گنجور

شمارهٔ ۴

تن شود خاک و، همان سودای ما ماند به جا
سر رود گر چون حباب، اما هوا ماند به جا
سوی آن خورشید تابانم ز بس گرم طلب
سایه از من، چون رقم از خامه، واماند به جا
سجده‌ای هر گام، خواهد خاک راهش دائمی
کاش از ما سر به جای نقش پا ماند به جا
ما سیه‌روزان، به رنگ خامه شب‌ها خون خوریم
تا سخن بر صفحه هستی ز ما ماند به جا
با دل پر حرص میراثم دواتست و قلم
از گدای کور، کشکول و عصا ماند به جا
سایه بال هما، یک جا نمی‌گیرد قرار!
دولت دنیای دیگرگون، چرا ماند به جا؟!
خلق آیند و روند و، هست دوران همچنان
بگذرد آب روان و، آسیا ماند به جا
چون تنت بیگانه شد از جان و، با خاک آشنا
با توی نی بیگانه و، نی آشنا ماند به جا
زینت دادن به جای زر کریمان را بس است
چون رود از کف حنا، رنگ حنا ماند به جا
رفت واعظ از میان، لیکن سخن‌ها ماند ازو
بگذرد آب از چمن، اما صفا ماند به جا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تن شود خاک و، همان سودای ما ماند به جا
سر رود گر چون حباب، اما هوا ماند به جا
هوش مصنوعی: بدن انسان به خاک تبدیل می‌شود، اما آرزوها و خواسته‌های ما باقی می‌مانند. اگرچه ممکن است زندگی به سرعت گذرا و ناپایدار باشد، مانند حبابی که به سرعت می‌شکد، اما روح و معنا هنوز هم در دنیا باقی می‌ماند.
سوی آن خورشید تابانم ز بس گرم طلب
سایه از من، چون رقم از خامه، واماند به جا
هوش مصنوعی: من به سمت آن خورشید درخشان می‌روم و از شدت محبت، برای خودم سایه‌ای نمی‌یابم؛ مانند نواری که از قلم جامانده باشد.
سجده‌ای هر گام، خواهد خاک راهش دائمی
کاش از ما سر به جای نقش پا ماند به جا
هوش مصنوعی: هر قدمی که برمی‌داریم، باید با تواضع و احترام باشد، به گونه‌ای که اگر در جایی ردپایی از ما باقی بماند، نشانی از خشوع و ادب ما باشد. کاش یادگارهای ما نشانه‌ای از منش نیکو و بزرگمنشی‌مان باشد.
ما سیه‌روزان، به رنگ خامه شب‌ها خون خوریم
تا سخن بر صفحه هستی ز ما ماند به جا
هوش مصنوعی: ما که در تاریکی و ناامیدی زندگی می‌کنیم، شب‌ها با زحمت و تلاش بسیار، خون دل می‌خوریم تا سخنان و آثارمان بر صفحه وجود باقی بماند و فراموش نشود.
با دل پر حرص میراثم دواتست و قلم
از گدای کور، کشکول و عصا ماند به جا
هوش مصنوعی: دل من پر از طمع و آرزو است، اما میراث من تنها دوات و قلم است؛ در حالی که از گدای نابینا فقط یک کشکول و عصا به یادگار مانده است.
سایه بال هما، یک جا نمی‌گیرد قرار!
دولت دنیای دیگرگون، چرا ماند به جا؟!
هوش مصنوعی: سایه پرنده بزرگ، در یک جا آرام نمی‌گیرد! خوشبختی و شانس دنیای دیگری که تغییر کرده، چرا هنوز باقی مانده است؟
خلق آیند و روند و، هست دوران همچنان
بگذرد آب روان و، آسیا ماند به جا
هوش مصنوعی: انسان‌ها به دنیا می‌آیند و می‌روند و زمان همچنان ادامه دارد؛ مانند آب روان که همیشه در حال حرکت است، اما آسیا، که نماد ثبات است، به جای خود باقی می‌ماند.
چون تنت بیگانه شد از جان و، با خاک آشنا
با توی نی بیگانه و، نی آشنا ماند به جا
هوش مصنوعی: وقتی بدنت از جانت جدا شد و با خاک آشنا شد، تو از نی بیگانه‌ای و نی همچنان با تو آشنا باقی مانده است.
زینت دادن به جای زر کریمان را بس است
چون رود از کف حنا، رنگ حنا ماند به جا
هوش مصنوعی: زیباسازی و خوشنودی بخشیدن به افراد نیکوکار، به اندازه‌ی کافی ارزشمند است، چرا که مانند رنگ حنا که پس از شستشو بر روی دست باقی می‌ماند، اثر آن بر زندگی انسان‌ها باقی می‌ماند.
رفت واعظ از میان، لیکن سخن‌ها ماند ازو
بگذرد آب از چمن، اما صفا ماند به جا
هوش مصنوعی: واعظ رفت و دیگر حضور ندارد، اما حرف‌ها و پیام‌هایش هنوز باقی است. آب درختان را می‌برد، اما لطافت و زیبایی آنها همچنان باقی است.