گنجور

شمارهٔ ۳۹

اگر نه، از گل محنت سرشته اند مرا؟
چرا بجبهه خط، چین نوشته اند مرا؟
چنان ز حاصل خود غافلم، که پنداری
هنوز در گل هستی نکشته اند مرا؟
ز باز چیدن دامان فیض، دانستم
که از غبار تعلق سرشته اند مرا
مرا کشاکش غم، از تو نگسلد هرگز
به پیچ و تاب خیال تو، رشته اند مرا
به کام مردم عالم، چسان شوم شیرین؟
به تلخی سخن حق، سرشته اند مرا!
چگونه خون چکدم از کباب دل واعظ؟
بتان بآتش دوری برشته اند مرا؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر نه، از گل محنت سرشته اند مرا؟
چرا بجبهه خط، چین نوشته اند مرا؟
هوش مصنوعی: آیا اگر این طور نباشد، پس آیا مرا از گل رنج و زحمت ساخته‌اند؟ چرا بر پیشانی‌ام خط و اثر غم حک شده است؟
چنان ز حاصل خود غافلم، که پنداری
هنوز در گل هستی نکشته اند مرا؟
هوش مصنوعی: من آن‌قدر از دستاوردها و نتایج خود بی‌خبرم که گویی هنوز در مرحله‌ای هستم که به دنیای زندگی وارد نشده‌ام و از گل، به این دنیا نیامده‌ام.
ز باز چیدن دامان فیض، دانستم
که از غبار تعلق سرشته اند مرا
هوش مصنوعی: از رها کردن نعمت‌های زندگی، متوجه شدم که وجودم از غبار وابستگی به این دنیا شکل گرفته است.
مرا کشاکش غم، از تو نگسلد هرگز
به پیچ و تاب خیال تو، رشته اند مرا
هوش مصنوعی: غم و اندوه من هرگز از تو جدا نخواهد شد؛ خیال تو همچنان به من بند است و مرا به خود مشغول کرده است.
به کام مردم عالم، چسان شوم شیرین؟
به تلخی سخن حق، سرشته اند مرا!
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم برای مردم دنیا خوشایند و شیرین باشم؟ در حالی که جوهر وجودم با تلخی حقیقت آمیخته شده است!
چگونه خون چکدم از کباب دل واعظ؟
بتان بآتش دوری برشته اند مرا؟
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم از دل پر درد و رنج و درمانده‌ام، خون بریزم در حالی که موعظه‌گران تنها به سخنرانی مشغولند؟ معشوقان من را با آتش دوری و فراق عذاب می‌دهند.