شمارهٔ ۳۸
ز پاس آشنایی، بهره نبود خلق عالم را
نمک خوردن، چو زخم از هم جدا سازد دو همدم را
به گرمیهای ظاهر، چشم دلسوزی مدار از کس
برای اهل ماتم، دل نسوزد شمع ماتم را
نباشد نقص دولت، یاری افتادگان کردن
بدوش خود کشد خورشید تابان، بار شبنم را
بآن رغبت که خون هم خورند این ناکسان دایم
چه بودی گر دو روزی نیز خوردندی غم هم را؟
ز من گر دشمنان بردند مال عالمی، اما
به حق دوستی گویا به من دادند عالم را
خلاصی نیست از طول أمل در زندگی ممکن
مگر سنگ لحد کوبد سر این مار ارقم را
هنر در عهد ما از دین گذشتن شد، نه از دنیا
کنند این سرزنش پیوسته ابراهیم ادهم را
تمام عمر همراهند باهم، لیک تا کشتن
همه قابیل و هابیل است نام اولاد آدم را
ز بس نامهربانی رسم شد، باور نمیکردم
نمیدیدم اگر پهلوی هم بادام توأم را
چسان لب وا شود واعظ که در بازار عهد ما
روایی نیست از جنس سخن، جز نقش درهم را؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز پاس آشنایی، بهره نبود خلق عالم را
نمک خوردن، چو زخم از هم جدا سازد دو همدم را
هوش مصنوعی: دوستی و آشنایی میتواند باعث ایجاد نزدیکی و همبستگی بین دو نفر شود، اما اگر این دو نفر از یکدیگر فاصله بگیرند، به مانند زخمهایی میشود که یکدیگر را مینوازند و میآزارند. در این حالت، ارتباط و نزدیکی از دست میرود و درد و رنج به وجود میآید.
به گرمیهای ظاهر، چشم دلسوزی مدار از کس
برای اهل ماتم، دل نسوزد شمع ماتم را
هوش مصنوعی: به ظاهر گرم و شاداب کسی اعتماد نکن، زیرا در دل کسانی که در سوگی هستند، باید به حال آنها دل سوزاند و به یاد نور شمعی که در سوگ قرار دارد، توجه کرد.
نباشد نقص دولت، یاری افتادگان کردن
بدوش خود کشد خورشید تابان، بار شبنم را
هوش مصنوعی: اگر در جامعه نابرابری وجود نداشته باشد، باید به کمک افراد نیازمند بشتابیم. مانند خورشید که بار شبنم را به دوش خود میکشد و نور و گرما میبخشد، ما نیز باید از تواناییهایمان برای حمایت از دیگران استفاده کنیم.
بآن رغبت که خون هم خورند این ناکسان دایم
چه بودی گر دو روزی نیز خوردندی غم هم را؟
هوش مصنوعی: این افراد نالایق با همان اشتیاقی که خون دیگران را میخورند، چرا حتی برای چند روز هم که شده، غم و اندوه را نخورند و به آن توجه نکنند؟
ز من گر دشمنان بردند مال عالمی، اما
به حق دوستی گویا به من دادند عالم را
هوش مصنوعی: دشمنان اگرچه از من چیزهای زیادی گرفتند، اما به یقین دوستی و محبت به من دنیای بزرگی عطا کردند.
خلاصی نیست از طول أمل در زندگی ممکن
مگر سنگ لحد کوبد سر این مار ارقم را
هوش مصنوعی: نمیتوان از آرزوهای طولانی و ناامیدی در زندگی فرار کرد، مگر زمانی که بر سر قبر این ماری که نماد مشکلات و چالشهاست، ضربهای بزنیم و به پایان زندگی فکر کنیم.
هنر در عهد ما از دین گذشتن شد، نه از دنیا
کنند این سرزنش پیوسته ابراهیم ادهم را
هوش مصنوعی: در زمان ما، هنر به معنای رهایی از قید و بندهای مذهبی تبدیل شده است و مردم به طور مداوم ابراهیم ادهم را به خاطر این نگاه سرزنش میکنند.
تمام عمر همراهند باهم، لیک تا کشتن
همه قابیل و هابیل است نام اولاد آدم را
هوش مصنوعی: در طول زندگی، همراه و در کنار یکدیگر هستند، اما سرنوشت همه نسلهای آدمی تا همیشه به داستان قابیل و هابیل و کشتن آنها وابسته است.
ز بس نامهربانی رسم شد، باور نمیکردم
نمیدیدم اگر پهلوی هم بادام توأم را
هوش مصنوعی: به دلیل زیادی نامهربانیها، دیگر به خودم اجازه نمیدادم که چیزهای خوبی را ببینم و باور کنم. اگر در کنار هم بودیم، ممکن بود زیباییهایمان را بهتر درک کنیم.
چسان لب وا شود واعظ که در بازار عهد ما
روایی نیست از جنس سخن، جز نقش درهم را؟
هوش مصنوعی: چگونه واعظ میتواند سخن بگوید، در حالی که در زمانه ما حرفی برای گفتن وجود ندارد و از سخنانی که ارزشمند باشد، تنها نشانههای درهم و نامفهومی باقی مانده است؟

واعظ قزوینی