شمارهٔ ۳۷
از بسکه سست گشته تن مبتلا مرا
سازد هوای چشم زدن توتیا مرا
تا رو نهد به پای تو، قالب تهی کند
رشک است بر سعادت آن نقش پا مرا
تا دل بیاد آن گل رخسار بسته ام
دل وا نمی کند چمن دلگشا مرا
روشن شود چنانکه ز خاکستر آینه
کرده است فیض سوختگان باصفا مرا
از بس متاع کاسد بازار عالمم
ترسم به جرم نیز نگیرد خدا مرا
تیغ جفا کشید، که اول کرا کشم؟
فریاد کرد واعظ، گفتا: مرا!مرا!؟
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از بسکه سست گشته تن مبتلا مرا
سازد هوای چشم زدن توتیا مرا
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه بدنم به شدت آسیبپذیر شده، وقتی به تو فکر میکنم، احساس ناتوانی و ضعف بیشتری در خودم حس میکنم.
تا رو نهد به پای تو، قالب تهی کند
رشک است بر سعادت آن نقش پا مرا
هوش مصنوعی: وقتی که کسی پا بر روی تو بگذارد، حسود میشود و به این سبب بر خوشبختی و زیبایی رد پای من حسرت میخورد.
تا دل بیاد آن گل رخسار بسته ام
دل وا نمی کند چمن دلگشا مرا
هوش مصنوعی: دل من به خاطر یاد آن گل رخسار بسته است و هرگز نمیتواند خود را آزاد کند تا به دنیای خوشیها و زیباییهای چمن برود.
روشن شود چنانکه ز خاکستر آینه
کرده است فیض سوختگان باصفا مرا
هوش مصنوعی: چنان که آینه از خاکستر روشن میشود، درخشش و لطافت روح مرا هم از رحمت سوختگان باصفا نشان میدهد.
از بس متاع کاسد بازار عالمم
ترسم به جرم نیز نگیرد خدا مرا
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه کالا و ویژگیام در دنیا بیکیفیت و بیارزش است، میترسم که خداوند به جرم و گناه من نیز مرا مورد عذاب قرار ندهد.
تیغ جفا کشید، که اول کرا کشم؟
فریاد کرد واعظ، گفتا: مرا!مرا!؟
هوش مصنوعی: اینجا شاعر به وضعیتی اشاره دارد که شخصی به شدت در حال درد و رنج است و به گونهای فریاد میزند که دیگران را به خود جلب کند. او از واعظ میخواهد که به او توجه کند و در واقع به نوعی درخواستی از دیگران دارد تا به او کمک کنند. به طور کلی، موضوع اصلی این بیت حول محور احساس تنهایی و نیاز به توجه و همدلی است.

واعظ قزوینی