گنجور

شمارهٔ ۳۲

در دیده تاب نیست دگر طفل اشک را
یاد تو کرده شوخ مگر طفل اشک را
غافل نمیشود نفسی از مکیدنش
پستان مادر است جگر طفل اشک را
در کوچه نشاط مبادا که گم شود
مگذار هیچگه ز نظر طفل اشک را
در مهد بیقراری دل نیست طاقتش
گیریم در کنار مگر طفل اشک را
می پرورد بخون دل از مهربانیش
درد تو مادر است پدر طفل اشک را
واعظ شود چراغم روشن ازو مگر
زان پرورم بخون جگر طفل اشک را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در دیده تاب نیست دگر طفل اشک را
یاد تو کرده شوخ مگر طفل اشک را
هوش مصنوعی: در نگاه من دیگر جایی برای اشک نیست، مگر اینکه به یاد تو بخندند و شاد شوند، انگار که کودک اشک را فراموش کرده و به بازی مشغول است.
غافل نمیشود نفسی از مکیدنش
پستان مادر است جگر طفل اشک را
هوش مصنوعی: فرد هیچ‌گاه از نعمت‌های زندگی غافل نمی‌شود، مانند عشق و محبت که در دوران کودکی و از طریق شیر مادر به کودک منتقل می‌شود. این محبت و احساس، گاه به اندازه‌ای عمیق است که باعث بروز احساسات و اشک در قلب کودک می‌شود.
در کوچه نشاط مبادا که گم شود
مگذار هیچگه ز نظر طفل اشک را
هوش مصنوعی: در کوچه‌ها، خوشحالی و شادابی را گم نکن؛ اجازه نده که اشک طفل از دید تو پنهان بماند.
در مهد بیقراری دل نیست طاقتش
گیریم در کنار مگر طفل اشک را
هوش مصنوعی: در محیطی که دل از آرامش بی‌بهره است، نمی‌توانیم تاب بیاوریم، مگر اینکه به مانند کودکی، گریه کنیم و اشک بریزیم.
می پرورد بخون دل از مهربانیش
درد تو مادر است پدر طفل اشک را
هوش مصنوعی: دل از محبتش پر می‌شود و به خاطر درد تو، او مثل مادری است که برای فرزندش اشک می‌ریزد.
واعظ شود چراغم روشن ازو مگر
زان پرورم بخون جگر طفل اشک را
هوش مصنوعی: چراغ وجود من به واسطه واعظ روشن می‌شود، اما آیا می‌توانم از دل‌درد کودکانه‌ای که در خون جگرم نشسته است، رهایی یابم؟