شمارهٔ ۱۷
چو دست سائلان نبود گلی دامان وسعت را
به از ریزش نباشد آبشاری کوه همت را
ز بس گشتند صاحب جوهران در خاک ناپیدا
جواهر سرمه شد گیتی سراسر چشم عبرت را
ز کشکول گدایی فارغ است آنکس که قانع شد
بکشتی نیست حاجت آب باریک قناعت را
رسد بر اهل ایمان بیشتر آزار در دنیا
گزندی نیست از دندان جز انگشت شهادت را
ز تندی سیل بهتر میکند جا در دل دریا
گشاید جرمم از کثرت بخود آغوش رحمت را
ز بیم کرده های خود به دل کوه غمی دارم
که بتوان از فرازش دید صحرای قیامت را
به دنیا دوختی چشم طمع زانسان که یک ساعت
نخواهی دید دیگر بعد از این روی فراغت را
به نیروی ضعیفان تکیه بر دولت توان کردن
که هر دست دعا یک پایه باشد تخت دولت را
به غیر از داغ دل نقدی ندارد کیسه عمرت
چرا بااین تهیدستی دهی از دست فرصت را
ز بس بهر طمع با سر دویدی بر در دونان
ز کفش خویش کردی کهنه تر دستار عزت را
ز فیض گوشه گیری زان نمیگویم سخن واعظ
که می ترسم ز من گیرند یاران کنج عزلت را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو دست سائلان نبود گلی دامان وسعت را
به از ریزش نباشد آبشاری کوه همت را
هوش مصنوعی: وقتی دست نیازمندان به چیزی نمیرسد، بهتر است که دامن وسعت و بزرگی از آنها دور باشد. مانند اینکه آبشار کوه، بدون تلاش و همت، نمیتواند چیزی را بریزد.
ز بس گشتند صاحب جوهران در خاک ناپیدا
جواهر سرمه شد گیتی سراسر چشم عبرت را
هوش مصنوعی: به خاطر سرگردانی و پیوسته گشتن کسانی که به دنبال چیزهای باارزش هستند، دنیای ما به جایی پر از درس و عبرت تبدیل شده است.
ز کشکول گدایی فارغ است آنکس که قانع شد
بکشتی نیست حاجت آب باریک قناعت را
هوش مصنوعی: کسی که به رضایت و قناعت دست یافته، دیگر نیازی به begging و التماس ندارد؛ زیرا او به حدی از خشنودی رسیده که در دریای زندگی، نیازی به آب اضافی ندارد.
رسد بر اهل ایمان بیشتر آزار در دنیا
گزندی نیست از دندان جز انگشت شهادت را
هوش مصنوعی: ایمانداران در دنیا با مشکلات و آزارهای بیشتری مواجه میشوند، اما این آزارها تنها نشانهای از ایستادگی و شهادت آنان است و هیچ آسیب جدی به آنها نمیزند.
ز تندی سیل بهتر میکند جا در دل دریا
گشاید جرمم از کثرت بخود آغوش رحمت را
هوش مصنوعی: به خاطر شدت سیل، بهتر است که خود را در دل دریا پنهان کنم. از شدت گناهانم، به آغوش رحمت خداوند نیاز دارم.
ز بیم کرده های خود به دل کوه غمی دارم
که بتوان از فرازش دید صحرای قیامت را
هوش مصنوعی: از ترس نگرانیهایی که دارم، دلی پر از غم دارم که بتوانم از بلندیاش روز قیامت را ببینم.
به دنیا دوختی چشم طمع زانسان که یک ساعت
نخواهی دید دیگر بعد از این روی فراغت را
هوش مصنوعی: به دنیا چشمت را به امید و آرزو دوختی، اما بدان که هیچگاه دیگر نمیتوانی حتی برای یک ساعت، چهرهی آرامش را ببینی.
به نیروی ضعیفان تکیه بر دولت توان کردن
که هر دست دعا یک پایه باشد تخت دولت را
هوش مصنوعی: با اتکا به نیروی ناتوانان میتوان به قدرت و توانایی دست یافت، چون هر خواسته و دعایی میتواند پایه و اساسی برای استحکام قدرت و حکومت باشد.
به غیر از داغ دل نقدی ندارد کیسه عمرت
چرا بااین تهیدستی دهی از دست فرصت را
هوش مصنوعی: در زندگی جز غم و اندوه چیز دیگری برای تو باقی نمانده است. چرا با این حال که از نعمتهای زندگی محرومی، فرصتی که در اختیارت است را هدر میدهی؟
ز بس بهر طمع با سر دویدی بر در دونان
ز کفش خویش کردی کهنه تر دستار عزت را
هوش مصنوعی: به خاطر طمع ورزیها و دویدن بیوقفه به سوی مردم پست، کفشهای خود را خراب کردی و به طور ناخواسته، دستار خود را که نماد عزت و کرامت است، کهنهتر از قبل کردی.
ز فیض گوشه گیری زان نمیگویم سخن واعظ
که می ترسم ز من گیرند یاران کنج عزلت را
هوش مصنوعی: من از فیض و برکات گوشهنشینی سخن نمیگویم، زیرا از واعظ میترسم که مبادا دوستانم به خاطر این صحبتها، برکنارشان کنند و از کنج عزلت دورشان سازند.