شمارهٔ ۱۶
نتوان به پند کرد نکو بدسرشت را
صیقل گری نمیکند آیینه خشت را
مال جهان جهنم نقدیست ای فقیر
بشناس قدر مفلسی چون بهشت را
باشد به تیره روزی خویشم امیدها
ابر سیاه سرمه بود چشم کشت را
از حسن خلق دیو شود در نظر پری
برقع بود گشاد جبین روی زشت را
خواهی رسی بمنزل نیکان مباش بد
لایق گل بهشت بود هم بهشت را
تا چند در لباس کنی دعوی صلاح
خواهی بجامه کعبه نمایی کنشت را
واعظ چو خط مپیچ سر از خامه قضا
نتوان ز سرنوشت دگر سرنوشت را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نتوان به پند کرد نکو بدسرشت را
صیقل گری نمیکند آیینه خشت را
هوش مصنوعی: نمیتوان کسی را که ذات ناپسندی دارد با نصیحت و پند تغییر داد، مانند اینکه آینهای که از خشت ساخته شده، هرگز نمیتواند به خوبی صیقل یابد.
مال جهان جهنم نقدیست ای فقیر
بشناس قدر مفلسی چون بهشت را
هوش مصنوعی: داراییهای دنیوی زودگذر و فریبنده هستند، ای بیپول، ارزش واقعی فقر و ناداری را بشناس. چرا که همین حالت فقر میتواند به مراتب باارزشتر از ثروتهای دنیوی باشد.
باشد به تیره روزی خویشم امیدها
ابر سیاه سرمه بود چشم کشت را
هوش مصنوعی: در روزهای سخت و تاریک زندگی، امیدهایم مانند ابرهای سیاه هستند که بر چشمام سایه میاندازند و به کشت و زراعت زندگیام آسیب میزنند.
از حسن خلق دیو شود در نظر پری
برقع بود گشاد جبین روی زشت را
هوش مصنوعی: با رفتار نیکو، حتی دیو نیز در نگاه دیگران زیبا میشود. مانند این است که پردهای از روی چهرهای زشت برداشته میشود و آن را بهتر جلوه میدهد.
خواهی رسی بمنزل نیکان مباش بد
لایق گل بهشت بود هم بهشت را
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به مقام نیکان برسی، نباید به کارهای نادرست و ناپسند بپردازی، زیرا نمیتوان به مقام خوبان رسید در حالی که اعمال بد انجام دهی؛ چنانکه گلی که لایق بهشت است، باید از صفات خوب برخوردار باشد تا بتواند در بهشت جای گیرد.
تا چند در لباس کنی دعوی صلاح
خواهی بجامه کعبه نمایی کنشت را
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی در لباس و ظاهر خود ادعای خوبی و درستی کنی؟ باید نشان دهی که واقعاً چه کاره هستی و درونت چه حالتی دارد.
واعظ چو خط مپیچ سر از خامه قضا
نتوان ز سرنوشت دگر سرنوشت را
هوش مصنوعی: واعظ وقتی که با قلمش از قضا و مقدر مینویسد، نمیتواند از سرنوشت دیگری صحبت کند و به مسائل دیگر بپردازد. سرنوشت غیرقابل تغییر است و نمیتوان آن را به سادگی نادیده گرفت.