گنجور

شمارهٔ ۵ - وصف بهار و ستایش ذات پاک حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی «ص »

باد نوروزی دگر پیغام عشرت آورست؟
یا جهان پیر را یاد جوانی در سراست؟!
در نظر گردیده صحراها سراسر کوهسار
بسکه هر سو فیض تل تل بر سر یکدیگر است
در چنین فصلی که کوه و دشت، باغ دلگشاست
تن دهد هرکس بزیر سقف، خاکش بر سر است!
چار دیوار است دیگر، چار موج بحر غم
ساحل آن دامن صحرای عشرت گستر است
گشته گر دل در غم آباد سواد شهر گم
نیست غم، خضر بهارش سوی صحرا رهبر است
بسکه دارد شوق، بیرون شد برنگ برگ، نی
نیست بیجا کوچه نی تنگ اگر بر شکر است
تن بزیر سقف گل چون سر کند در موسمی؟
کز شکوفه هر درختی آسمان دیگر است!
سوی صحرا پر برآرد مور، از سوراخ خویش
این دل بیدست و پا تاکی ز موران کمتر است؟!
دانه ها بیرون دوند از خاک هر سو موروش
دانه دل، در گل غم مانده، تاکی بی براست؟!
در نمو، هر غنچه گل راست با افشانیی
این دل بی شوق، تا کی مرغ بی بال و پر است؟!
روزگار از نو بهار آورده روی تازه یی
گر به تعظیمش، ز جا ای شوق خیزی، در خور است
هر نسیمی بادبان کشتی زیبا گلی است
ای دماغ ار میکنی سودا، نه جای لنگر است
دست و رویی تازه کن ای دل ز گرد راه غم
چشمه یی در عین جوش از هر گلت چون در براست
بسکه گرید زار بر احوال محبوسان شهر
در چمن ها سبزه سیراب را مژگان تراست
بهر تعمیر خرابیهای دی در ملک دل
از شکوفه دامن هر نخل سرکش پرزر است
تا زداید زنگ غم ز آیینه دلها چمن
موجها هر سوی صیقل، آبها صیقل گر است
دیده روشن میکند نظاره آب روان
چشم ازین رو غنچه را بر جوی هر شاخ تراست
خیر مقدم، ای بهار دلگشا، خوب آمدی
مرحبا، ای باد نوروزی، صفای دیگر است!
خوش تماشایی است ای دل، خیز و چشمی آب ده
کز نسیم تر روان جویی بهر بوم و براست
باد، هر سو خیمه رنگین گل بر پای کن
ابر هر جانب بساز عیش و عشرت گستر است
شهر زرین سلیمان گشته بام و در ز گل
کوه و دشت از سبزه سیراب بحر اخضر است
هر گلستان روضه فردوس و، رضوانش بهار
هر نهال تازه یی، جویی ز آب کوثر است
عارض صبح از بنفشه، هر طرف پرخط و خال
طره شام از شمیم گل چو مشک اذفر است
گشته یکسو ژاله ریز و، سوی دیگر غنچه ساز
یک هوا گاهی زره ساز است و، گه پیکانگر است
گریه شبنم ز یک سو، خنده گل یک طرف
غم ز حیرت مانده خشک و، دامن صحرا تراست
هر طرف شاخ گلی چون ساقی گل پیرهن
در کفش هر گل شراب رنگ و بو را ساغر است
نرگس و سنبل رود،آید گل زرد از قفا
نوبهار امروز نقاش است و، فردا زرگر است
در چمن هر سو نغلتیدن بروی سبزه ها
هست روشن اینکه بس مشکل بر آب گوهر است
آتش هر لاله از داغ دل آرد بسکه زور
خاک گلشن بی نیاز از منت خاکستر است
سبز خنگ نوبهار افگنده بادی در دماغ
راکب ایام را در سر هوای دیگر است
در چنین فصلی که عالم دلخوش از لطف هواست
دلخوشی ما را بلطف شاه امت پرور است
کاروان سالار امت، آنکه از ظلمت جهل
عقل ها را مشعل شرعش سوی حق رهبر است
نخل امکان را فلک ها جمله فرع و، اوست اصل
هیکل نوع بشر را، خلق پاو، او سر است
دفتر هر ملتی را نور شرع او بیاض
نسخه هر طاعتی را، راه دینش مسطر است
لاله زار سرخ رویی را هوای اوست آب
بوستان زندگانی را، ولای او براست
سایه بر سر همتش نفگند عالم را، ولی
عالمی در سایه آن آفتاب انور است
از کلام او، قلم ها جوی شیر معرفت
از حدیث او، ورق ها ابر باران گوهر است
گر نخواند از مصحف رخسار او حرفی کتاب
در ثنای او هزاران نظم و نثرش از بر است
با بنانش گر ز بی مغزی قلم الفت نکرد
روز و شب بهر تدارک بر درش مدحتگر است
گر نشد پیشش مداد از تیره روزیها سفید
منشیان دفتر احکام او را یاور است
آشنا با آن هدایت نامه حق، چون نشد
زین جهت در نامه خط را خاک حسرت بر سر است
صفحه یی از وصف خلقش، ناز بر اوراق گل
خامه را از ذکر حرفش، حرف با نیشکر است
یک شب آن کوه شرف پا بر سر گردون نهاد
تا قیامت آسمانها در عرق از اختر است
بود مقصد این ز معراجش که تا بینند خلق
کز زمین و آسمان ها رتبه او بر تراست
باشدش چون نسبتی با گنبد پر نور او
زین شرافت آسمان دایم جهان را بر سر است
ذات پاکش کرد اول در سرای او نزول
این جهان را، ز آن تقدم بر جهان دیگر است
پیش از آن بر پس مقدم شد، که هست او پیشوا
سر از آن دارد شرافت بر بدن، کو سرور است
کرده نوش از چشمه سار نسبت علمش کفی
بهر آن زین آب اکنون هم لب عمان تراست
بحر، جوش از علم و، خاک آرام از حلمش گرفت
زیر بار منت احسان او، بحر و براست
کرده گویی بر محیط فیض او روزی گذار
زین سبب بر کشت عالم باد باران آور است
شعله را زین غصه بر اندام افتاده است لرز
کو بعقبی دشمن بدبخت او را در خوراست
نیست جز از لطف، بر خلقش ز خشم افروختن
هست خشمش شعله شمعی که مومش عنبر است
با افشانی کند تا در ریاض نعمت او
مرغ معنی را، ز لفظ و صوت از آن بال و پر است
بهر نظم در مدحش برده از بس انتظار
رشته فکرم عجب نبود، چنین گر لاغر است
در بهشت رستگاری دیده ام خود را ز بس
دیده ام روشن ز در مدحت آن سرور است
چون نباشد نور چشمم، آنچه زاد از دل مرا
خانه زاد مهر آل حضرت پیغمبر است
نیست واعظ مدح او کار زبان، آید مگر
از زبان خامشی نعتی که او را در خور است
میرود کلک زبان در حضرت او پر زیاد
ای ادب زودش خبر کن کاین مقام دیگر است!
هست از آن طول سخن، کز شوق می بالد بخود
چون نبالد هیچ میدانی کرا مدحتگر است؟!
نطق، قدری کام خود از شهد نعت او گرفت
گر بخاموشی دهد من بعد نوبت، بهتر است
ای زبان، شو پیش نعتش پای تا سر پشت دست
معذرت خواه و، دعا کن کاستجابت بر در است
باد نخل عمرها پر بار از اخلاص او
نخل امکان از وجود خلق تا بار آوراست
باد زینت طاق دلها را ز نور مهر او
تا رواق آسمان را شمسه مهر انور است
باد حکم شرع او در دفتر ایام ثبت
کاتب تقدیر تا در پشت این نه دفتر است
خاک ذلت از در خلقم مکن یارب بسر
کاین نه سر، خاک در آل نبی و حیدر است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد نوروزی دگر پیغام عشرت آورست؟
یا جهان پیر را یاد جوانی در سراست؟!
هوش مصنوعی: آیا باد بهاری دوباره نوید خوشبختی می‌دهد؟ یا اینکه جهان پیر به یاد روزهای جوانی خود است؟
در نظر گردیده صحراها سراسر کوهسار
بسکه هر سو فیض تل تل بر سر یکدیگر است
هوش مصنوعی: در نظر می‌رسد که دشت‌ها و کوه‌ها به هم پیوسته‌اند، زیرا بر هر طرف آن‌ها نعمت و برکتی موج می‌زند و همگی بر روی یکدیگر قرار گرفته‌اند.
در چنین فصلی که کوه و دشت، باغ دلگشاست
تن دهد هرکس بزیر سقف، خاکش بر سر است!
هوش مصنوعی: در این فصل زیبا که کوه و دشت پر از سرسبزی و شادابی هستند، هر کسی که زیر سقف خانه‌اش بماند، خود را به نوعی به خاک وابسته کرده و از زیبایی‌های طبیعت محروم می‌کند.
چار دیوار است دیگر، چار موج بحر غم
ساحل آن دامن صحرای عشرت گستر است
هوش مصنوعی: چهار دیوار احاطه‌ام کرده و دریاهای غم، ساحل آن، دامن دشت شادی را گسترده است.
گشته گر دل در غم آباد سواد شهر گم
نیست غم، خضر بهارش سوی صحرا رهبر است
هوش مصنوعی: اگر دل انسان در غم غوطه‌ور است، نباید فراموش کند که در کنار این غم، امیدی نیز وجود دارد. همان‌طور که خضر، نماد راهنمایی و زندگی، به سمت صحرا حرکت می‌کند، پس هنوز امید به بهار و روزهای روشن وجود دارد.
بسکه دارد شوق، بیرون شد برنگ برگ، نی
نیست بیجا کوچه نی تنگ اگر بر شکر است
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق بسیار باعث شده است که از جایی خارج شود. در اینجا هیچ مکان تنگ یا نامناسبی وجود ندارد، حتی اگر مسیر به سمت شیرینی و لذت باشد.
تن بزیر سقف گل چون سر کند در موسمی؟
کز شکوفه هر درختی آسمان دیگر است!
هوش مصنوعی: آیا بدن زیر سقف گل می‌تواند در فصل موسم خود را پنهان کند؟ زیرا هر درختی با شکوفه‌هایش آسمان جدیدی را به نمایش می‌گذارد!
سوی صحرا پر برآرد مور، از سوراخ خویش
این دل بیدست و پا تاکی ز موران کمتر است؟!
هوش مصنوعی: مور کوچکی از سوراخش به سوی صحرا پرواز می‌کند و با خود فکر می‌کند که دلش بی‌پایگاه و اسیر است. آیا او از میان موران دیگر کمتر است؟
دانه ها بیرون دوند از خاک هر سو موروش
دانه دل، در گل غم مانده، تاکی بی براست؟!
هوش مصنوعی: دانه‌ها از خاک در حال بیرون آمدن هستند، اما دل می‌سوزد که چرا هنوز دانه‌ای در درد و غم باقی مانده. تا کی باید در انتظار بماند؟
در نمو، هر غنچه گل راست با افشانیی
این دل بی شوق، تا کی مرغ بی بال و پر است؟!
هوش مصنوعی: در رشد و شکوفایی، هر گل و غنچه‌ای به دلی شاداب نیاز دارد. تا چه زمانی می‌توان مرغی بی‌پر و بال را دید؟
روزگار از نو بهار آورده روی تازه یی
گر به تعظیمش، ز جا ای شوق خیزی، در خور است
هوش مصنوعی: زمان دوباره بهاری تازه به ارمغان آورده است. ای شوق، شایسته است که برای گرامیداشت این روز، از جا برخیزی و تغییر را جشن بگیری.
هر نسیمی بادبان کشتی زیبا گلی است
ای دماغ ار میکنی سودا، نه جای لنگر است
هوش مصنوعی: هر بادی که به کشتی زیبا می‌وزد، مانند گلی است که در فضا منتشر می‌شود. اگر به بوی خوش آن حساس هستی، بدان که اینجا مکان مناسبی برای تثبیت و آرامش نیست.
دست و رویی تازه کن ای دل ز گرد راه غم
چشمه یی در عین جوش از هر گلت چون در براست
هوش مصنوعی: ای دل، خودت را تازه کن و از غم دور شو، همچنان که چشمه‌ای جوشان از هر گلی در برابرت می‌درخشد.
بسکه گرید زار بر احوال محبوسان شهر
در چمن ها سبزه سیراب را مژگان تراست
هوش مصنوعی: بسیار گریه کردم بر حال افرادی که در شهر در بند هستند، و در دل چمن‌ها، سبزه‌ها با اشک‌هایت شاداب گشته‌اند.
بهر تعمیر خرابیهای دی در ملک دل
از شکوفه دامن هر نخل سرکش پرزر است
هوش مصنوعی: برای بهبود و ترمیم خسارت‌های دل در سرزمین احساسات، باید از زیبایی و لطافت شکوفه‌های نخل‌های سرکش بهره ببریم.
تا زداید زنگ غم ز آیینه دلها چمن
موجها هر سوی صیقل، آبها صیقل گر است
هوش مصنوعی: برای اینکه غم را از دل‌ها بزداییم، چمن و موج‌ها به بهترین شکل خود را نشان می‌دهند، مانند آبی که در درخشندگی و صفا صیقل داده شده است.
دیده روشن میکند نظاره آب روان
چشم ازین رو غنچه را بر جوی هر شاخ تراست
هوش مصنوعی: تماشای آب روان، باعث روشنی دل می‌شود و غنچه‌ها کمتر از هر شاخه‌ای، بر جوی‌ها ظاهر می‌شوند.
خیر مقدم، ای بهار دلگشا، خوب آمدی
مرحبا، ای باد نوروزی، صفای دیگر است!
هوش مصنوعی: بهار خوش آمدی، ای فصل زیبای زندگی! خوشحالیم که به ما سر زدی. ای باد بهاری، حال و هوای دیگری به فضا بخشیده‌ای!
خوش تماشایی است ای دل، خیز و چشمی آب ده
کز نسیم تر روان جویی بهر بوم و براست
هوش مصنوعی: ای دل، زیباست تماشا کردن! برخیز و چشمانت را به چشمه‌ای از آب بسپار که نسیم آن را به سمت دشت و کوه می‌برد.
باد، هر سو خیمه رنگین گل بر پای کن
ابر هر جانب بساز عیش و عشرت گستر است
هوش مصنوعی: باد، در هر طرف گل‌های رنگارنگ را به اهتزاز درآور، ابرها را در هر سو به وجود آور و به شادی و خوشی بپرداز.
شهر زرین سلیمان گشته بام و در ز گل
کوه و دشت از سبزه سیراب بحر اخضر است
هوش مصنوعی: شهر زیبای سلیمان پر شده از طلا و نعمت، در و دیوار آن از گل و درختان سبز است و کوه‌ها و دشت‌ها از طراوت سبزه‌ها پر شده‌اند و دریاچه‌های رنگین و سرسبز اطراف آن را احاطه کرده‌اند.
هر گلستان روضه فردوس و، رضوانش بهار
هر نهال تازه یی، جویی ز آب کوثر است
هوش مصنوعی: هر باغی همانند بهشت است و هر درخت نوپایی مانند جوی آبی از کوثر است.
عارض صبح از بنفشه، هر طرف پرخط و خال
طره شام از شمیم گل چو مشک اذفر است
هوش مصنوعی: صبح با عطر بنفشه، همه جا پر از نشان‌های زیبای خود است و شب هم با عطر گل‌هایی مانند مشک، فضایی دلنشین به وجود آورده است.
گشته یکسو ژاله ریز و، سوی دیگر غنچه ساز
یک هوا گاهی زره ساز است و، گه پیکانگر است
هوش مصنوعی: در یک سو باران نرم و ریز می‌بارد و در سوی دیگر گل‌ها در حال شکفتن هستند. گاهی باد به شکل زره در می‌آید و گاهی به شکل تیر و پیکان می‌وزد.
گریه شبنم ز یک سو، خنده گل یک طرف
غم ز حیرت مانده خشک و، دامن صحرا تراست
هوش مصنوعی: در یک سو شبنم در حال گریه است و در طرف دیگر گل در حال خندیدن. غم از شدت حیرت و شگفتی خشک شده و دامن صحرا به تو مربوط می‌شود.
هر طرف شاخ گلی چون ساقی گل پیرهن
در کفش هر گل شراب رنگ و بو را ساغر است
هوش مصنوعی: در هر سو، شاخه‌های گل به مانند ساقی هستند که پیرهن‌هایی از گل بر تن دارند و هر یک از این گل‌ها، گلابی معطر و خوش‌رنگ را در لیوان خود دارند.
نرگس و سنبل رود،آید گل زرد از قفا
نوبهار امروز نقاش است و، فردا زرگر است
هوش مصنوعی: گل‌های نرگس و سنبل به شکوفه درآمده‌اند و گل زرد از پشت آنها نمایان شده است. امروز بهار مانند یک نقاشی زیبا است و فردا به مانند یک زرگر به زیبایی‌های خود ادامه خواهد داد.
در چمن هر سو نغلتیدن بروی سبزه ها
هست روشن اینکه بس مشکل بر آب گوهر است
هوش مصنوعی: در اطراف چمن، غلتیدن روی سبزه‌ها واضح است که چقدر دشوار است که بر آب جواهر بگذری.
آتش هر لاله از داغ دل آرد بسکه زور
خاک گلشن بی نیاز از منت خاکستر است
هوش مصنوعی: آتش هر لاله از درد دلش می‌سوزد، چرا که خاک گلستان به قدری قوی است که نیازی به خاکستر ندارد.
سبز خنگ نوبهار افگنده بادی در دماغ
راکب ایام را در سر هوای دیگر است
هوش مصنوعی: در روزهای بهاری، نسیمی خنک بر صورت راکب می‌وزد و او به فکر تغییر و تجربه‌ای تازه است.
در چنین فصلی که عالم دلخوش از لطف هواست
دلخوشی ما را بلطف شاه امت پرور است
هوش مصنوعی: در این فصل زیبا که همه از هوای دلپذیر لذت می‌برند، شادی و خوشحالی ما به خاطر محبت و توجه پادشاهی است که از مردم و پیروانش حمایت می‌کند.
کاروان سالار امت، آنکه از ظلمت جهل
عقل ها را مشعل شرعش سوی حق رهبر است
هوش مصنوعی: رهبر کاروان امت، کسی است که از تاریکی جهل، با روشنی علم و راهنمایی اصول اسلامی، عقل‌ها را به سمت حق هدایت می‌کند.
نخل امکان را فلک ها جمله فرع و، اوست اصل
هیکل نوع بشر را، خلق پاو، او سر است
هوش مصنوعی: درخت نخل وجود، شاخه‌ها و بخش‌های آن در آسمان‌هاست، اما اصل و بنیاد نوع انسان در خود اوست؛ خلق پا مانند ریشه است و او سر و هدایت‌کننده.
دفتر هر ملتی را نور شرع او بیاض
نسخه هر طاعتی را، راه دینش مسطر است
هوش مصنوعی: نور قوانین و اصول هر ملت، همانند یک صفحه سفید در دفتر آن ملت است که هر اعمال و عبادت‌های آنها بر اساس آن نوشته می‌شود. به عبارتی، مسیر دین و اعتقادات آنها به‌وضوح مشخص و ترسیم شده است.
لاله زار سرخ رویی را هوای اوست آب
بوستان زندگانی را، ولای او براست
هوش مصنوعی: باغ سرخی که پر از لاله‌های زیباست، به یاد اوست و آب پاک این بوستان، تنها به خاطر محبت و ولایت او جریان دارد.
سایه بر سر همتش نفگند عالم را، ولی
عالمی در سایه آن آفتاب انور است
هوش مصنوعی: سایه‌ای که بر سر اراده و تلاش او وجود دارد، نمی‌تواند بر دنیا اثر بگذارد. اما در زیر نور آن آفتاب روشن، جهانی وجود دارد.
از کلام او، قلم ها جوی شیر معرفت
از حدیث او، ورق ها ابر باران گوهر است
هوش مصنوعی: از سخنان او، قلم‌ها مانند جوی شیر، معرفت و دانایی را جاری می‌کنند و از روایت‌های او، ورق‌های کتاب مانند ابر باران، گوهرها و دانش‌های ارزشمند به ارمغان می‌آورند.
گر نخواند از مصحف رخسار او حرفی کتاب
در ثنای او هزاران نظم و نثرش از بر است
هوش مصنوعی: اگر چهره او چیزی از کتاب نگوید، هزاران شعر و نثر در ستایش او در ذهن من است.
با بنانش گر ز بی مغزی قلم الفت نکرد
روز و شب بهر تدارک بر درش مدحتگر است
هوش مصنوعی: اگر کسی با دستانش از بی‌فکری قلمی نتواند به تصویر بکشد، روز و شب برای ستایش از در او می‌کوشد.
گر نشد پیشش مداد از تیره روزیها سفید
منشیان دفتر احکام او را یاور است
هوش مصنوعی: اگر در روزهای سخت و دشوار، مداد (نوشته‌های ما) نتواند جلوه‌ای از سفیدی و روشنی داشته باشد، این منشیان و دست‌نویسانی که احکام او را ثبت می‌کنند، بهترین حامی او خواهند بود.
آشنا با آن هدایت نامه حق، چون نشد
زین جهت در نامه خط را خاک حسرت بر سر است
هوش مصنوعی: کسی که با راهنما و هدایت صحیح آشنا باشد و به دلیل ندانستن یا بی‌توجهی نتواند آن را دنبال کند، به شدت حسرت می‌خورد و احساس ناامیدی می‌کند.
صفحه یی از وصف خلقش، ناز بر اوراق گل
خامه را از ذکر حرفش، حرف با نیشکر است
هوش مصنوعی: توصیفی از زیبایی‌های او بر روی صفحه‌ای، لطافت کلمات را با گل مقایسه می‌کند و به زبانی شیرین‌تر از نیشکر، سخن گفتن او را توصیف می‌کند.
یک شب آن کوه شرف پا بر سر گردون نهاد
تا قیامت آسمانها در عرق از اختر است
هوش مصنوعی: یک شب، آن کوه با عظمت، بر سر دنیای گردون قرار گرفت، تا زمانی‌که آسمان‌ها در حالتی مملو از عرق و رنج از ستاره‌ها به سر می‌برند.
بود مقصد این ز معراجش که تا بینند خلق
کز زمین و آسمان ها رتبه او بر تراست
هوش مصنوعی: هدف از معراج او این بود که مردم ببینند که مقام او از زمین و آسمان‌ها بالاتر است.
باشدش چون نسبتی با گنبد پر نور او
زین شرافت آسمان دایم جهان را بر سر است
هوش مصنوعی: این شعر به تمجید از مقام و جایگاه خاصی اشاره دارد که به واسطه نور و عظمت آسمان به آن دست یافته است. این مقام به قدری ارزشمند و با شرافت است که جهان همیشه به آن احترام می‌گذارد و تحت تأثیر آن قرار دارد.
ذات پاکش کرد اول در سرای او نزول
این جهان را، ز آن تقدم بر جهان دیگر است
هوش مصنوعی: او که ذات پاکش نخست در خانه خود فرود آمد، بر پایه این که جهان مادی پیش از جهان دیگر است، به وجود آمده است.
پیش از آن بر پس مقدم شد، که هست او پیشوا
سر از آن دارد شرافت بر بدن، کو سرور است
هوش مصنوعی: قبل از اینکه کسی به مقام رهبری برسد، باید بدانیم که او پیشتر سرآمد و برجسته بوده است. او که سرور است، ویژگی‌های ممتاز و شرافتی دارد که او را از دیگران متمایز می‌کند.
کرده نوش از چشمه سار نسبت علمش کفی
بهر آن زین آب اکنون هم لب عمان تراست
هوش مصنوعی: این بیت به تأثیر علم و دانش در زندگی اشاره دارد. شاعر بیان می‌کند که انسان به واسطه دانش و علمش مانند آبی زلال و زنده است که از چشمه‌ای سرازیر می‌شود. این آب حاکی از زنده بودن و طراوت دانش است و بر لزوم بهره‌برداری از این علم برای رسیدن به فهم و آگاهی تأکید می‌کند. در نهایت، این علم و آگاهی به آن شخص قدرت و توانمندی می‌بخشد، به‌طوری که می‌تواند به دیگران کمک کند و در زندگی بهتر عمل کند.
بحر، جوش از علم و، خاک آرام از حلمش گرفت
زیر بار منت احسان او، بحر و براست
هوش مصنوعی: دریا از دانش و علم می‌جوشد و خاک به خاطر صبر و بردباری او آرام است. زیر بار لطف و احسان او، دریا و زمین به حقیقت خود رسیدند.
کرده گویی بر محیط فیض او روزی گذار
زین سبب بر کشت عالم باد باران آور است
هوش مصنوعی: در روزی که بر محیط فیض او گذر کنیم، به همین دلیل بر زمین، باران و نعمت‌ها فرود می‌آید.
شعله را زین غصه بر اندام افتاده است لرز
کو بعقبی دشمن بدبخت او را در خوراست
هوش مصنوعی: از این غم، شعله‌ای بر وجود او افتاده و می‌لرزد. دشمن عاقبت‌به‌خیر او، در واقع خود را در درد و رنج می‌بیند.
نیست جز از لطف، بر خلقش ز خشم افروختن
هست خشمش شعله شمعی که مومش عنبر است
هوش مصنوعی: خشم خداوند بر بندگانش تنها از روی لطف و محبت است، مانند شعله شمعی که مومش خوشبو و ارزشمند است.
با افشانی کند تا در ریاض نعمت او
مرغ معنی را، ز لفظ و صوت از آن بال و پر است
هوش مصنوعی: او با سخنان زیبا و دلنشین خود، مرغ معنی را در باغ‌های نعمت‌های او به پرواز درمی‌آورد، زیرا این پرنده‌ی معانی از کلمات و صداها شکل می‌گیرد.
بهر نظم در مدحش برده از بس انتظار
رشته فکرم عجب نبود، چنین گر لاغر است
هوش مصنوعی: به خاطر سرودن شعر در مدح او، مدت زیادی در انتظار ماندم و در نتیجه ذهناً به او فکر کردم. عجیب نیست که اگر او لاغر است، چنین او را در نظر می‌آورم.
در بهشت رستگاری دیده ام خود را ز بس
دیده ام روشن ز در مدحت آن سرور است
هوش مصنوعی: در بهشت رستگاری را تجربه کرده‌ام، زیرا به خاطر ستایش آن بزرگوار، همیشه خود را در روشنایی می‌بینم.
چون نباشد نور چشمم، آنچه زاد از دل مرا
خانه زاد مهر آل حضرت پیغمبر است
هوش مصنوعی: وقتی که نور چشمم نباشد، آن چیزی که از دل من به وجود آمده، دوست داشتن خانواده پیامبر است.
نیست واعظ مدح او کار زبان، آید مگر
از زبان خامشی نعتی که او را در خور است
هوش مصنوعی: واعظ نمی‌تواند صفات او را به‌خوبی بیان کند، چرا که تنها سکوت می‌تواند فضایل او را به درستی نشان دهد.
میرود کلک زبان در حضرت او پر زیاد
ای ادب زودش خبر کن کاین مقام دیگر است!
هوش مصنوعی: زبان از شدت شگفتی در برابر وجود او خاموش می‌شود. ادب و احترام کن، زود او را با خبر کن که این جایگاه بسیار خاص و متفاوتی است!
هست از آن طول سخن، کز شوق می بالد بخود
چون نبالد هیچ میدانی کرا مدحتگر است؟!
هوش مصنوعی: از آن‌جا که سخن به اندازه‌ای طولانی است، این اشتیاق باعث شده تا مانند نبلند (شراب) در خود ببالد. آیا می‌دانی که ستایش‌گر چه کسی است؟
نطق، قدری کام خود از شهد نعت او گرفت
گر بخاموشی دهد من بعد نوبت، بهتر است
هوش مصنوعی: گفته شده است که سخن گفتن و بیان زیبایی‌های او لازم است، اما اگر از این شیرینی حرف زدن دوری کنیم و سکوت اختیار کنیم، بهتر خواهد بود.
ای زبان، شو پیش نعتش پای تا سر پشت دست
معذرت خواه و، دعا کن کاستجابت بر در است
هوش مصنوعی: ای زبان، حالا وقت آن است که در برابر او کاملاً متواضع باشی و از او عذرخواهی کنی و از صمیم قلب دعا کنی، زیرا جواب دعایت نزدیک است.
باد نخل عمرها پر بار از اخلاص او
نخل امکان از وجود خلق تا بار آوراست
هوش مصنوعی: باد نخل، به معنای وزش نسیم، عمرها را پربار می‌کند و نشان‌دهنده‌ی تأثیر اخلاص و پاکی انسان‌هاست. نخل ممکن، که به وجود انسان‌ها وابسته است، زمانی می‌تواند بارور شود که از وجود آنها استفاده و بهره‌برداری لازم صورت گیرد.
باد زینت طاق دلها را ز نور مهر او
تا رواق آسمان را شمسه مهر انور است
هوش مصنوعی: باد، زیبایی‌ها و زینت‌های دل‌ها را از نور محبت او به آسمان می‌برد، و آسمان را با نور خورشید روشن می‌کند.
باد حکم شرع او در دفتر ایام ثبت
کاتب تقدیر تا در پشت این نه دفتر است
هوش مصنوعی: هر حادثه و رویدادی که در زندگی انسان‌ها رخ می‌دهد، به نوعی تحت تاثیر اراده و تقدیر الهی است؛ همان‌طور که باد نمایان‌گر اراده‌ای در عالم است، زمان نیز مانند دفتری است که کاتب سرنوشت، وقایع را در آن می‌نویسد. تمام این نوشته‌ها در پشت صحنه جهان، حکایت از تقدیر از پیش تعیین‌شده دارند.
خاک ذلت از در خلقم مکن یارب بسر
کاین نه سر، خاک در آل نبی و حیدر است
هوش مصنوعی: خداوندا، مرا در مقام کوچک و ذلیل قرار نده، زیرا این سر و وجود من نه از خاک ذلت، بلکه از خاک درگاه و شخصیت بزرگ پیامبر و حضرت علی(ع) است.