گنجور

شمارهٔ ۲ - تجدید مطلع

ای نگاهت دیده آیینه دل را ضیا
گوشه ابروی لطفت، صیقل زنگ خطا
پیشت از خجلت بهم پیچید، زبان گفتگو
با زبان حال گویم، حال خود سر تا بپا
حالم این، کز درگه قربت بدور افتاده ام
حالم این، کز آستانت گشته ام عمری جدا
حالم این، کز نامه من میگریزد خط عفو
حالم این، کز طاعت من عار میدارد ریا
همچو برگ بید میلرزد زبان بر خویشتن
گر کند از ناتوانیهای من حرفی ادا
در کشاکشهای چرخ، از ناتوانی میگسست
گر نمیشد قامت چون رشته ام از غم دوتا
از غبار دیده خود مانده ام در زیر بار
گر شود گوشم گران، هرگز نمیخیزم ز جا
لرزشم از ناتوانیها، تواند راه برد
ریزش اشکم، ز ضعف تن تواند شد عصا
در گداز لاغری، از بسکه گردیدم سبک
درگه رفتار، نتواند خلد خارم بپا
میتوان خواند از جبین من، خط سرگشتگی
میتوان دیدن ز جسمم حال دل سر تا بپا
. . .
قامتم را کرده بار چین پیشانی دوتا
خامه ام، پیچیده طوماری است، از مضمون غم
نامه ام، افشانده دامانی، ز نقد مدعا
بهر آن از پا درافتادم، که از روی کرم
از نگاه التفاتی، بخشیم شاید عصا
پای آزادی مرا فرسود، در بند خودی
جذبه یی دارم طمع، کز من مرا سازی رها
گر مرا دست زبان عذر خواهی کوته است
دامن عفو تو اما، از کرم باشد رسا
بس کن ای واعظ، که گفتن پا زحد بیرون نهاد
پیش اهل جود، خاموشی است عرض مدعا
داری از درگاه شیر حق چو روی تازه یی
رو بسوی قبله حاجات کن روی دعا
تا بود بازوی «حیدر» خانه دین را ستون
تا بود در دست او سر رشته راه خدا
دوستانش را بود آباد، قصر زندگی
گردد از کف رشته عمری عدوی او رها

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای نگاهت دیده آیینه دل را ضیا
گوشه ابروی لطفت، صیقل زنگ خطا
هوش مصنوعی: نگاه تو مثل نوری است که دل را روشن می‌کند و ابروی نرم و لطیف تو همچون صفا دهنده‌ای است که خطاها را از بین می‌برد.
پیشت از خجلت بهم پیچید، زبان گفتگو
با زبان حال گویم، حال خود سر تا بپا
هوش مصنوعی: از سر شرمساری پیش تو من دچار دوگانگی شده‌ام، بنابراین از احساسات خود می‌گویم، احساسی که در تمام وجودم را فرا گرفته است.
حالم این، کز درگه قربت بدور افتاده ام
حالم این، کز آستانت گشته ام عمری جدا
هوش مصنوعی: حالم این است که از مکانی که به آن نزدیک بودم دور افتاده‌ام و سال‌هاست که از آن آستانی که به آن تعلق دارم جدا شده‌ام.
حالم این، کز نامه من میگریزد خط عفو
حالم این، کز طاعت من عار میدارد ریا
هوش مصنوعی: حالم چنین است که خط عفو از نوشته‌ام دوری می‌کند و از بندگی من ننگی برایم می‌آورد که دروغ و ظاهر سازی است.
همچو برگ بید میلرزد زبان بر خویشتن
گر کند از ناتوانیهای من حرفی ادا
هوش مصنوعی: زبان من همچون برگ بید به خاطر ضعف‌ها و ناتوانی‌هایم می‌لرزد و اگر بخواهد حرفی درباره من بزند، این لرزش را احساس می‌کند.
در کشاکشهای چرخ، از ناتوانی میگسست
گر نمیشد قامت چون رشته ام از غم دوتا
هوش مصنوعی: در میان مشکلات و سختی‌های زندگی، اگر نبود که من به خاطر غم و اندوه، ضعیف و خمیده شده بودم، ممکن بود از ناتوانی و فشار زندگی به کلی شکسته شوم.
از غبار دیده خود مانده ام در زیر بار
گر شود گوشم گران، هرگز نمیخیزم ز جا
هوش مصنوعی: من از اشک چشمانم غبار نشسته دارم و زیر بار مشکلات زندگی احساس خستگی می‌کنم. حتی اگر سنگینی این بار بر گوش‌هایم بیفتد، هرگز از جای خود بلند نخواهم شد.
لرزشم از ناتوانیها، تواند راه برد
ریزش اشکم، ز ضعف تن تواند شد عصا
هوش مصنوعی: لرزش بدنم از ضعف و ناتوانی است، اما این ناتوانی می‌تواند به من کمک کند تا احساساتم را کنترل کنم. اشک‌هایم از زجر ناشی از ضعف تنم به وجود می‌آید، و گاهی اوقات همین ضعف می‌تواند به من قدرتی مشابه عصا بدهد.
در گداز لاغری، از بسکه گردیدم سبک
درگه رفتار، نتواند خلد خارم بپا
هوش مصنوعی: به خاطر لاغری و ضعف شدیدم، مثل اینکه خیلی سبک شده‌ام. این وضعیت باعث می‌شود که نتوانم در بهشت بی‌دردسر زندگی کنم.
میتوان خواند از جبین من، خط سرگشتگی
میتوان دیدن ز جسمم حال دل سر تا بپا
هوش مصنوعی: می‌توان از پیشانی من فهمید که دچار گیجی و سردرگمی هستم و از حال و روزم، از سر تا پا، می‌توان حس ناامیدی و بلاتکلیفی را دید.
. . .
قامتم را کرده بار چین پیشانی دوتا
هوش مصنوعی: قد من به خاطر زیبایی‌ام مانند چین و چروک پیشانی‌ام که دو خط دارد، خمیده و جالب شده است.
خامه ام، پیچیده طوماری است، از مضمون غم
نامه ام، افشانده دامانی، ز نقد مدعا
هوش مصنوعی: قلم من مانند یک طومار پیچیده است که پر از موضوعاتی درباره غم و اندوه می‌باشد. این نوشته‌ها نشان‌دهنده درد و نگرانی من هستند و در حقیقت، هزینه‌ای برای بیان حقیقت من محسوب می‌شوند.
بهر آن از پا درافتادم، که از روی کرم
از نگاه التفاتی، بخشیم شاید عصا
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه از روی لطف و مهربانی‌ات، نگاهی به من کنی و شاید به من کمک کنی، به زانو در آمدم و به زمین افتادم.
پای آزادی مرا فرسود، در بند خودی
جذبه یی دارم طمع، کز من مرا سازی رها
هوش مصنوعی: پای آزادی مرا خسته کرده است، اما در این حالتِ وابستگی به خود، نیرویی دارم که امیدوارم من را آزاد کند.
گر مرا دست زبان عذر خواهی کوته است
دامن عفو تو اما، از کرم باشد رسا
هوش مصنوعی: اگر من در بیان عذر خود کوتاهی کنم، اما دامن عفو و بخشش تو به خاطر بزرگواری‌ات به وسعت است.
بس کن ای واعظ، که گفتن پا زحد بیرون نهاد
پیش اهل جود، خاموشی است عرض مدعا
هوش مصنوعی: کافی است ای واعظ، زیرا سخن زدن در برابر اهل سخاوت و generosity، خودداری کردن بهتر است.
داری از درگاه شیر حق چو روی تازه یی
رو بسوی قبله حاجات کن روی دعا
هوش مصنوعی: اگر به درگاه خداوند متعال رو کرده‌ای، پس با چهره‌ای نو و تازه به سوی قبله نیازهایت دعا کن.
تا بود بازوی «حیدر» خانه دین را ستون
تا بود در دست او سر رشته راه خدا
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت «حیدر» وجود دارد، دین مانند ستونی محکم است و تا زمانی که او در دست دارد، هدایت و راهنمایی خداوند نیز در دست اوست.
دوستانش را بود آباد، قصر زندگی
گردد از کف رشته عمری عدوی او رها
هوش مصنوعی: دوستانش را خوشحال و سعادتمند می‌بیند، اما زندگی‌اش به خطر افتاده و او از مشکلات و دشمنی‌ها رهایی ندارد.