شمارهٔ ۱ - در بی قدری جهان و ستایش شاه مردان، دستگیر روز جزا، حضرت امیرالمؤمنین علی مرتضی «ع »
چیست ای دل عالم هستی؟ بیابان فنا!
هر طرف موج سرابی از گذار عمرها
هر گیاه سبز دروی، تیغ زهر آلوده یی
هر سر خاری درو، دلدوز تیری جان ربا
قطره های اشک حسرت، شبنم برگ گلش
تند باد آه نومیدیش، باد جان فزا
هر قدم گردیده پهن، از نقش پایی کژدمی
هر طرف خوابیده از فرسنگها صد اژدها
هر رگ سنگی درو، خاری بپای رهروی
هر تف ریگی شرار خرمن صد مدعا
هر کف خاکی، نشان دستگاه خسروی
هر سر برگی زبان حال چندین بینوا
هر نسیمی، سطری از حال دل چندین اسیر
هر غباری، خط تاریخ هزاران بیوفا
بوی خون می آید از رنگینی گلزار او!
نشنوی ای پر هوس گویا ز کامی از هوی؟!
از هوس تاکی جوانی میکنی؟ پیری رسید!
بهر عبرت، دیده یی از خواب غفلت برگشا!
در جوانی چه ندانستی زره، اکنون بدان
قامتت را کرده خم پیری که، بینی پیش پا
گور در پیش و،تو دل واپس برای ملک و مال
چاه در راه و، تو از غفلت روی رو بر قفا
راحت ار جویی، به ملک و مال و دنیا پشت ده
خواب اگر خواهی، مساز از بالش زر متکا
رخ ز درویشی نتابد هر که دارد سوز عشق
شعله چون پهلو تهی سازد ز فرش بوریا؟!
خود نمایی که ز صرصر نیست در باغ وجود
گردباد عمر باشد لاله را نشو و نما
نشکنی تا خویشتن را، لاف قرب حق مزن
بی شکستن جای در مسجد ندارد بوریا
این قدر زین عاریت بر خود سپردن بهر چیست؟
این قدر زین بیوفا بر خود فرو چیدن چرا؟!
نیست جای خودنمایی، تنگنای روزگار؛
گل درین بستان، ز افشردن کند نشو و نما!
آنکه دوری نیست تنگی، عالم روشندلیست
تنگ نبود عکس را در خانه آیینه جا
خنده ما ناتوانان، زیر این گردان سپهر
خنده گندم بود، در زیر سنگ آسیا!
می توان زلف وصال شاهد عقبی گرفت
دست همت گر ز دامان جهان گردد رها
در ره دنیا ز یاران کن تلاش واپسی
کآید از پیشی گرفتن، سنگ بر پای عصا
نیست با سیم و زر بی اعتبار این جهان
خوبیی، جز اینکه با آن میتوان کردن سخا
خرج کن چون سکه نقد خویش در بازار وجود
ای که داری در میان زر، چون نقش سکه جا
شیوه بخشش بدست آور، که گردی ارجمند
تکیه بر دست شهان، از رنگ دادن زد حنا
ذکر و فکر منعمان، در بندگی دانی که چیست؟
ذکر هر بیچاره و، فکر معاش هر گدا
اغنیا را نیست ذکری، به زیاد اهل فقر
زر شمردن، سبحه باشد در کف اهل سخا
با گدا، کوچک دلی، مانند حج اکبر است
هست لبیکش اجابت کردن هر بینوا
تیغ جوهر دارد باشد در جهاد نفس شوم
دست پر گوهر که افشانی بدامان گدا!
ز التفات نامردان، اهل دولت را چه نقص؟
سایه افگندن چه کم می سازد از بال هما؟!
رنج یار ناتوان، باید توانا را کشید
دست بهر چشم نابینا کشد بار عصا
آنکه بهر دیگران، بر خود نپیچد روز و شب
باشد از سنگین دلی، کمتر ز سنگ آسیا
آنکه باشد دامن جودش بدست اهل فقر
دستگیرش دامن «حیدر» شود روز جزا
آن جهانبخشی که هرگز چون نفس، گاه سخا
در کفش پیوند دادنها نشد از هم جدا
همتش دریای بی پایان و، دستش ابر جود
هر سه انگشتش رگ ابری ز باران عطا
خطبه را از وی مسلم، سربلندی در جهان
سکه را بر خویش بالیدن ز نام او بجا
در صف هیجا، دم تیغش، دم نزع عدو
کندن شمشیر او، جان کندن خصم دغا
حمله جرأت گدازش، کشت هستی را سموم
برق شمشیر اجل خویش، سحرگاه جزا
چون طناب سحر، در سیماب لرزش، عمر خصم
ذوالفقار او به کف، چون در کف موسی عصا
از نگاه آرزوها، خاطر او بسته چشم
از نکاح شاهد دنیا، ضمیرش پارسا
عشوه دنیا ز دستش نقد دل بیرون نبرد
پیر زالی چون بتابد، پنجه شیر خدا؟!
همچنان کز تار مژگان بگذرد نور نگاه
صد قدم در پیش بود از جاده در راه هدی
رفت از آن ساعت بخود نقش نگین از غم فرو
کز کفش انگشتر از بهر تصدق شد جدا
نامه شستم، چون بآب گوهر مدحش ز جرم
میکنم در حضرت او، عرض حال خود ادا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چیست ای دل عالم هستی؟ بیابان فنا!
هر طرف موج سرابی از گذار عمرها
هوش مصنوعی: ای دل، دنیای ما چیست؟ جز بیابانی بیپایان از عدم و نابودی! در هر سو، سرابهایی وجود دارد که از گذشت زمان و عمرهای سپریشده درخشان به نظر میرسند.
هر گیاه سبز دروی، تیغ زهر آلوده یی
هر سر خاری درو، دلدوز تیری جان ربا
هوش مصنوعی: هر گیاه سبزی که در دنیا وجود دارد، در کنار زیباییاش ممکن است زخم و درد به همراه داشته باشد. هر سر خار در این گیاهان میتواند برای جان انسانها خطرناک و آزاردهنده باشد.
قطره های اشک حسرت، شبنم برگ گلش
تند باد آه نومیدیش، باد جان فزا
هوش مصنوعی: اشکهای حسرت مانند شبنم روی برگ گل میافتند و وزش تندباد، نشاندهنده ناامیدی او است، اما در عین حال این باد زندگیبخش نیز هست.
هر قدم گردیده پهن، از نقش پایی کژدمی
هر طرف خوابیده از فرسنگها صد اژدها
هوش مصنوعی: هر قدمی که برداشته شده، مانند اثر یک کژدم گسترش پیدا کرده و در هر طرف، نشانههایی از صد اژدها دیده میشود که از فاصلههای دور قابل مشاهدهاند.
هر رگ سنگی درو، خاری بپای رهروی
هر تف ریگی شرار خرمن صد مدعا
هوش مصنوعی: در هر گوشهای پر از خاروخاشاک، راه را بر هر مسافر دشوار میسازد و در هر گوشهای، آتش میزند که هزاران ادعا را به خود میکشد.
هر کف خاکی، نشان دستگاه خسروی
هر سر برگی زبان حال چندین بینوا
هوش مصنوعی: هر تکه خاکی، نشانهای از قدرت و عظمت حکومت است و هر برگ درخت، داستان و احوالات بسیاری از انسانهای بیچاره را روایت میکند.
هر نسیمی، سطری از حال دل چندین اسیر
هر غباری، خط تاریخ هزاران بیوفا
هوش مصنوعی: هر نسیم و بادی، داستانی از احساسات دل، که در آن هزاران نفر به دام بی وفایی افتادهاند، را روایت میکند.
بوی خون می آید از رنگینی گلزار او!
نشنوی ای پر هوس گویا ز کامی از هوی؟!
هوش مصنوعی: بوی خون از زیبایی باغ او به مشام میرسد! آیا تو که در آرزوی لذتهای دنیوی هستی، نمیشنوی؟
از هوس تاکی جوانی میکنی؟ پیری رسید!
بهر عبرت، دیده یی از خواب غفلت برگشا!
هوش مصنوعی: چرا هنوز در آرزوی جوانی هستی؟ دوران پیری فرارسیده است! برای عبرت آموزی، چشمانت را از خواب غفلت باز کن!
در جوانی چه ندانستی زره، اکنون بدان
قامتت را کرده خم پیری که، بینی پیش پا
هوش مصنوعی: در جوانی نمیدانستی چه چیزی را از دست میدهی، اما اکنون با پیری و ناتوانی، میبینی که قامتت خم شده و به جلو نگاه میکنی.
گور در پیش و،تو دل واپس برای ملک و مال
چاه در راه و، تو از غفلت روی رو بر قفا
هوش مصنوعی: مرگ در پیش است و تو همچنان برای مال و مقام دلنگران هستی. چاه در پیش روی توست، اما تو از غفلت به عقب مینگری.
راحت ار جویی، به ملک و مال و دنیا پشت ده
خواب اگر خواهی، مساز از بالش زر متکا
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آرامش هستی، به ثروت و دنیاست طعمه نزن. اگر میخواهی خواب خوبی داشته باشی، روی بالش زر ننشین.
رخ ز درویشی نتابد هر که دارد سوز عشق
شعله چون پهلو تهی سازد ز فرش بوریا؟!
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق واقعی و سوز آن را در دل دارد، نمیتواند به راحتی از چهره درویش فاصله بگیرد. آیا این فرد میتواند در کنار درد و رنج، آسایش و راحتی را تجربه کند و بر فرش ساده و بیپرده سر بنهد؟
خود نمایی که ز صرصر نیست در باغ وجود
گردباد عمر باشد لاله را نشو و نما
هوش مصنوعی: خود را به نمایش میگذاری، اما از این سرما و طوفان خبری نیست؛ در باغ وجود فقط طوفان عمر به گل لاله فرصت رویش و رشد را میدهد.
نشکنی تا خویشتن را، لاف قرب حق مزن
بی شکستن جای در مسجد ندارد بوریا
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقامهای بالا و نزدیکی به حق، باید از خودگذشتگی و فداکاری کرد. کسی که به این مرحله نرسیده باشد، نباید درباره مقامهای معنوی بزرگ حرف بزند. بدون تلاش و فدا کردن خود، هیچگاه نمیتوان به حقیقت نزدیک شد.
این قدر زین عاریت بر خود سپردن بهر چیست؟
این قدر زین بیوفا بر خود فرو چیدن چرا؟!
هوش مصنوعی: چرا این اندازه از چیزهای عاریهای و گذرا بر دوش خود میگذاری؟ چرا اینقدر به این بیوفا وابستهای؟
نیست جای خودنمایی، تنگنای روزگار؛
گل درین بستان، ز افشردن کند نشو و نما!
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و دشوار زندگی، جایی برای خودنمایی و فخر فروشی وجود ندارد؛ مانند گلی که در باغ به خاطر فشاری که به آن وارد میشود، نمیتواند به خوبی رشد کند و شکوفا شود.
آنکه دوری نیست تنگی، عالم روشندلیست
تنگ نبود عکس را در خانه آیینه جا
هوش مصنوعی: کسی که در دوری احساس تنگی نمیکند، در واقع فردی است که به روشنی و روشنبینی دست یافته و در فضای ذهنش، تصویر روشنی از واقعیات دارد. او مانند آیینهای است که در خانهاش، جایی برای منعکس کردن عکسها ندارد و این نشاندهندهی عدم محدودیت در تفکر و دیدگاهش است.
خنده ما ناتوانان، زیر این گردان سپهر
خنده گندم بود، در زیر سنگ آسیا!
هوش مصنوعی: در زیر آسمان وسیع، خنده ما که از ضعیفی ناشی میشود، شبیه به خنده گندمی است که زیر سنگ آسیاب له میشود.
می توان زلف وصال شاهد عقبی گرفت
دست همت گر ز دامان جهان گردد رها
هوش مصنوعی: در این بیت، به این موضوع اشاره شده است که اگر اراده و تلاش کافی داشته باشی، میتوانی به خوشبختی و عشق دست یابی. اگر از بندهای دنیوی و مشکلات رها شوی، میتوانی به وصالی که آرزویش را داری، دست پیدا کنی.
در ره دنیا ز یاران کن تلاش واپسی
کآید از پیشی گرفتن، سنگ بر پای عصا
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، از دوستانت تلاش کن تا به تو کمک کنند، زیرا اگر بخواهی به دیگران پیشی بگیری، ممکن است با مشکلاتی مانند سنگینی و زحمت مواجه شوی.
نیست با سیم و زر بی اعتبار این جهان
خوبیی، جز اینکه با آن میتوان کردن سخا
هوش مصنوعی: این دنیا با داشتن طلا و نقره ارزشمند نیست، جز اینکه بتوانیم با آنها generosity و بخشش کنیم.
خرج کن چون سکه نقد خویش در بازار وجود
ای که داری در میان زر، چون نقش سکه جا
هوش مصنوعی: هزینه کن مانند سکهای که در دست داری، در دنیای وجود. زیرا تو در میان طلاها قرار داری، درست مانند نشانی که بر روی سکه حک شده است.
شیوه بخشش بدست آور، که گردی ارجمند
تکیه بر دست شهان، از رنگ دادن زد حنا
هوش مصنوعی: روش بخشش را بیاموز، زیرا که جواهر گرانبها باید بر دستان بزرگوار قرار گیرد و رنگ حنا نمیتواند آن را تحت تأثیر قرار دهد.
ذکر و فکر منعمان، در بندگی دانی که چیست؟
ذکر هر بیچاره و، فکر معاش هر گدا
هوش مصنوعی: ذکر و یاد خدا و تفکر در امور زندگی ما را از بندگی واقعی دور کرده است. در واقع هر کسی در دنیا دغدغهای دارد، همچنین هر فردی که به نوعی در مشکل است، به تامین معیشت خود فکر میکند.
اغنیا را نیست ذکری، به زیاد اهل فقر
زر شمردن، سبحه باشد در کف اهل سخا
هوش مصنوعی: ثروتمندان به یاد فقیران نمیافتند، زیرا در نظرشان تعداد فقرا تنها به شکل عددی است. در عوض، انسانهای بخشنده و سخاوتمند، وجود فقیران را بهسان تسبیحی در دستان خود میدانند و آنها را در یاد دارند.
با گدا، کوچک دلی، مانند حج اکبر است
هست لبیکش اجابت کردن هر بینوا
هوش مصنوعی: با فرد فقیر و بیپول، داشتن دل بزرگ و مهربان، مانند انجام بزرگترین عبادتهاست. پاسخ به دعوت او، ارزش و اهمیت خاصی دارد.
تیغ جوهر دارد باشد در جهاد نفس شوم
دست پر گوهر که افشانی بدامان گدا!
هوش مصنوعی: در مبارزه با نفس، باید توانایی و ارزش خود را نشان دهیم و از آنچه درونمان داریم، بهرهبرداری کنیم. در این مسیر، باید به دیگران هم کمک کنیم و دست دیگری را بگیرم و به او یاری رسانیم.
ز التفات نامردان، اهل دولت را چه نقص؟
سایه افگندن چه کم می سازد از بال هما؟!
هوش مصنوعی: اگر بیتوجهی و بیاعتنایی افرادی که شایستگی و نجابت ندارند، به اهل موفقیت و قدرت آسیب نمیزند، پس سایه افکندن بر سرشان به کدامین معناست؟ معلوم است که این سایه، تأثیر چندانی در عظمت و مقام آنها ندارد.
رنج یار ناتوان، باید توانا را کشید
دست بهر چشم نابینا کشد بار عصا
هوش مصنوعی: کسی که در برابر سختیها و مشکلات دیگران قرار میگیرد باید از خود قدرت و توانایی نشان دهد. کسانی که نمیتوانند به تنهایی از عهده کار برآیند، به کمک نیاز دارند و افراد توانا باید به آنها یاری رسانند، مشابه این که فردی نابینا به عصا نیاز دارد تا مسیرش را پیدا کند.
آنکه بهر دیگران، بر خود نپیچد روز و شب
باشد از سنگین دلی، کمتر ز سنگ آسیا
هوش مصنوعی: کسی که همیشه به فکر دیگران است و بر خود نمیپیچد، روز و شب از دل سنگین کمتر است و بسیار مهربانتر از سنگی است که در آسیاب هست.
آنکه باشد دامن جودش بدست اهل فقر
دستگیرش دامن «حیدر» شود روز جزا
هوش مصنوعی: کسی که بخشش او به دست نیازمندان میرسد، در روز حساب و کتاب دامن حیدر (علی) برای کمک به او خواهد بود.
آن جهانبخشی که هرگز چون نفس، گاه سخا
در کفش پیوند دادنها نشد از هم جدا
هوش مصنوعی: آن بخشندهای که همواره در برقراری ارتباطات و ارتباطات با دیگران مانند نفس خود، هرگز جدا نشد.
همتش دریای بی پایان و، دستش ابر جود
هر سه انگشتش رگ ابری ز باران عطا
هوش مصنوعی: او ارادهای قوی و بینهایت دارد و دستانش مانند ابرهای بخشندهای است که از بالای سرش باران نعمت و خیرات میبارد. هر سه انگشتش به مانند رگهای ابرها، مملو از بارانی است که از آنها سرازیر میشود.
خطبه را از وی مسلم، سربلندی در جهان
سکه را بر خویش بالیدن ز نام او بجا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصیتی بزرگ و محترم به وضوح در زندگی خود برجستگی و افتخار دارد و نام او در جامعه بهعنوان نمادی از اعتبار و سربلندی شناخته میشود. با توجه به ویژگیهای مثبت این فرد، دیگران نیز به افتخار و ارادت به او میپردازند.
در صف هیجا، دم تیغش، دم نزع عدو
کندن شمشیر او، جان کندن خصم دغا
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، وقتی تیغ او به سمت دشمن فرود میآید، لحظهای مرگ برای آن دشمن فرا میرسد. شمشیر او به قدری قوی است که میتواند جان منافق را بگیرد و او را به زانو درآورد.
حمله جرأت گدازش، کشت هستی را سموم
برق شمشیر اجل خویش، سحرگاه جزا
هوش مصنوعی: حملهای که توسط شجاعت انجام میشود، موجودیت را از بین میبرد و عذابهای مرگبار آن، همچون برقی از شمشیر سرنوشت، در صبح قضاوت به وقوع میپیوندند.
چون طناب سحر، در سیماب لرزش، عمر خصم
ذوالفقار او به کف، چون در کف موسی عصا
هوش مصنوعی: وقتی که مانند طناب سحر در میان سیماب حرکت میکند، عمر دشمن، خاصیت شمشیر ذوالفقار را در دست دارد، مثل اینکه عصای موسی در دست اوست.
از نگاه آرزوها، خاطر او بسته چشم
از نکاح شاهد دنیا، ضمیرش پارسا
هوش مصنوعی: با چشمان امید و آرزو، دل او به محبت و نعمتهای دنیایی گره خورده، و فکرش پاک و بیآلایش است.
عشوه دنیا ز دستش نقد دل بیرون نبرد
پیر زالی چون بتابد، پنجه شیر خدا؟!
هوش مصنوعی: زندگی دنیا نمیتواند دل را از کسی که سالها تجربه و نیکوکاری دارد، بگیرد. چون وقتی نور ایمان و صداقت درخشان شود، قدرت و استقامت خداوندی به مانند شیر را به نمایش میگذارد.
همچنان کز تار مژگان بگذرد نور نگاه
صد قدم در پیش بود از جاده در راه هدی
هوش مصنوعی: با نگاهی که از تار مژگان میگذرد، نوری در جلوتر از مسیر هدایت و حقیقت قرار دارد.
رفت از آن ساعت بخود نقش نگین از غم فرو
کز کفش انگشتر از بهر تصدق شد جدا
هوش مصنوعی: از آن لحظه که غم بر من چیره شد، انگشتم از دستم جدا شد و نقش نگین انگشترم نیز تحت تأثیر این اندوه از بین رفت.
نامه شستم، چون بآب گوهر مدحش ز جرم
میکنم در حضرت او، عرض حال خود ادا
هوش مصنوعی: من نامهای را که نوشتهام شستشو میکنم، مثل آب زرین که گناهش را پاک میکند. در حضور او، وضعیت خود را بیان میکنم.