شمارهٔ ۱۱ - تجدید مطلع
دی رفت و، شد ز بند یخ آزاد روزگار
آمد برون ز شیشه پریزاد نوبهار
از خرده زد بجبهه زرک نو عروس گل
از برگ، هر نهال شد ابروی وسمه دار
برهم فتاده غنچه گل های آتشی
افتد چنانکه بر سر هم دانه در انار
از بس که بافته است نمو شاخ گل بهم
گلشن شده است یک سبد گل، در این بهار!
در بوستان سبز فلک هر رگی ز ابر
یک شاخ ارغوان شده از عکس لاله زار
در گوش اهل هوش، نباشد خروش رعد
از جوش گل غریو برآورده روزگار
سرکش سمند باد صبا، نرم میرود
بروی ز بس که نکهت گل کرده اند بار
از فیض آب و خاک گل فتح بشکفد
سازند سر علم اگر از بیل آبیار
فیض هوا رسیده بجایی که دور نیست
گر نخل خامه ریشه کند در خط غبار
از سبزه کوه و دشت، سراسر زبان شده است
بهر دعای خسرو جم قدر کامگار
«عباس شاه ثانی »، کز بیم عدل او
دزدد بخویش، غنچه چو زنبور، نیش خار
چون تند گردد آتش خشمش بر اهل جور
دندان چو ژاله آب شود در دهان مار
از کار خویش فتنه گران در زمان او
برگشته اند جمله چو مژگان چشم یار
ترسند بسکه رخنه گران از سیاستش
زارع باحتیاط زمین را کند شیار
تا گشته شعله خونی پروانه، دور نیست
تا صبح مومیایی شمع ار برد بکار
بابی بود ز دفتر انعام او سحاب
فصلی بود ز نسخه ایام او بهار
خرم ز ابر همت او، گلشن جهان
روشن ز گرد مرکب او، چشم روزگار
باشد هوای میر شکاریش، چرخ را
ز آنش کمر، ز پنجه مهر است بهله دار
آوازه وقارش، اگر پا نهد به کوه
رگ میجهد ز سنگ برون همچو تیر مار
تا حکم شرع پرور او منع باده کرد
تکلیف می، بکس نکند ابر نوبهار
رنگش برنگ باده پرستان چو آشناست
خود را شفق، ز بیم کشیده است برکنار
خم های می بر آمده گویی ز خانه اش
ز آن میکشند خوشه انگور را بدار
امنیت ازوست جهان را که بعد ازاین
سازند همچو خانه زرین، خانه بی حصار
رو آورد بکوه، چو ثعبان رمح او
اژدر زبان عجز شود در دهان غار
واعظ چو حق مدحت او نیست کار تو
برجا گذار خامه و، دست دعا برآر
تا همچو آه، سرو شود در چمن بلند
تا همچو ناله گردن قمریست طوق دار
در پای سرد تیغش، چون قمریان، نهند
گردن بطوق حکمش شاهان روزگار!
شمارهٔ ۱۰ - وصف بهار و ستایش خسرو جم قدر کامکار شاه عباس ثانی: بر سر ز ابر چتر و، بگلگون گل سوارشمارهٔ ۱۲ - در عشق و سلوک و مذمت دنیا و مدحت پیشوای بحق ناطق حضرت امام جعفر صادق «ع »: شور عشق است بر سر من زار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دی رفت و، شد ز بند یخ آزاد روزگار
آمد برون ز شیشه پریزاد نوبهار
هوش مصنوعی: روزگار بهاری فرارسیده و دیگر برف و یخ به پایان رسیده است. دیگر زندانی بودن در سرما و سختیها تمام شده و حیات و زیبایی دوباره به زندگی بازگشته است.
از خرده زد بجبهه زرک نو عروس گل
از برگ، هر نهال شد ابروی وسمه دار
هوش مصنوعی: در زبان ساده میتوان گفت که زیبایی و تازگی گلها و درختان جوان به شکلی است که در دل بهار، هر یک از آنها مانند ابروهای خوشفرم و جذاب زنی زیبا به نظر میآیند. گلها و برگها در کنار هم جلوهای خیرهکننده دارند که چشم را به خود جلب میکند.
برهم فتاده غنچه گل های آتشی
افتد چنانکه بر سر هم دانه در انار
هوش مصنوعی: غنچههای گلهای آتشی به هم ریختهاند، درست مثل دانههایی که در درون انار بر روی هم قرار دارند.
از بس که بافته است نمو شاخ گل بهم
گلشن شده است یک سبد گل، در این بهار!
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و کار زیاد، بهاری پر از گل و زیبایی به وجود آمده است و مانند یک سبد گل شده که جلوهاش دلنشین است.
در بوستان سبز فلک هر رگی ز ابر
یک شاخ ارغوان شده از عکس لاله زار
هوش مصنوعی: در باغ زیبای آسمان، هر رگ از ابر به رنگ ارغوان درآمده و نمایی از لالهزار را نمایش میدهد.
در گوش اهل هوش، نباشد خروش رعد
از جوش گل غریو برآورده روزگار
هوش مصنوعی: در گوش کسانی که عاقل و دانا هستند، صدای رعد و برق از شلوغی و سر و صدای گلها شنیده نمیشود، بلکه لحظههای زندگی خود را با آرامش و تفکر سپری میکنند.
سرکش سمند باد صبا، نرم میرود
بروی ز بس که نکهت گل کرده اند بار
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به آرامی میوزد و چون اسبی سرکش حرکت میکند. این نرمی و لطافت به خاطر عطر گلهاست که فضا را پر کرده است.
از فیض آب و خاک گل فتح بشکفد
سازند سر علم اگر از بیل آبیار
هوش مصنوعی: با بهرهگیری از آب و خاک، گل موفقیت روی میآورد. اگر کسی با تلاش و کوشش، شرایط مناسب را فراهم کند، میتواند به علم و دانش جلا بخشد.
فیض هوا رسیده بجایی که دور نیست
گر نخل خامه ریشه کند در خط غبار
هوش مصنوعی: خوبی و زیبایی به جایی رسیده که دیگر دور به نظر نمیرسد، اگر نخل خامه (نخل به عنوان نمادی از زندگی و ریشهدار بودن) در خط غبار (یا در معرض مشکلات) قرار بگیرد.
از سبزه کوه و دشت، سراسر زبان شده است
بهر دعای خسرو جم قدر کامگار
هوش مصنوعی: در این بیت، به این موضوع اشاره شده است که تمام طبیعت، از دشت و کوه و سبزه، در حال سخن گفتن و آواز خواندن است تا برای پیروزی و خوشحالی خسرو جم دعا کند. این تصویر نشاندهندهی همبستگی و ارتباط عمیق طبیعت با سرنوشت و خوشحالی انسانهاست.
«عباس شاه ثانی »، کز بیم عدل او
دزدد بخویش، غنچه چو زنبور، نیش خار
هوش مصنوعی: عباس شاه ثانی باعث میشود که دزدها از ترس عدالت او به خودشان تحقق میبخشند، همانطور که زنبور برای دفاع از خود به گلها نیش میزند.
چون تند گردد آتش خشمش بر اهل جور
دندان چو ژاله آب شود در دهان مار
هوش مصنوعی: وقتی خشمش به حدی میرسد که مانند آتش شعلهور میشود، دندانهایش مثل قطرات آب میماند که در دهان مار قرار دارد.
از کار خویش فتنه گران در زمان او
برگشته اند جمله چو مژگان چشم یار
هوش مصنوعی: فتنهگران در زمان او از کار خود برگشتهاند، مانند مژگان چشم یار که زیبایی و لطافت خاصی دارند.
ترسند بسکه رخنه گران از سیاستش
زارع باحتیاط زمین را کند شیار
هوش مصنوعی: کشاورز با احتیاط زمین را شیار میکند، زیرا که ترس از نفوذگران و دسیسههای سیاست او را نگران کرده است.
تا گشته شعله خونی پروانه، دور نیست
تا صبح مومیایی شمع ار برد بکار
هوش مصنوعی: شعلههای پرفروغ عشق و احساس، مانند پروانهای در حال پرواز هستند و به زودی فجر نزدیک میشود، زیرا اگر شمع به درستی و با دقت روشن شود، میتواند روشنیاش را تا سپیدهدم ادامه دهد.
بابی بود ز دفتر انعام او سحاب
فصلی بود ز نسخه ایام او بهار
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی به تصویر کشیدن زندگی و طبیعت است. گوینده به نوعی از شکوفایی و جوانه زدن بهار اشاره میکند که به مانند بارش باران بهاری، زندگی و نشاط را به همراه میآورد. فصل بهار به نقش حیاتی و مثبت خود در زندگی انسانها و طبیعت اشاره دارد و به نوعی به امید و نوید زندگی جدید میپردازد. در واقع، همه چیز در این فصل به شکوفایی و رشد دست مییابد و به کمال میرسد.
خرم ز ابر همت او، گلشن جهان
روشن ز گرد مرکب او، چشم روزگار
هوش مصنوعی: خرمی زندگی از تلاش و اراده اوست و زیبایی دنیا به نور وجود اوست. چشم زمان به او مینگرد و تحت تاثیر اوست.
باشد هوای میر شکاریش، چرخ را
ز آنش کمر، ز پنجه مهر است بهله دار
هوش مصنوعی: در هوا و انرژی میر شکاریاش، به خاطر آن، کمر چرخ به حالت خاصی درمیآید و پرندهای که با پنجهی خورشید گرفته شده، نگهداری میشود.
آوازه وقارش، اگر پا نهد به کوه
رگ میجهد ز سنگ برون همچو تیر مار
هوش مصنوعی: وقار و شرافت او به قدری زیاد است که حتی اگر بر روی کوه قدم بگذارد، از دل سنگها مانند تیر مار به بیرون میجهد.
تا حکم شرع پرور او منع باده کرد
تکلیف می، بکس نکند ابر نوبهار
هوش مصنوعی: او تا زمانی که دستورات دینی درباره منع نوشیدن شراب را اعلام کرد، هیچ کس نمیتواند توقع داشته باشد که مانند ابر بهار باران ببارد و میوه برانگیزد.
رنگش برنگ باده پرستان چو آشناست
خود را شفق، ز بیم کشیده است برکنار
هوش مصنوعی: رنگش به خاطر علاقهاش به می و میخانه، شبیه رنگ آسمان هنگام غروب است. به همین دلیل، خود را از ترس به کناری کشیده است.
خم های می بر آمده گویی ز خانه اش
ز آن میکشند خوشه انگور را بدار
هوش مصنوعی: گویی خمهای شراب به آرامی از خانهاش بیرون آمدهاند و خوشههای انگور را به سمت خود میکشند.
امنیت ازوست جهان را که بعد ازاین
سازند همچو خانه زرین، خانه بی حصار
هوش مصنوعی: امنیت منبع و منشأ جهان است و پس از آن، اگر قرار باشد چیزی ساخته شود، باید شبیه خانهای باشد که از طلا ساخته شده و بیدفاع و بیحفاظ است.
رو آورد بکوه، چو ثعبان رمح او
اژدر زبان عجز شود در دهان غار
هوش مصنوعی: او به کوه رفت و مانند مار، چنگال او در برابرش مانند زبانی بزرگ و ناتوانی به نظر میرسد که در دهان غاری محبوس شده است.
واعظ چو حق مدحت او نیست کار تو
برجا گذار خامه و، دست دعا برآر
هوش مصنوعی: اگر تو نمیتوانی حق او را به درستی بیان کنی، بهتر است قلم و کاغذ را کنار بگذاری و به جای آن دست دعا را به سوی آسمان بلند کنی.
تا همچو آه، سرو شود در چمن بلند
تا همچو ناله گردن قمریست طوق دار
هوش مصنوعی: به امید آنکه مانند آهوان در مرتع سرسبز، قد بلند و باوقار شوند و مانند نالههای قمری که گردنبندی به گردن دارد، زیبا و دلنشین به نظر برسند.
در پای سرد تیغش، چون قمریان، نهند
گردن بطوق حکمش شاهان روزگار!
هوش مصنوعی: در زیر تیغ سرد او، مانند قمرها، گردنها را به فرمانش به دستان حکام زمان میگذارند.