گنجور

در آفرین شاه سلیمان صفوی

باد نوروزی، صلا بر خوان عشرت می‌زند؟
یا جهان از دلگشایی، دم ز جنت می‌زند؟!
سبزه، دل را صیقل از زنگ کدورت می‌زند!
بر رخ جان‌ها، هوا آب از طراوات می‌زند!!
ابر، دامن بر کمر از بهر خدمت می‌زند
گستراند تا بساط خرمی در گلستان
کرده گلریزان صبا صحن چمن را از طرب
می‌کند نرگس به چشم اهل بصیرت را طلب
سبزه را انگشت بر دندان شبنم از عجب
نکهت گل می‌دود هر سوز ز شوخی روز و شب
سبزه گردیده است اکنون جوی‌ها را پشت لب
این جهان پیر گردیده است باز از نو جوان
بختیان ابر، از دنبال یکدیگر قطار
هر یکی را، جنبش موج هوا گشته مهار
رعدها هر سو حدی خوان از یمین و از یسار
جملگی، از آب و نان رزق خواران زیر بار
هر قدمشان از گران‌باری عرق ریزیست کار
ز آن به شکر از سبزه تر شد چمن رطب اللسان
هر طرف موج هوا، بر آتش گل دامن است
از ترقی خارتر، هم رشته و هم سوزن است
هرکجا مد نظر پا می‌گذارد گلشن است
بر جهان دلگشایی هر گلی یک روزن است
بر سر هم فیض در هر گوشه چون گل خرمن است
جمله تن چون شاخ گل دامن شوید ای دوستان!
در چنین فصلی، که تنگ از رنگ و بو شد جای گل
گشته از تنگی سر و دستارها مأوای گل
فیض بر بالای فیض افتاده، گل بالای گل
آب ده چون ژاله، چشمی از رخ زیبای گل
عمر چون آبست، باری بگذرد در پای گل
خیز کز کف می‌رود فرصت، چو گل دامن‌کشان!
صحن باغ، از لاله و گل جنت المأوی شده
عالم از سرو و صنوبر، عالم بالا شده
سبزه از موج طراوات، چهره با دریا شده
شاخ گل، جاروب گرد خانه دل‌ها شده
غنچه‌ای، در هر طرف، با عندلیبی واشده
خوش تماشایی‌ست یکسر دیده شو چون گلستان!
ابر نوروزی‌ست گردیده است بزم‌آرای باغ؟
یا فتاده عندلیبان را به سر سودای باغ
یا شده دودی بلند از آتش گل‌های باغ
یا پریشان کرده کاکل شوخ گل سیمای باغ
یا که بسته چتر طاوس نشاط‌افزای باغ
یا زمین خرمی را پر کواکب آسمان
نوگلی بر نیله خنگ شاخ تر هر سو سوار
از قماش رنگ و بو، هر غنچه بسته عدل بار
سروها گشته روان وز آب‌ها رفته قرار
در عرق افتاده از تعجیل فصل نوبهار
این همه تعجیل، از بهر چه دارد روزگار؟
بهر ادارک زمان پادشاه کامران!
آنکه ز آب عدل او، باغ جهان گل گل شکفت
باد قهرش، گر ظلم از ساحت ایام رفت
یاد پیکانش دل بدگوهران در سینه سفت
بخت گیتی شد از و بیدار، و چشم فتنه خفت
از جلالش، بی‌تأمل دم نزد نطق و نگفت
جز دعای دولت آن خسرو کشورْسِتان
تاز پابوس سریرش، کرد اوج بر تری
می‌کند هر قطره باران، تلاش گوهری!
پیشه مهر است، در بازار جودش زرگری
دشمنانش را کند بر تن نفس‌ها خنجری
کرده جا زیر نگینش کشور دین‌پروری
تا بود دائم ز دست‌انداز بدعت در امان
باید آموزد سکندر، رسم دارایی ازو
یاد گیرد مهر تابان، عالم‌آرایی ازو
بحر همت‌ها، فرا گیرند دریایی ازو
کوه رفعت‌ها، همه یابند والایی ازو
عقل‌ها گیرند تعیلم نکورایی ازو
زآنکه در آیین شاهی اوست سرمشق جهان
اوست ظل الله، ظل الله بر سر افسرش
او «سلیمان» دیده بیدار بخت انگشترش
کام‌ها او را رعیت، چون دعاها لشکرش
همتش ابر و، بود باران عطای بیمرش
دم زدن از حرف حاجت، باد باران‌آورش
گرچه جودش را نباشد حاجت اظهار آن
بگذراند گر به خاطر، آب تیغش را پلنگ
اره خواهد گشت تیغ کوه، چون پشت نهنگ
از خروش سیل آمد آمدش، در روز جنگ
بر گریز دشمن او، عالم هستی است تنگ
نیست زآن جز در جهان نیستی او را درنگ
گشته پاک از دشمن ناپاک او عالم از آن!
بس که سرعت خصم را، وقت گریز از تیغ اوست
افتدش بیرون ز جوشن جسم، چون افعی ز پوست!
دشمن جانیست با خود، هرکه با او نیست دوست
از گل رعنا عجب دارم، که در بزمش دوروست!
ای خوش آن مقبل، که با اخلاص از بخت نکوست
در ره او، یک جهت، یک‌رنگ، یک‌دل، یک‌زبان!
می‌جهد کهسار از جا، چون پلنگ از تیغ او
می‌خزد در خویش دریا، چون نهنگ از تیغ او
می‌رمد گیرایی شیران، ز چنگ از تیغ او
می‌رود خون عدو، بیرون ز رنگ از تیغ او
می‌دود بیرون ز تن رگ، چون خدنگ از تیغ او
گشته ز آن تیغش کلید کشور امن و امان
در ممالک، ز احتساب عدل آن داراشیم
سیم نستاند گدا، از ننگ تصحیف ستم!
بس که کوتاهست دست خلق، از آزار هم
زور نتواند فگند انگشت کاتب بر قلم!
نیست بی‌جا، گر ز غم پشت کمان گردیده خم!
ترسد از جورش بنالد، پیش عدل او نشان!!
بسته تا معمار عدلش، در گل تعمیر، آب
نیست در گیتی، به غیر از خانه ظالم خراب
کس ندیده در جهان، غیر از عطایش بی‌حساب
پای بی‌تکلیف ننهد در سرای دیده خواب
در بیابان، نیست رهزن را وجودی چون سراب
شد زمان خوش‌وقت ازو، بی‌او مبادا یک زمان
زآنکه ذیل جودش، از دست طلب گیراتر است
دیده احسانش، از چشم طمع بیناتر است
آستان بارگاهش، ز آسمان والاتر است
رتبه مدح و ثنایش، از سخن بالاتر است
در مدیح او، زبان حال‌ها گویاتر است
دست بردار از سخن بهر دعایش ای زبان!
تا کند مه، نور از خورشید تابان اقتباس
تا ز نور صبح، بندد اشهب گردون قطاس
تا جهان، از مخمل پرخواب شب پوشد لباس
تا بود، نه گنبد سبز فلک محکم اساس
تا بود نخل دعا، عرش اجابت را مماس
این شهنشاه سلیمان‌حشمت جمشیدشان
یارب از حفظ خدا، پیوسته جوشن‌پوش باد
خسروان را، حلقه فرمان او در گوش باد
رای و خاقان در رکابش غاشیه بر دوش باد
خانه ملک از بساط عدل او، مفروش باد
شاهد هر مطلبش، پیوسته در آغوش باد
هست واعظ را دعا این، از دل و جان هر زمان!

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد نوروزی، صلا بر خوان عشرت می‌زند؟
یا جهان از دلگشایی، دم ز جنت می‌زند؟!
هوش مصنوعی: باد نوروزی با شادی و نشاط به ما خبر می‌دهد؟ یا اینکه دنیا به خاطر دل‌خوشی‌هایش، به بهشت اشاره می‌کند؟
سبزه، دل را صیقل از زنگ کدورت می‌زند!
بر رخ جان‌ها، هوا آب از طراوات می‌زند!!
هوش مصنوعی: چمن‌زار، با لطافتش دل را از غم‌های کدورت پاک می‌کند و به جان‌ها تازگی و زندگی می‌بخشد.
ابر، دامن بر کمر از بهر خدمت می‌زند
گستراند تا بساط خرمی در گلستان
هوش مصنوعی: ابر، مانند دختری که کمرش را دارد با دقت می‌بندد، ابرها را به پهنای آسمان می‌گسترد تا فضای شادابی و سرزندگی در باغ‌ها و گلستان‌ها ایجاد کند.
کرده گلریزان صبا صحن چمن را از طرب
می‌کند نرگس به چشم اهل بصیرت را طلب
هوش مصنوعی: صبح، نسیم خوشبو و شاداب، باغ را پر از سرور کرده است و نرگس، با زیبایی‌اش، نظر اهل بصیرت را به خود جلب می‌کند.
سبزه را انگشت بر دندان شبنم از عجب
نکهت گل می‌دود هر سوز ز شوخی روز و شب
هوش مصنوعی: سبزه، با انگشتی که بر روی دندان‌های شبنم قرار دارد، به طرز عجیبی بوی خوش گل را استشمام می‌کند و هر نسیم، با شوخی به بازی روز و شب می‌پردازد.
سبزه گردیده است اکنون جوی‌ها را پشت لب
این جهان پیر گردیده است باز از نو جوان
هوش مصنوعی: اکنون جوی‌ها پر از سبزه شده‌اند و این جهان کهن بار دیگر جوان و سرزنده شده است.
بختیان ابر، از دنبال یکدیگر قطار
هر یکی را، جنبش موج هوا گشته مهار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به ابرهایی است که به صورت قطاری در آسمان حرکت می‌کنند و هر یک از آن‌ها تحت تأثیر حرکت باد هستند. این ابراز زیبای طبیعت نشان‌دهنده تداوم حرکت ابرها و اثرات باد بر آن‌هاست.
رعدها هر سو حدی خوان از یمین و از یسار
جملگی، از آب و نان رزق خواران زیر بار
هوش مصنوعی: صداهای رعد در همه جا به گوش می‌رسد و از طرف راست و چپ به وضوح قابل شنیدن است. همه‌ی این صداها به نوعی به تامین آب و نان برای مردم نیازمند اشاره دارد، در حالی که تحت فشار مشکلات زندگی قرار دارند.
هر قدمشان از گران‌باری عرق ریزیست کار
ز آن به شکر از سبزه تر شد چمن رطب اللسان
هوش مصنوعی: هر قدمی که برمی‌دارند، به دلیل سنگینی و زحمت، عرق از پیشانی‌شان می‌چکد و این به قدری زیاد است که زمین چمن در اثر آن، شکرین و سرسبز می‌شود. زبانشان هم به لطف این تلاش، شیرین و خوش‌گفتار است.
هر طرف موج هوا، بر آتش گل دامن است
از ترقی خارتر، هم رشته و هم سوزن است
هوش مصنوعی: در هر سمت، جریانات هوا به آتش گل دامن می‌زنند و این نشان می‌دهد که بالاتر از پیشرفت، همواره باید به دنبال دوستی و همدلی بود.
هرکجا مد نظر پا می‌گذارد گلشن است
بر جهان دلگشایی هر گلی یک روزن است
هوش مصنوعی: هر جایی که ترغیب و توجه معشوق باشد، جایی برای خوشی و سرسبزی است و هر گلی می‌تواند دریچه‌ای برای شادی و امید باشد.
بر سر هم فیض در هر گوشه چون گل خرمن است
جمله تن چون شاخ گل دامن شوید ای دوستان!
هوش مصنوعی: در هر گوشه، نعمت و زیبایی مانند گل در ویران است و بدن ما همچون شاخه‌های گل، جلب توجه می‌کند. دوستان، بیایید دامن خود را از این زیبایی‌ها پر کنیم!
در چنین فصلی، که تنگ از رنگ و بو شد جای گل
گشته از تنگی سر و دستارها مأوای گل
هوش مصنوعی: در این فصل که فضا از رنگ و عطر خالی شده و گل‌ها به خاطر شرایط سخت و تنگنا به مکان‌هایی پناه برده‌اند که محدودیت‌هایی دارند، احساس بروز و شکوفایی کمتری دارند.
فیض بر بالای فیض افتاده، گل بالای گل
آب ده چون ژاله، چشمی از رخ زیبای گل
هوش مصنوعی: نعمت‌ها و برکات یکی پس از دیگری نازل شده‌اند، همان‌طور که گل بر روی گل می‌روید. مانند قطره‌های باران که به گل آب می‌دهند، چشم‌ها به زیبایی و چهره جذاب گل دوخته شده است.
عمر چون آبست، باری بگذرد در پای گل
خیز کز کف می‌رود فرصت، چو گل دامن‌کشان!
هوش مصنوعی: عمر انسان مانند آب زودگذر است که به سرعت می‌گذرد. در این مدت کوتاه، باید از فرصت‌ها بهره‌برداری کرد و مانند گلی که در حال رشد است، خود را آماده کرد. زیرا فرصت‌ها به سرعت از دست می‌روند و زمان هرگز به عقب برنمی‌گردد.
صحن باغ، از لاله و گل جنت المأوی شده
عالم از سرو و صنوبر، عالم بالا شده
هوش مصنوعی: این باغ پر از لاله و گل است و بهشتی به نظر می‌رسد. در اینجا، درختان سرو و صنوبر دنیا را به جایی عالی و معنوی تبدیل کرده‌اند.
سبزه از موج طراوات، چهره با دریا شده
شاخ گل، جاروب گرد خانه دل‌ها شده
هوش مصنوعی: سبزه و گیاهان سرسبز از شادابی و تازگی به وجود آمده‌اند، چهره زیبای دریا جلوه‌ای مانند گل دارد و به نوعی فضایی پاک و دل‌نشین را به وجود آورده است که دل‌ها را جارو می‌زند.
غنچه‌ای، در هر طرف، با عندلیبی واشده
خوش تماشایی‌ست یکسر دیده شو چون گلستان!
هوش مصنوعی: یک گل‌غنچه در هر سو، در حالیکه با پرنده‌ای به نام عندلیب در حال باز شدن است، منظره‌ای زیبا را به وجود آورده است. تمام حواست را جمع کن و مانند یک گلستان باش!
ابر نوروزی‌ست گردیده است بزم‌آرای باغ؟
یا فتاده عندلیبان را به سر سودای باغ
هوش مصنوعی: آیا این ابر بهاری است که جشن و سرور باغ را تزئین کرده، یا اینکه پرندگان خوش‌صدا به خاطر زیبایی باغ مجذوب شده‌اند؟
یا شده دودی بلند از آتش گل‌های باغ
یا پریشان کرده کاکل شوخ گل سیمای باغ
هوش مصنوعی: یا اینکه از آتش گل‌های باغ، دودی به بلندای آسمان برخاسته است، یا اینکه زیبایی‌های باغ را که درهم ریخته، تحت تأثیر دلیری و زیبایی گل‌های آن می‌بینیم.
یا که بسته چتر طاوس نشاط‌افزای باغ
یا زمین خرمی را پر کواکب آسمان
هوش مصنوعی: یا اینکه چتر زیبا و رنگارنگ طاووس باغ را گشوده است یا اینکه زمین با ستاره‌های آسمان پر شده است و به همین خاطر شاداب و سرزنده به نظر می‌رسد.
نوگلی بر نیله خنگ شاخ تر هر سو سوار
از قماش رنگ و بو، هر غنچه بسته عدل بار
هوش مصنوعی: درخت جوانی با شاخ و برگ فراوان به سمت همه‌جا رشد کرده و از نظر رنگ و عطر بسیار بی‌نظیر است، هر جوانه‌ای به‌خوبی و با کیفیتی عالی شکفته و آماده‌ی باروری است.
سروها گشته روان وز آب‌ها رفته قرار
در عرق افتاده از تعجیل فصل نوبهار
هوش مصنوعی: درختان سرو به طرز زیبایی در حال رشد و شکوفایی هستند و در پی آب و هوای تازه، آرامش خود را از دست داده‌اند. آنها به خاطر شتابی که فصل بهار به همراه دارد، غرق در عرق شده‌اند.
این همه تعجیل، از بهر چه دارد روزگار؟
بهر ادارک زمان پادشاه کامران!
هوش مصنوعی: چرا اینقدر زمان در حال شتاب و عجله است؟ آیا به خاطر این است که شرایط خوب زندگی و قدرت را درک کنیم؟
آنکه ز آب عدل او، باغ جهان گل گل شکفت
باد قهرش، گر ظلم از ساحت ایام رفت
هوش مصنوعی: آن کسی که با انصاف و عدالتش، جهان را گلستان کرده است، اگر خشمش برآید، ظلم و بی‌عدالتی از زمین رخت برمی‌بندد.
یاد پیکانش دل بدگوهران در سینه سفت
بخت گیتی شد از و بیدار، و چشم فتنه خفت
هوش مصنوعی: یاد تیر او در دل کسانی که نگفته‌ام، سرنوشت دنیا را تحت تاثیر قرار داد و آن‌ها را بیدار کرد، در حالی که چشم فتنه هنوز خواب بود.
از جلالش، بی‌تأمل دم نزد نطق و نگفت
جز دعای دولت آن خسرو کشورْسِتان
هوش مصنوعی: از بزرگی و عظمت او، کسی بی‌فکر چیزی نگفت و فقط از او خواستار خوشبختی آن پادشاه کشور بود.
تاز پابوس سریرش، کرد اوج بر تری
می‌کند هر قطره باران، تلاش گوهری!
هوش مصنوعی: او به پای سلطانش سجده می‌کند و هر قطره باران را مانند تلاشی برای پیدا کردن جواهر تصور می‌کند.
پیشه مهر است، در بازار جودش زرگری
دشمنانش را کند بر تن نفس‌ها خنجری
هوش مصنوعی: عشق و محبت در کنار بخشش او، به گونه‌ای است که به دشمنانش آسیب می‌زند و برای آن‌ها به مانند خنجری بر دل می‌شود.
کرده جا زیر نگینش کشور دین‌پروری
تا بود دائم ز دست‌انداز بدعت در امان
هوش مصنوعی: کشور دین‌پروری را زیر سایه‌اش قرار داده تا همواره از دست‌برد بدعت و نوآوری‌های نادرست در امان باشد.
باید آموزد سکندر، رسم دارایی ازو
یاد گیرد مهر تابان، عالم‌آرایی ازو
هوش مصنوعی: سکندر باید بیاموزد چگونگی اداره‌ی ثروت را و خورشید باید از او بیاموزد چطور جهان را زیباتر سازد.
بحر همت‌ها، فرا گیرند دریایی ازو
کوه رفعت‌ها، همه یابند والایی ازو
هوش مصنوعی: دریای اراده‌ها، از او عمق می‌گیرد و کوه بلندمرتبه‌ها، از او مرتبه‌ی والایی می‌یابد.
عقل‌ها گیرند تعیلم نکورایی ازو
زآنکه در آیین شاهی اوست سرمشق جهان
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که انسان‌ها می‌توانند از ویژگی‌ها و رفتارهای نیکو و شایسته یک شخص برجسته، مانند یک پادشاه، درس بگیرند. به عبارتی، آن پادشاه به عنوان الگویی برای جهان و راهنمای رفتارهای نیک به شمار می‌آید.
اوست ظل الله، ظل الله بر سر افسرش
او «سلیمان» دیده بیدار بخت انگشترش
هوش مصنوعی: او سایه خداست، سایه‌ای که بر سر تاج‌اش است. او «سلیمان» است و بختی روشن و تیزبینی دارد که در انگشترش نهفته است.
کام‌ها او را رعیت، چون دعاها لشکرش
همتش ابر و، بود باران عطای بیمرش
هوش مصنوعی: خواسته‌های او، مانند رعیتان، محدود و ناچیز هستند. ولی دعاها و آرزوهایش مانند لشکری قوی هستند و همت او چون ابری بزرگ است که باران رحمت و نعمت را از خداوند به ارمغان می‌آورد.
دم زدن از حرف حاجت، باد باران‌آورش
گرچه جودش را نباشد حاجت اظهار آن
هوش مصنوعی: اگر کسی از نیاز و خواسته‌های خود سخن بگوید، هرچند که نعمت‌های فراوانی داشته باشد و نیازی به بیان آن نداشته باشد، باز هم برکت و لطف او مشابه بازگویی این خواسته‌هاست.
بگذراند گر به خاطر، آب تیغش را پلنگ
اره خواهد گشت تیغ کوه، چون پشت نهنگ
هوش مصنوعی: اگر شخصی با دقت و فکر به موضوعی بپردازد، می‌تواند به نتایج شگفت‌انگیزی دست یابد. حتی ابزارهایی که به نظر خطرناک و ناپایدار می‌آیند، اگر به درستی مدیریت شوند، می‌توانند در دست یک فرد توانمند به وسیله‌ای کارآمد تبدیل شوند. این بیانیه به قدرت تفکر و برنامه‌ریزی اشاره دارد و نشان می‌دهد که شرایط دشوار نیز می‌تواند به فرصتی تبدیل شود.
از خروش سیل آمد آمدش، در روز جنگ
بر گریز دشمن او، عالم هستی است تنگ
هوش مصنوعی: در روز جنگ، چنان صدای خروش سیل بلند است که دشمن به گریختن واداشته می‌شود و این وضعیت، جایی را برای باقی‌ماندن دشمن باقی نمی‌گذارد.
نیست زآن جز در جهان نیستی او را درنگ
گشته پاک از دشمن ناپاک او عالم از آن!
هوش مصنوعی: در این دنیا، او (خدای بزرگ) وجود ندارد و همه چیز به عدم و نیستی مربوط می‌شود. او در آرامش است و از دشمنان ناپاک دور مانده است. جهان نیز به خاطر این حقیقت، از آنچه که در آن وجود دارد، متاثر است.
بس که سرعت خصم را، وقت گریز از تیغ اوست
افتدش بیرون ز جوشن جسم، چون افعی ز پوست!
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن با سرعت به ما نزدیک می‌شود، در حال فرار از ضربه‌هایش، احساس می‌کنیم که مانند افعی از پوست خود خارج می‌شویم و این فشار ما را از لاک جسمی‌مان رها می‌کند.
دشمن جانیست با خود، هرکه با او نیست دوست
از گل رعنا عجب دارم، که در بزمش دوروست!
هوش مصنوعی: دشمن واقعی کسی نیست که با ما درگیر است، بلکه هر کسی که در کنار ما نیست می‌تواند دوست باشد. برایم جالب است که چطور در محفلش افرادی دورو حضور دارند، همچون گلی زیبا که در میان دوستان نا ملموس به نظر می‌رسد!
ای خوش آن مقبل، که با اخلاص از بخت نکوست
در ره او، یک جهت، یک‌رنگ، یک‌دل، یک‌زبان!
هوش مصنوعی: مرده شور آن کسی را که با صداقت و نیت خوب به دنبال اوست، به‌گونه‌ای که همه در یک راستا، با یک رنگ و یک دل و یک زبان حرکت می‌کنند!
می‌جهد کهسار از جا، چون پلنگ از تیغ او
می‌خزد در خویش دریا، چون نهنگ از تیغ او
هوش مصنوعی: کوه‌ها از جای خود می‌جنبند و مانند پلنگ از ضربه‌ی او فرار می‌کنند، دریا نیز همچون نهنگ به‌طرز عجیبی به درون خود می‌خزد.
می‌رمد گیرایی شیران، ز چنگ از تیغ او
می‌رود خون عدو، بیرون ز رنگ از تیغ او
هوش مصنوعی: شیران با قدرت و جاذبه‌ی خود حرکت می‌کنند و از ضربه‌ی تیغ او، خون دشمنان به بیرون می‌ریزد و رنگ دشمن از آن تیغ محو می‌شود.
می‌دود بیرون ز تن رگ، چون خدنگ از تیغ او
گشته ز آن تیغش کلید کشور امن و امان
هوش مصنوعی: رگ از بدن مانند تیر و تیزی خارج می‌شود، چون که از تیغی که در دست دارد، به دست آوردن امنیت و آسایش را فراهم کرده است.
در ممالک، ز احتساب عدل آن داراشیم
سیم نستاند گدا، از ننگ تصحیف ستم!
هوش مصنوعی: در کشورها، از بررسی عدالت آنقدر داریم که حتی گدا نیز از شرمندگی ظلم، سیمی را نمی‌گیرد!
بس که کوتاهست دست خلق، از آزار هم
زور نتواند فگند انگشت کاتب بر قلم!
هوش مصنوعی: دست مردم به اندازه‌ای کوتاه است که حتی از آزار هم نمی‌توانند بیشتر از اشاره‌ای که نویسنده بر روی کاغذ می‌زند، فراتر بروند.
نیست بی‌جا، گر ز غم پشت کمان گردیده خم!
ترسد از جورش بنالد، پیش عدل او نشان!!
هوش مصنوعی: اگر از غم به حالتی افتاده‌ای و خمیده شده‌ای، این حالت بی‌دلیل نیست. او که می‌تواند عدالت را محقق کند، از تأثیر بدی که غم می‌تواند بر تو بگذارد، هراسان است و حتی ممکن است از او شکایت کنی.
بسته تا معمار عدلش، در گل تعمیر، آب
نیست در گیتی، به غیر از خانه ظالم خراب
هوش مصنوعی: هر جا که ظلم و ستم حاکم باشد، آرامش و عدالت وجود ندارد. در واقع، دنیا مانند کلنگی است که تنها خانه‌های ستمگران را خراب می‌کند و نشان از عدم رشد و آبادانی است.
کس ندیده در جهان، غیر از عطایش بی‌حساب
پای بی‌تکلیف ننهد در سرای دیده خواب
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در جهان ندیده است که غیر از لطف و بخشش بی‌پایان او، کسی در دنیای خواب و خیال آرامش پیدا کند.
در بیابان، نیست رهزن را وجودی چون سراب
شد زمان خوش‌وقت ازو، بی‌او مبادا یک زمان
هوش مصنوعی: در بیابان، هیچ راهزنی وجود ندارد، چون خود را مانند سراب نشان می‌دهد. خوشبختی و زمان خوب از او به وجود می‌آید، ولی در غیاب او، مبادا به سر بیفتد.
زآنکه ذیل جودش، از دست طلب گیراتر است
دیده احسانش، از چشم طمع بیناتر است
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه نعمت‌های او بیشتر از آن چیزی است که ما از او درخواست می‌کنیم، و بخشش‌هایش از دیدگاه طمع ما بزرگ‌تر و بزرگ‌تر به نظر می‌رسد.
آستان بارگاهش، ز آسمان والاتر است
رتبه مدح و ثنایش، از سخن بالاتر است
هوش مصنوعی: درگاه و مقام او از آسمان هم بلندتر است و ستایش و مدح او از هر سخن و کلامی فراتر می‌رود.
در مدیح او، زبان حال‌ها گویاتر است
دست بردار از سخن بهر دعایش ای زبان!
هوش مصنوعی: در ستایش او، احساسات و حالت‌ها بیش از کلمات قدرت بیان دارند. ای زبان! برای دعا کردن از حرف زدن دست بردار.
تا کند مه، نور از خورشید تابان اقتباس
تا ز نور صبح، بندد اشهب گردون قطاس
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه از خورشید درخشان نور می‌گیرد، صبح نیز به وسیله نور خود، ابرهای آسمان را به هم می‌زند و حرکت می‌دهد.
تا جهان، از مخمل پرخواب شب پوشد لباس
تا بود، نه گنبد سبز فلک محکم اساس
هوش مصنوعی: تا وقتی که دنیا زیر لباس نرمی و آرامش شب قرار دارد، گنبد آسمان هم همچنان محکم و استوار باقی خواهد ماند.
تا بود نخل دعا، عرش اجابت را مماس
این شهنشاه سلیمان‌حشمت جمشیدشان
هوش مصنوعی: تا زمانی که درخت دعا وجود دارد، عرش خداوند به این پادشاه بزرگ و سلیمان‌گونه نزدیک خواهد بود.
یارب از حفظ خدا، پیوسته جوشن‌پوش باد
خسروان را، حلقه فرمان او در گوش باد
هوش مصنوعی: ای خدای من، امیدوارم که همیشه از حفظ تو، پادشاهان همچون جوشن (زره) محافظت شوند و فرمان او همیشه در گوش بادها به گوش برسد.
رای و خاقان در رکابش غاشیه بر دوش باد
خانه ملک از بساط عدل او، مفروش باد
هوش مصنوعی: حکمرانی و قدرت او چنان است که باد در کنار او حرکت می‌کند و زمین و خانه‌های مردم به خاطر عدالت او پر از نعمت و برکت است.
شاهد هر مطلبش، پیوسته در آغوش باد
هست واعظ را دعا این، از دل و جان هر زمان!
هوش مصنوعی: شاهد هر موضوعی همیشه در آغوش باد است و واعظ همواره از صمیم قلب کشورش را دعا می‌کند.