گنجور

شمارهٔ ۹۸ - شعلهٔ سخن

پدر زهجر تو کاهیده چون هلال تنم
خوشا دمی که به ماه رخت نظاره کنم
زکربلای تو بویی گرم رسد به مشام
هزار بار بود به زنافهٔ ختنم
از آن زمان که ز آغوش تو جدا گشتم
هنوز بوی تو آید ز چاک پیرهنم
تو خفته ای به دل خاک، با تن صد چاک
من از فراق تو حیران زکار خویشتنم
من از کجا و مدینه کجا و شام کجا؟
فلک برای چه آواره کرد از وطنم
زبعد قتل تو ای خسرو سلیمان جاه!
زمانه کرد گرفتار ظلم اهرمنم
به راه شام نبودی ببینی ای بابا!
که خصم، گردن و بازو ببست با رسنم
سواره ناقهٔ عریان، به کوچه های دمشق
به حال زار کشاندند بین مرد و زنم
به شام آی و مرا از قفس رهایی بخش
تو گلشن من و من عندلیب آن چمنم
زخاک، روز قیامت، چو سر برون آرم
هنوز بوی فراق تو آید از کفنم
چو آب دیدهٔ «ترکی» به آتش دل ریخت
فرو نشاند در این بزم، شعلهٔ سخنم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پدر زهجر تو کاهیده چون هلال تنم
خوشا دمی که به ماه رخت نظاره کنم
هوش مصنوعی: پدر از نبودنت به شدت ناراحت و رنجیده شده است، بدنم نیز چون هلال ماه ضعیف شده است. خوشا به حال لحظه‌ای که بتوانم به زیبایی چهره‌ات نگاه کنم.
زکربلای تو بویی گرم رسد به مشام
هزار بار بود به زنافهٔ ختنم
هوش مصنوعی: بوی گرمی از کربلا به مشام می‌رسد و این بوی خوش هزار بار بیشتر از عطر خوش ختن (سرزمین چین) است.
از آن زمان که ز آغوش تو جدا گشتم
هنوز بوی تو آید ز چاک پیرهنم
هوش مصنوعی: از زمانی که از آغوش تو دور شدم، هنوز هم بوی تو از چاک پیراهنم به مشام می‌رسد.
تو خفته ای به دل خاک، با تن صد چاک
من از فراق تو حیران زکار خویشتنم
هوش مصنوعی: تو در دل زمین خوابیده‌ای و من، با دل شکسته و صد درد، از جدایی تو در حیرت و سردرگمی هستم.
من از کجا و مدینه کجا و شام کجا؟
فلک برای چه آواره کرد از وطنم
هوش مصنوعی: من از کجا آمدم و مدینه و شام کجا هستند؟ چرا آسمان مرا از وطنم دور کرده است؟
زبعد قتل تو ای خسرو سلیمان جاه!
زمانه کرد گرفتار ظلم اهرمنم
هوش مصنوعی: پس از کشته شدن تو ای شاه سلیمان، زمانه مرا در چنگال ظلم و ستم قرار داد.
به راه شام نبودی ببینی ای بابا!
که خصم، گردن و بازو ببست با رسنم
هوش مصنوعی: ای کاش به راه شام رفته بودی و می‌دیدی که دشمن، گردنش را بر روی بند گذاشته و بازویش را با رسن بسته است.
سواره ناقهٔ عریان، به کوچه های دمشق
به حال زار کشاندند بین مرد و زنم
هوش مصنوعی: یک شتر عریان را سوار کرده و به حال نزار و بی‌حالی در کوچه‌های دمشق می‌گردانند، بین مردان و زنان.
به شام آی و مرا از قفس رهایی بخش
تو گلشن من و من عندلیب آن چمنم
هوش مصنوعی: به شام بیا و مرا از اسارت نجات بده، تو باغ من هستی و من بلبل آن باغم.
زخاک، روز قیامت، چو سر برون آرم
هنوز بوی فراق تو آید از کفنم
هوش مصنوعی: در روز قیامت وقتی از خاک خارج شوم، هنوز بوی جدایی تو از کفنم به مشام خواهد رسید.
چو آب دیدهٔ «ترکی» به آتش دل ریخت
فرو نشاند در این بزم، شعلهٔ سخنم
هوش مصنوعی: به مانند آب چشم «ترکی» که بر آتش دل ریخته می‌شود، کلماتم در این محفل شعله‌های آتشین را فرونشانید.