شمارهٔ ۹۱ - دانهٔ اشک
ای سر به سنان رفته، تن افتاده به میدان!
گویا خبرت نیست زما جمع اسیران
تو رفته به خوابی و نداری خبر ای شاه!
کز هجر تو ما را نرود خواب به چشمان
کشتند لب تشنه تو را بر لب دریا
دادی ز وفا در ره جانان، ز عطش جان
بر پیکر تو گریه کنم یا به سر تو
یا بهر غریبی تو ای خسرو خوبان!
ای کاش! بدی مادر من تا که بدیدی
بی سر تن صد چاک تو با زخم فراوان
ای جان برادر! ندهد خصم امانم
تا گریه کنم بر تو در این دشت و بیابان
اطفال تو از سوز عطش، در تب و تابند
بر گو چه کنم باغم این جمع یتیمان
بردار سر از خاک و نظر کن که سکینه
پایش شده پرآبله، از خار مغیلان
ما را برد از راه جفا شمر سوی شام
با این دل پر حسرت و با دیده گریان
ما را نبود طاقت جمازه سواری
جمازهٔ بی محمل، که اکنون بود عریان
دوری ز جمال تو به حدی شده مشکل
کآید ستم شمر و سنان، در نظر آسان
به اله عجبی نیست کز این مرثیه «ترکی»
از دیدهٔ حضار رود سیل بهمان
در روز جزا جمله شود در ثمینی
هر دانهٔ اشکی که فشانند به دامان
از دانهٔ اشکی که فشانند ز دیده
خاموش شود روزجزا آتش نیران
شمارهٔ ۹۰ - گل نسترنی چند: زینب به زمین دید چو صد پاره تنی چندشمارهٔ ۹۲ - دشت بلاخیز: برادر جان مگر رفته به خوابی!
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سر به سنان رفته، تن افتاده به میدان!
گویا خبرت نیست زما جمع اسیران
هوش مصنوعی: ای کسی که به میدان جنگ رفتهای و حالا بدنت بر زمین افتاده! به نظر میرسد که تو از حال و روز ما و اسیرانی که به دام افتادهاند بیخبر هستی.
تو رفته به خوابی و نداری خبر ای شاه!
کز هجر تو ما را نرود خواب به چشمان
هوش مصنوعی: تو در خواب به سر میبری و از حال ما بیخبری، ای پادشاه! اما ما به خاطر دوری تو، چشممان به خواب نمیرود.
کشتند لب تشنه تو را بر لب دریا
دادی ز وفا در ره جانان، ز عطش جان
هوش مصنوعی: تو را در کنار دریا که تشنه لب بودی، به خاطر وفایت در راه محبوب، به خاطر عطش جانت کشتند.
بر پیکر تو گریه کنم یا به سر تو
یا بهر غریبی تو ای خسرو خوبان!
هوش مصنوعی: آیا باید بر بدن تو بغض و اشک بریزم یا بر سرت یا به خاطر غریب بودنت ای سلطانی از نیکان!
ای کاش! بدی مادر من تا که بدیدی
بی سر تن صد چاک تو با زخم فراوان
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر آرزوی گوینده است که ای کاش فردی که بدیها و مشکلات مادرش را مشاهده کرده، حالا خودشان در شرایط دشوار و پر از زخم و آسیب قرار میگرفتند. این احساس نشاندهندهی عمق درد و رنجی است که گوینده از تجربههای تلخ مادرش دارد و به نوعی میخواهد دیگران نیز آن را درک کنند.
ای جان برادر! ندهد خصم امانم
تا گریه کنم بر تو در این دشت و بیابان
هوش مصنوعی: ای برادر جان! دشمن به من مهلت نمیدهد تا بتوانم در این دشت و بیابان بر تو بگریم.
اطفال تو از سوز عطش، در تب و تابند
بر گو چه کنم باغم این جمع یتیمان
هوش مصنوعی: کودکان تو به خاطر تشنگی شدید در حال نگرانی و بیقراری هستند، به من بگو چه کار کنم با غم این گروه یتیمان.
بردار سر از خاک و نظر کن که سکینه
پایش شده پرآبله، از خار مغیلان
هوش مصنوعی: سرت را از زمین بلند کن و به اطراف نگاه کن؛ سکینه، با پاهای پُرپُرخار و زخمی، در میان خارهای این دنیا قدم میزند.
ما را برد از راه جفا شمر سوی شام
با این دل پر حسرت و با دیده گریان
هوش مصنوعی: ما را از طریق ستم و بیمهری به سمت شام بردند، در حالیکه دلمان پر از حسرت و چشمانمان پر از اشک بود.
ما را نبود طاقت جمازه سواری
جمازهٔ بی محمل، که اکنون بود عریان
هوش مصنوعی: ما قدرت تحمل سوار شدن بر چیزی را نداریم که فاقد بار و باربری است، حال آن که این سوار شدن در حال حاضر کاملاً بیپوشش و نمایان است.
دوری ز جمال تو به حدی شده مشکل
کآید ستم شمر و سنان، در نظر آسان
هوش مصنوعی: فاصله گرفتن از زیبایی تو آنقدر سخت شده که در نظر مردم، ستم و تیر ستمگران به آسانی به نظر میرسد.
به اله عجبی نیست کز این مرثیه «ترکی»
از دیدهٔ حضار رود سیل بهمان
هوش مصنوعی: عجبی ندارد که با شنیدن این مرثیه ترکی، اشکها از چشمان حاضران جاری شود.
در روز جزا جمله شود در ثمینی
هر دانهٔ اشکی که فشانند به دامان
هوش مصنوعی: در روز حساب، هر دانه اشکی که ریخته میشود، به حساب آورده میشود و همه آنها در ثواب و جزای افراد مورد توجه قرار میگیرد.
از دانهٔ اشکی که فشانند ز دیده
خاموش شود روزجزا آتش نیران
هوش مصنوعی: از قطرهٔ اشکی که از چشمان بریزد، روز جزا خاموش خواهد شد و آتش دوزخ فروکش میکند.