شمارهٔ ۸۷ - سلیمان کربلا
فغان ز کج روی روزگار و مکر و فنش
که پور فاطمه را دور کرد از وطنش
دریغ و درد سلیمان کربلا را کرد
زمانه سخت لگدکوب ظلم اهرمنش
ز کینه گشت تنش پایمال سم ستور
شهی که جان جهانی،فدای جان و تنش
حمیت عربی بین، که با تن عریان
به خاک رفت و نکردند کوفیان کفنش
به جان آنکه به پوشند بر تنش کفنی
ز پیکرش بربودند کهنه پیرهنش
به شام رفت سرش در میان طشت طلا
یزید زد ز ستم، چوب بر لب و دهنش
ز داس ظلم و ستم، بوستان طاها را
ز بیخ و بن ببریدند سرو یا سمنش
کنار نهر، لب تشنه، شد جدا افسوس
دو دست از تن عباس میرصف شکنش
بیا ببین ز نجف یا علی تو زینب را
که خصم بسته به بازو، ز راه کین، رسنش
نشسته بر سر نعش پدر، به چشم پرآب
سکینه آنکه بود عندلیب خوش سخنش
زبس به پیکر شه، بود زخم بر روی زخم
نبود جای یکی بوسه در همه بدنش
اگرنه سوز حسین است بر دل «ترکی»
چگونه شعله زند بر دل آتش سخنش
شمارهٔ ۸۶ - آهوان رمیده: فلک زجور تو خونم چکد زمردم دیدهشمارهٔ ۸۸ - مرغان چمن: «چگونه بنگرم صحن چمن را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فغان ز کج روی روزگار و مکر و فنش
که پور فاطمه را دور کرد از وطنش
هوش مصنوعی: ناله و اندوه از رفتار نادرست روزگار و فریبهای آن، که فرزند فاطمه را از سرزمینش دور کرده است.
دریغ و درد سلیمان کربلا را کرد
زمانه سخت لگدکوب ظلم اهرمنش
هوش مصنوعی: سلیمان از این که کربلا دچار چنین مصیبتهایی شده، بسیار متأسف و غمگین است؛ زیرا زمانه به شدت ظلم و ستم را بر آن مکان فرود آورده و آن را دچار آسیب کرده است.
ز کینه گشت تنش پایمال سم ستور
شهی که جان جهانی،فدای جان و تنش
هوش مصنوعی: از کینه، بدن او زیر سمهای اسب پادشاهی رفته که جان جهانی برای جان و جسم او فدای میشود.
حمیت عربی بین، که با تن عریان
به خاک رفت و نکردند کوفیان کفنش
هوش مصنوعی: حمیت و غیرت عربی در اینجا به وضوح خود را نشان میدهد، زیرا مردی با بدنی عریان به زمین افتاد و مردم کوفه به او کفن ندادند.
به جان آنکه به پوشند بر تنش کفنی
ز پیکرش بربودند کهنه پیرهنش
هوش مصنوعی: به جان کسی که بر تنش کفنی میپوشند، آن را به مردم نشان میدهم که چگونه پیراهن کهنهاش را از او گرفتهاند.
به شام رفت سرش در میان طشت طلا
یزید زد ز ستم، چوب بر لب و دهنش
هوش مصنوعی: به شام رفت و سر او را در یک ظرف طلایی گذاشتند و یزید به دلیل ظلمهایی که کرده بود، چوبی به لب و دهن او زد.
ز داس ظلم و ستم، بوستان طاها را
ز بیخ و بن ببریدند سرو یا سمنش
هوش مصنوعی: به دلیل ظلم و ستم، باغ و گلستان طاها را از ریشه و پایه از بین بردند، چه به درخت سرو و چه به گل سمن.
کنار نهر، لب تشنه، شد جدا افسوس
دو دست از تن عباس میرصف شکنش
هوش مصنوعی: کنار نهر، در حالیکه تشنه بود، افسوس که دو دست عباس از بدنش جدا شد.
بیا ببین ز نجف یا علی تو زینب را
که خصم بسته به بازو، ز راه کین، رسنش
هوش مصنوعی: بیا ببین از نجف، ای علی، زینب را که دشمن به خاطر کینه، او را به بند کشیده است.
نشسته بر سر نعش پدر، به چشم پرآب
سکینه آنکه بود عندلیب خوش سخنش
هوش مصنوعی: دختر آرام و غمگینی که بر روی بدن پدرش نشسته، با چشمانی پر از اشک، به یاد یکی از خوشزبانیها و زیباییهای او میاندیشد.
زبس به پیکر شه، بود زخم بر روی زخم
نبود جای یکی بوسه در همه بدنش
هوش مصنوعی: بدن او به قدری زخم و جراحت دارد که روی زخمهای دیگر، جایی برای یک بوسه هم باقی نمانده است.
اگرنه سوز حسین است بر دل «ترکی»
چگونه شعله زند بر دل آتش سخنش
هوش مصنوعی: اگر عشق حسین در دل «ترکی» وجود نداشت، پس چطور میتواند آتش سخنانش بر دلها شعلهور شود؟