شمارهٔ ۸۶ - آهوان رمیده
فلک زجور تو خونم چکد زمردم دیده
ببین به دامن من خون که قطره قطره چکیده
ز ظلم های تو نسبت به اهل بیت رسالت
دلم زکف شده و، طاقتم به طاق رسیده
شهی که لحمک لحمی رسول کرد خطابش
به دشت ماریه بنگر به خون خویش طپیده
شهی که دامن زهرا بدی ز مهر مکانش
به خاک خفته، لب تشنه و گلوی بریده
جوان نوخطش اکبر شبیه ختم رسولان
فتاده با بدن چاک چاک و فرق دریده
به قتلگاه سکینه زترس شمر ستمگر
ستاده بر سر نعش پدر، به رنگ پریده
دریغ پای رقیه گل و لا شده مجروح
به روی خار مغیلان، ز بس پیاده دویده
زترس شمر و سنان، کودکان، به دشت و بیابان
شدند جمله پریشان، چو آهوان رمیده
زآتشی که زدند از ره جفا به خیامش
هنوز شعلهٔ او تا فلک، زبانه کشیده
فغان که زینب محنت رسیده در سفر شام
چه شهر ها که نرفته، چه کوچه ها که ندیده
زبس که دیده جفا و ستم، زخصم بداندیش
زبار غم، الف قامتش چو دال خمیده
به جستجوی یتیمان، شبان تیره به صحرا
چه خارها که به پایش به راه شام خلیده
فلک ز دست تو ظلمی که شد به آل پیمبر
ندیده چشمی و گوشی چنین ستم نشنیده
زخون دیده ی«ترکی» در این مصیبت عظمی
زباغ دفتر نظمش، هزار لاله دمیده
شمارهٔ ۸۵ - چشمهٔ خنجر: از جفا جورت ای چرخ ستمگستر، دریغ!شمارهٔ ۸۷ - سلیمان کربلا: فغان ز کج روی روزگار و مکر و فنش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فلک زجور تو خونم چکد زمردم دیده
ببین به دامن من خون که قطره قطره چکیده
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر ظلم و ستم تو، از چشمانم اشک میریزد. ای زمرد، نگاهی به دامن من بینداز و ببین که چگونه خون، قطره قطره بر زمین میچکد.
ز ظلم های تو نسبت به اهل بیت رسالت
دلم زکف شده و، طاقتم به طاق رسیده
هوش مصنوعی: ز ظلمهایی که به خاندان پیامبر میکنی، دلم پر از غصه شده و دیگر طاقت این بلاها را ندارم.
شهی که لحمک لحمی رسول کرد خطابش
به دشت ماریه بنگر به خون خویش طپیده
هوش مصنوعی: ای شاهی که گوشت ات نصیبی از پیامبری دارد، به سخنانت در دشت ماریه دقت کن و به خون خویش که بر زمین ریخته است، بنگر.
شهی که دامن زهرا بدی ز مهر مکانش
به خاک خفته، لب تشنه و گلوی بریده
هوش مصنوعی: فرمانروایی که به خاطر محبت حضرت زهرا، به زمین افتاده است، در حالی که تشنه لب و با گردن بریده در خاک خوابیده.
جوان نوخطش اکبر شبیه ختم رسولان
فتاده با بدن چاک چاک و فرق دریده
هوش مصنوعی: جوانی که خطی زیبا دارد، شبیه پیامبر آخرالزمان، بر زمین افتاده است با بدنی پارهپاره و سری شکافته.
به قتلگاه سکینه زترس شمر ستمگر
ستاده بر سر نعش پدر، به رنگ پریده
هوش مصنوعی: در حقیقت، شمر ستمگر با ترس به محل قتل سکینه آمده است و بر بالای جسد پدر او ایستاده، در حالی که چهرهاش رنگ باخته و پریشان به نظر میرسد.
دریغ پای رقیه گل و لا شده مجروح
به روی خار مغیلان، ز بس پیاده دویده
هوش مصنوعی: آه، پای رقیه همچون گل مجروح و زخمی شده بر روی خارهای تیز، به خاطر آنکه خیلی از این سو به آن سو دویده است.
زترس شمر و سنان، کودکان، به دشت و بیابان
شدند جمله پریشان، چو آهوان رمیده
هوش مصنوعی: بر اثر ترس از شمر و سنان، کودکان به دشت و بیابان پناه بردند و همه به شدت پریشان و دلهرهزده شدند، مانند آهوانی که از خطر گریختهاند.
زآتشی که زدند از ره جفا به خیامش
هنوز شعلهٔ او تا فلک، زبانه کشیده
هوش مصنوعی: از آتش ظلم و بیرحمی که به خیاطی زدهاند، هنوز شعلهٔ خشم و اعتراض او به آسمانها رسیده و پایین نمیآید.
فغان که زینب محنت رسیده در سفر شام
چه شهر ها که نرفته، چه کوچه ها که ندیده
هوش مصنوعی: آه که زینب در سفر به شام چقدر رنج کشیده و چه شهرها و کوچهها را که ندیده است.
زبس که دیده جفا و ستم، زخصم بداندیش
زبار غم، الف قامتش چو دال خمیده
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و بدسگالی که دیدهام، از دشمنی که فکر بدی دارد، بار غم بر دوشم سنگینی میکند و قامت او مانند حرف «دال» خمیده است.
به جستجوی یتیمان، شبان تیره به صحرا
چه خارها که به پایش به راه شام خلیده
هوش مصنوعی: در جستجوی یتیمان، شبان سیاهپوش به دشت میرود و چقدر خارها به پایش چسبیده و زخم کردهاند.
فلک ز دست تو ظلمی که شد به آل پیمبر
ندیده چشمی و گوشی چنین ستم نشنیده
هوش مصنوعی: آسمان از دست تو ظلمی به اهل بیت پیامبر روا داشته که هیچ چشمی و گوشی مانند این ستم را ندیده است.
زخون دیده ی«ترکی» در این مصیبت عظمی
زباغ دفتر نظمش، هزار لاله دمیده
هوش مصنوعی: از اشکهای چشم «ترکی» در این مصیبت بزرگ، در باغ نظم و زیبایی اش، هزار لاله شکوفا شده است.