گنجور

شمارهٔ ۶۸ - نخل قامت

به نجف گذر کن ایا صبا تو زکربلا ز ره وفا
به علی بگو که شهید شد پسر عزیز تو از جفا
تو شه سریر فتوتی، در بحر جود و مروتی
ز نجف بیا تو به کربلا به حسین خود نظری نما
لب خشک و دیدهٔ پر زنم، نظرش بود به سوی حرم
که ز تیغ قاتل سنگ دل، سر او بریده شد از قفا
شده نخل قامت او نگون، رخ او ز خون شده لاله گون
تن او فتاده به بحر خون، سر او به ناوک نیزه ها
تن نازپرور اکبرش ، شده چاک چاک برابرش
ز بدن دو دست برادرش، شده از جفای خسان جدا
ز جفا سکینه یتیم شد، دل او ز غصه دو نیم شد
به دیار غم چو مقیم شد، به فغان کشید ز دل نوا
تو به بزم شام کن گذر، بنما به طشت طلا نظر
بنگر تو چوب یزید را به لب حسین خود آشنا
به خدا که «ترکی» خسته دل،به عزای سبط نبی مدام
نه عجب که خون جگر چکد ز دو دیده اش به غم و عزا

اطلاعات

وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به نجف گذر کن ایا صبا تو زکربلا ز ره وفا
به علی بگو که شهید شد پسر عزیز تو از جفا
هوش مصنوعی: ای نسیم، به نجف برو و از کربلا به علی بگو که پسر عزیزش به خاطر ظلم و ستم شهید شده است.
تو شه سریر فتوتی، در بحر جود و مروتی
ز نجف بیا تو به کربلا به حسین خود نظری نما
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگی و جوانمردی، در دریای generosity و فضیلت، از نجف به کربلا بیا و نگاهی به حسین خود بینداز.
لب خشک و دیدهٔ پر زنم، نظرش بود به سوی حرم
که ز تیغ قاتل سنگ دل، سر او بریده شد از قفا
هوش مصنوعی: لب‌های خشک و چشمان پُر از اشک من، به سوی حرم نگاه می‌کند، همان جایی که سر او به خاطر تیغ دل‌ سنگ قاتل، از پشت بریده شده است.
شده نخل قامت او نگون، رخ او ز خون شده لاله گون
تن او فتاده به بحر خون، سر او به ناوک نیزه ها
هوش مصنوعی: قامت او مانند نخل خمیده شده و چهره‌اش به رنگ خون، مانند گل لاله، درآمده است. بدن او در دریای خون افتاده و سرش زیر ضربه‌های نیزه‌ها قرار دارد.
تن نازپرور اکبرش ، شده چاک چاک برابرش
ز بدن دو دست برادرش، شده از جفای خسان جدا
هوش مصنوعی: تن لطیف و نازک اکبر، به حالت آسیب‌دیده و پاره‌پاره درآمده است. به خاطر بدی و ستمی که از سوی دیگران به او رفته، دست‌های برادرش از بدنش جدا شده‌اند.
ز جفا سکینه یتیم شد، دل او ز غصه دو نیم شد
به دیار غم چو مقیم شد، به فغان کشید ز دل نوا
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و بی‌رحمی، سکینه حس تنهایی و یتیم بودن را تجربه کرد و دل او از غصه به دو نیم شد. وقتی که در سرزمین غم ماندگار شد، از عمق دلش ناله و فغانی بلند شد.
تو به بزم شام کن گذر، بنما به طشت طلا نظر
بنگر تو چوب یزید را به لب حسین خود آشنا
هوش مصنوعی: به مهمانی شام برو و به ظرف طلایی نگاه کن. تو باید توجه کنی که چوب یزید چگونه با لب‌های حسین آشناست.
به خدا که «ترکی» خسته دل،به عزای سبط نبی مدام
نه عجب که خون جگر چکد ز دو دیده اش به غم و عزا
هوش مصنوعی: به خدا قسم که کسی از ترک‌ها که دلی شکسته دارد، به خاطر عزای نوه پیامبر همیشه در حال grieving است. جای تعجب نیست که از چشمه‌های چشمانش به خاطر غم و اندوه، خونِ دل بریزد.