شمارهٔ ۶۰ - حدیث تشنگی
چو در کرب و بلا سبط نبی بی یار و یاور شد
سرش از تن جدا از خنجر شمر ستمگر شد
تنی کز روشنی روشن تر از در و گهر بودی
زخون حنجرش رنگین تر از یاقوت احمر شد
زطوفان حوادث، سر نگون شد کشتی عمرش
بسان ماهی عطشان به بحر خون شناور شد
سرش ببریده شد لب تشنه از تن، بر لب دریا
تن او چاک چاک از ضرب تیغ و تیر و خنجر شد
گر از آب فرات آن خشک لب، لب تر نکرد اما
زآب خنجر الماس گون، لعل لبش تر شد
چو خون پاک او شد بر زمین کربلا جاری
از آن رو تربتش خوشبوی تر از مشک و عنبر شد
تنش در کربل افتاد بی سر در میان خون
سرش تا شام نوک نیزه ها را زیب و زیور شد
زآه و نالهٔ اهل حریم او در آن وادی
دل کروبیان محزون شد و، گوش فلک کر شد
نمی گویم چسان ببرید سر از پیکرش قاتل
ولی دانم که از قتلش، حزین زهرای اطهر شد
نمی گویم سرش بنهاد خولی در تنور اما
همی گویم که آن شب خانهٔ خوی منور شد
سر و جان جوانان را فدای مکتب دین کرد
شفاعت را گرفت و، شافع فردای محشر شد
حدیث تشنگی هایش چو «ترکی» خواست بنویسد
قلم را سر شکست و، صفحهٔ دفتر پر آذر شد
شمارهٔ ۵۹ - شفیع روز قیامت: «یکدم دلم رها ز غم لاله ها نشد»شمارهٔ ۶۱ - سیلاب اشک: ای دل! بیا که ناله و آه و فغان کنیم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.