گنجور

شمارهٔ ۵۱ - نقطهٔ پرگار

تو نور چشم احمد مختاری ای حسین
آرام جان حیدرکراری ای حسین
تو گوشوار عرش خداوند اکبری
دریای صبر را در شهواری ای حسین
این سقف بی ستون، که سپهرش نهند نام
آن را تو نقشبندی و معماری ای حسین
دسته گلی ز گلشن بطحا و یثربی
در پیش اهل کوفه چرا؟ خاری، ای حسین
تو خسرو زمان و دریغا به کربلا
بی لشکر و سپاه و علمداری، ای حسین
سوزم که تشنه لب، به لب دجله و فرات
مقتول تیغ شمر ستمکاری، ای حسین
این غم مرا کشد که عدو صدهزار و تو
تنها و بی معین و مددکاری، ای حسین
پرگار وارگرد تو صف بسته کوفیان
تو در میان چو نقطهٔ پرگاری ای حسین
زخم سنان و، خنجر و، شمشیر و، تیر و، تیغ
بر تن ز جان خویش خریداری، ای حسین
از خون یاوران تو صحرای کربلا
پر لاله و، تو بلبل گلزاری، ای حسین
ای یوسف زمانه، ز بیداد و کید خصم
در چاه غم چرا؟ تو نگون ساری، ای حسین
لب تشنه، سر بریده، میان دو نهر آب
افتاد با جراحت بسیاری، ای حسین
گاهی سرت به مطبخ و، گه بر سر سنان
با سر عجب تو ثابت و سیاری، ای حسین
تن در عراق مانده سرت رفته سوی شام
بر شام و برعراق تو سالاری، ای حسین
«ترکی» به جز غم تو ندارد غم دگر
دانم ز حال او تو خبر داری، ای حسین

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو نور چشم احمد مختاری ای حسین
آرام جان حیدرکراری ای حسین
هوش مصنوعی: ای حسین، تو روشنی چشمان احمد مختار هستی و آرامش جان حیدر کرار.
تو گوشوار عرش خداوند اکبری
دریای صبر را در شهواری ای حسین
هوش مصنوعی: تو همچون گوشواره‌ای از عرش الهی هستی، ای حسین، که در دنیای پرچالش و پر از تمایلات، دریای صبر را به نمایش می‌گذاری.
این سقف بی ستون، که سپهرش نهند نام
آن را تو نقشبندی و معماری ای حسین
هوش مصنوعی: این آسمان بی‌ستون که به آن سپهر می‌گویند، آثار و نقش‌های زیبای تو را در خود دارد، ای حسین، که همچون یک معمار و هنرمند، ویرانه‌ها را ساختی.
دسته گلی ز گلشن بطحا و یثربی
در پیش اهل کوفه چرا؟ خاری، ای حسین
هوش مصنوعی: چرا در مقابل اهل کوفه، دسته گلی از باغ بطحا و یثرب وجود دارد، ای حسین؟ اینجا به یک نوع تضاد و نقیض اشاره می‌شود، زیرا اهل کوفه به جای گل‌های زیبا، مانند خاری در مقابل زیبایی‌ها قرار دارند.
تو خسرو زمان و دریغا به کربلا
بی لشکر و سپاه و علمداری، ای حسین
هوش مصنوعی: ای حسین، تو پادشاه زمانه‌ای، و ای کاش در کربلا با لشکر و سپاه و پرچم خود حاضر بودی.
سوزم که تشنه لب، به لب دجله و فرات
مقتول تیغ شمر ستمکاری، ای حسین
هوش مصنوعی: من در آتش عشق می‌سوزم چونکه تشنه لب هستم، در کنار دجله و فرات، جایی که ستمگری چون شمر بر حسین ضربت زده است.
این غم مرا کشد که عدو صدهزار و تو
تنها و بی معین و مددکاری، ای حسین
هوش مصنوعی: این اندوه و درد مرا به شدت آزار می‌دهد که دشمنان بسیار زیادی وجود دارند، ولی تو تنها و بدون هیچ کمک و یاری‌ای هستی، ای حسین.
پرگار وارگرد تو صف بسته کوفیان
تو در میان چو نقطهٔ پرگاری ای حسین
هوش مصنوعی: ای حسین، تو همچون نقطه‌ای در وسط دایره‌ای قرار داری که پیرامونت را گروهی از کوفیان احاطه کرده‌اند.
زخم سنان و، خنجر و، شمشیر و، تیر و، تیغ
بر تن ز جان خویش خریداری، ای حسین
هوش مصنوعی: ای حسین، تو با جان خود برای جراحت‌ها و آسیب‌هایی که از دندان‌ها، خنجر، شمشیر، تیر و تیغ بر بدنت می‌آید، تاوان می‌پردازی.
از خون یاوران تو صحرای کربلا
پر لاله و، تو بلبل گلزاری، ای حسین
هوش مصنوعی: در صحرای کربلا به خاطر خون دوستان تو، گل‌های لاله فراوانی روییده است و تو مانند بلبل در میان این گلزار به سر می‌بری، ای حسین.
ای یوسف زمانه، ز بیداد و کید خصم
در چاه غم چرا؟ تو نگون ساری، ای حسین
هوش مصنوعی: ای یوسف زمانه، چرا در چاه غم فرو رفته‌ای به خاطر ظلم و توطئه‌های دشمن؟ تو که یکتا و عالی هستی، ای حسین!
لب تشنه، سر بریده، میان دو نهر آب
افتاد با جراحت بسیاری، ای حسین
هوش مصنوعی: حسینی که در وضعیت سختی به سر می‌برد، با سر بریده و لب‌هایی تشنه، در میان دو نهر آب افتاده و جراحت‌های زیادی را متحمل شده است.
گاهی سرت به مطبخ و، گه بر سر سنان
با سر عجب تو ثابت و سیاری، ای حسین
هوش مصنوعی: گاهی درگیر کارهای خانه هستی و گاهی به کارهای بزرگتری مشغول می‌شوی، اما تو با وجود تمام تغییرات و تنوع‌ها، همچنان درخشان و ثابت قدمی، ای حسین.
تن در عراق مانده سرت رفته سوی شام
بر شام و برعراق تو سالاری، ای حسین
هوش مصنوعی: بدن تو در عراق باقی مانده، اما سرت به سوی شام رفته است. تو در شام و عراق، مقام و بزرگی داری، ای حسین.
«ترکی» به جز غم تو ندارد غم دگر
دانم ز حال او تو خبر داری، ای حسین
هوش مصنوعی: ترکی جز غم تو چیزی دیگر ندارد، می‌دانم که از حال او خبر داری، ای حسین.