شمارهٔ ۵۰ - آتش داغ
« ای که با مهر تو آب و گلم آمیخته شد!
شور از آتش داغت به دلم ریخته شد »
ای شهیدی که شدی کشته لب آب روان
تشنه لب خون ز گلویت به زمین ریخته شد
خاک شد تربت و مسجود خلایق گردید
تا که با خاک زمین، خون تو آمیخته شد
درصف ماریه، پهلو چو نهادی بر خاک
به سرما ز غمت خاک آلم، بیخته شد
لشگر کوفه و شام، از پی فرمان یزید
در پی کشتنت از جای برانگیخته شد
رشتهٔ عمر جوانان کمان ابرویت
از ستمکاری اعدای تو بگسیخته شد
ای غریبی که به کوفه، سر دور از بدنت
گه به دروازه گهی بر شجر آویخته شد
آه زینب سوی افلاک برآفروخت علم
خنجر شمر، چو بر قتل تو آهیخته شد
شمارهٔ ۴۹ - مرآت خدا: ای قتیلی که به خون غرقه ز شمشیر جفاییشمارهٔ ۵۱ - نقطهٔ پرگار: تو نور چشم احمد مختاری ای حسین
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.