گنجور

شمارهٔ ۴۳ - زانوی غم

من از جور و جفای چرخ کج‌رفتار، می‌نالم
نه بیمارم ولی چون مردم بیمار، می‌نالم
حسین از جور شمر شوم، لب‌تشنه ز کف جان داد
من از بی‌رحمی شمر جنایت‌کار، می‌نالم
پی انگشتری انگشت او را اهرمن ببرید
من از بی‌رحمی آن کافر غدار، می‌نالم
به دشت کربلا در خیمه‌گاهش ریختند آتش
ز آتش‌بازی آن دشت آتش‌بار، می‌نالم
پناه عالمی در کربلا شد بی‌کس و تنها
ز درد غربت آن خسرو بی‌یار، می‌نالم
ز دشت نینوا تا بر سر نی شد سرش تا شام
به سان نی، که نالد در دل نیزار، می‌نالم
سپاه شام و کوفه صدهزار و شاه دین تنها
ز بی‌آزرمی آن لشکر بسیار، می‌نالم
کنار نعش اکبر ناله چون لیلا کشید از دل
ز سوز ناله‌اش پیوسته مجنون‌وار، می‌نالم
خزان شد تا بهار عمر گل‌های بنی‌هاشم
چو بلبل روز و شب، در ساحت گلزار، می‌نالم
سکینه سر نهاده بر سر زانوی غم دایم
ز بی‌غمخواری آن طفل بی‌غمخوار، می‌نالم
به حال زینب غم‌دیده همچون ابر می‌گریم
به درد بی‌دوای عابد تب‌دار، می‌نالم
از آن روزی که دیده کوچه‌های شام را زینب
چو «ترکی» بر سر هر کوچه و بازار، می‌نالم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من از جور و جفای چرخ کج‌رفتار، می‌نالم
نه بیمارم ولی چون مردم بیمار، می‌نالم
هوش مصنوعی: من از ظلم و بی‌رحمی‌های دنیا شکایت می‌کنم. بیمار نیستم، اما مانند کسی که بیمار است، ناله می‌کنم.
حسین از جور شمر شوم، لب‌تشنه ز کف جان داد
من از بی‌رحمی شمر جنایت‌کار، می‌نالم
هوش مصنوعی: حسین به خاطر ظلم شمر و تشنگی، جان خود را از دست داد. من به خاطر بی‌رحمی و جنایات شمر، غم و اندوه دارم و ناله می‌زنم.
پی انگشتری انگشت او را اهرمن ببرید
من از بی‌رحمی آن کافر غدار، می‌نالم
هوش مصنوعی: دست او را اهرمن به خاطر انگشتری برید، و من از بی‌رحمی آن کافر فاسد ناراحتم.
به دشت کربلا در خیمه‌گاهش ریختند آتش
ز آتش‌بازی آن دشت آتش‌بار، می‌نالم
هوش مصنوعی: در دشت کربلا، در محل خیمه‌ها، به خاطر آتش‌سوزی که در آنجا رخ داد، آتش پراکنده شده و من از این حادثه غمگینم.
پناه عالمی در کربلا شد بی‌کس و تنها
ز درد غربت آن خسرو بی‌یار، می‌نالم
هوش مصنوعی: در کربلا، عالمی به کمک آمده که به شدت تنها و بی‌کس است و از درد یتیمی خسرو بی‌همراه غمگین و نالان است.
ز دشت نینوا تا بر سر نی شد سرش تا شام
به سان نی، که نالد در دل نیزار، می‌نالم
هوش مصنوعی: از دشت نینوا تا وقتی که سرش به نی تبدیل شد، تا شام به گونه‌ای مانند نی که در دل نیزار ناله می‌کند، من هم در دل خود ناله می‌کنم.
سپاه شام و کوفه صدهزار و شاه دین تنها
ز بی‌آزرمی آن لشکر بسیار، می‌نالم
هوش مصنوعی: سپاه شام و کوفه، با صد هزار نفر، در حالی که پادشاه دین به تنهایی با آن‌ها مواجه است، من از بی‌مردی و نداشتن غیرت آن لشکر بزرگ ناراحت و ناراضی هستم.
کنار نعش اکبر ناله چون لیلا کشید از دل
ز سوز ناله‌اش پیوسته مجنون‌وار، می‌نالم
هوش مصنوعی: در کنار جسد اکبر، از دل ناله‌ای مانند لیلا سر دادم و به خاطر سوز دل، بی‌وقفه مانند مجنون گله می‌کنم.
خزان شد تا بهار عمر گل‌های بنی‌هاشم
چو بلبل روز و شب، در ساحت گلزار، می‌نالم
هوش مصنوعی: با رسیدن خزان، دوران جوانی و شکوفایی گل‌های بنی‌هاشم به پایان رسیده است. مانند بلبل که در گلزار روز و شب ناله می‌کند، من هم در این باغ از sadness و ناامیدی شکایت می‌کنم.
سکینه سر نهاده بر سر زانوی غم دایم
ز بی‌غمخواری آن طفل بی‌غمخوار، می‌نالم
هوش مصنوعی: سکینه، با درد و اندوهش، سرش را بر زانوی غم گذاشته و به خاطر بی‌توجهی به آن کودک بی‌غم، همواره ناله می‌کند.
به حال زینب غم‌دیده همچون ابر می‌گریم
به درد بی‌دوای عابد تب‌دار، می‌نالم
هوش مصنوعی: من به خاطر زینب که در غم به سر می‌برد، همچون ابر اشک می‌ریزم و به درد عابدی که تب دارد و درمانی برای دردش نیست، ناله می‌کنم.
از آن روزی که دیده کوچه‌های شام را زینب
چو «ترکی» بر سر هر کوچه و بازار، می‌نالم
هوش مصنوعی: از آن روزی که زینب در کوچه‌های شام را می‌بیند، همچون «ترکی» در هر کوچه و بازار، به فراق و اندوه می‌نالد.