شمارهٔ ۴۰ - مقتل خون
زلف اکبر چو ز خون سر او تر گردید
عقل گفتا که عجین مشک، به عنبر گردید
بر زمین خون ز گلوی شه لب تشنه حسین
آنقدر ریخت که با خاک، مخمر گردید
بدنی را که بدی بسترش آغوش نبی
عاقبت خاک زمین، بالش و بستر گردید
سر فرزند نبی گشت چو پنهان به تنور
زین حکایت دل صدیقه پر آذر گردید
عوض شیر که نوشد، به سر دست پدر
پاره از تیر، گلوی علی اصغر گردید
بعد قتل پسر فاطمه در مقتل خون
چشم زینب یم اشک از مژهٔ تر گردید
آه کز کرب و بلا زینب محزون تا شام
همسفر با پسر سعد بد اختر گردید
کشته شد اکبر و لیلا ز غمش مجنون شد
داغ فرزند، نصیب دل مادر گردید
گشت در کنج خرابه، چو مکان زینب
روز روشن به وی از شام، سیه تر گردید
بسکه خونابه فشاند از مژه بر رخ «ترکی»
دفتر شعر، ز خوناب دلش تر گردید
شمارهٔ ۳۹ - اشک خونین: «در دلم لالهصفت، خون جگر میریزدشمارهٔ ۴۱ - قلزم خون: کیست این کشته که در لجهٔ خون غوطه ور است؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زلف اکبر چو ز خون سر او تر گردید
عقل گفتا که عجین مشک، به عنبر گردید
هوش مصنوعی: وقتی زلف اکبر از خون سرش تر شد، عقل گفت که این زلف مانند عطر مشک و عنبر میشود.
بر زمین خون ز گلوی شه لب تشنه حسین
آنقدر ریخت که با خاک، مخمر گردید
هوش مصنوعی: خون حسین بر زمین ریخت و آنقدر زیاد بود که خاک را به حالت خمیری درآورد.
بدنی را که بدی بسترش آغوش نبی
عاقبت خاک زمین، بالش و بستر گردید
هوش مصنوعی: بدن انسان که در دنیای بدی و گناه زندگی میکند، در نهایت به خاک میپیوندد و این خاک، به مانند بالش و بستر او میشود.
سر فرزند نبی گشت چو پنهان به تنور
زین حکایت دل صدیقه پر آذر گردید
هوش مصنوعی: وقتی سر فرزند پیامبر بهطور پنهانی در تنور قرار گرفت، دل صدیقه (حضرت زهرا) از این ماجرا آتشین و پر التهاب شد.
عوض شیر که نوشد، به سر دست پدر
پاره از تیر، گلوی علی اصغر گردید
هوش مصنوعی: عوض آنکه علی اصغر از شیر مادرش سیراب شود، متأسفانه بر سر دست پدرش اینگونه تیر به گلویش برخورد کرد.
بعد قتل پسر فاطمه در مقتل خون
چشم زینب یم اشک از مژهٔ تر گردید
هوش مصنوعی: پس از این که پسر فاطمه در میدان جنگ به شهادت رسید، چشمان زینب پر از اشک و اندوه شد.
آه کز کرب و بلا زینب محزون تا شام
همسفر با پسر سعد بد اختر گردید
هوش مصنوعی: زینب با دلbroken و غمگین از کربلا به سمت شام رفت و در این سفر ناگوار، همراه پسر سعد بدشانس شد.
کشته شد اکبر و لیلا ز غمش مجنون شد
داغ فرزند، نصیب دل مادر گردید
هوش مصنوعی: اکبر به قتل رسید و لیلا از اندوه او به حالت جنون درآمد. درد و غم از دست دادن فرزند، نصیب دل مادر شد.
گشت در کنج خرابه، چو مکان زینب
روز روشن به وی از شام، سیه تر گردید
هوش مصنوعی: در خرابهای که حال و روز خوبی ندارد، زینب در کنار تاریکیهای روزگار، مشخص شد که وضعیتش از شبهای شام نیز بدتر شده است.
بسکه خونابه فشاند از مژه بر رخ «ترکی»
دفتر شعر، ز خوناب دلش تر گردید
هوش مصنوعی: چقدر اشک از چشمان او بر چهره «ترکی» ریخته شد که دفتر شعرش از خون دلش خیس و مرطوب شد.