گنجور

شمارهٔ ۳۸ - گوهر اشک

رسید موسم ماتم که گریه ساز کنید
فغان و ناله به سبط شه حجاز کنید
شهید کرب و بلا، بی کفن فتاده به خاک
ز اشک غسل دهیدش، بر او نماز کنید
بپا کنید چو بزم عزای شاه شهید
ز دیده ها رگ سیل سرشک، باز کنید
هر آن کسی که به ماتم سرای او نگریست
از او که اهل بکا نیست احتراز کنید
به خون خضاب بود گیسوی علی اکبر
ز آه و ناله بر او قصه را دراز کنید
چو سرو قامت عباس اوفتاده ز پا
نظر دریغ از این پس، به سرو ناز کنید
ز حالت اسرا آگهی اگر خواهید
دمی خیال شترهای بی جهاز کنید
سکینه طفل یتیم حسین آزرده است
نوازش دل آن طفل دلنواز کنید
ز دیده گوهر اشکی به چهره افشانید
به صد نیاز، به کرب و بلا نیاز کنید
کنید یاد به رحمت روان «ترکی» را
چو عزم خواندن این نظم جانگداز کنید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.