گنجور

شمارهٔ ۳۵ - طایر باغ جنان

ای شهیدی که لب تشنه بریدند سرت را!
سوختند از پی یک قطرهٔ آبی جگرت را
گرچه خواندند به مهمانیت از شهر مدینه
کوفیان از چه بریدند لب تشنه سرت را
طایر باغ جنان بودی و، با سنگ شقاوت
بشکستند به هم دوزخیان، بال و پرت را
نه شکستند همین صدر تو را از سم اسبان
که شکستند دل مادر و جد و پدرت را
کوفیان از پدرت شرم نکردند و بریدند
با دم تیغ ستم، رشتهٔ عمر پسرت را
لعن حق باد بر آن طایفهٔ زشت نهادی
که نمودند خم از مرگ برادر کمرت را
کاش از کرب و بلا قاصدی از مهر رساندی
در نجف نزد علی ساقی کوثر خبرت را
کی علی یک نظر ازلطف سوی کرب و بلا کن!
غرق در خون بنگر پیکر شمس و قمرت را
کاش در آن دم آخر که ز تن، رفت روانت
مادرت بود که بستی ز وفا چشم ترت را
ترسم ای خسرو خوبان! که برد «ترکی» مسکین
به لحد همره خود آرزوی خاک درت را
روز و شب، پیشهٔ او نیست بجز نوحه سرایی
ناامید از سر کویت منما نوحه گرت را
از تو آن روز که بر فرق نهی تاج شفاعت
چشم دارد که ز وی باز نگیری نظرت را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شهیدی که لب تشنه بریدند سرت را!
سوختند از پی یک قطرهٔ آبی جگرت را
هوش مصنوعی: ای شهید عزیزی که در حالیکه تشنه بودی، سرت را بریدند! برای یک قطره آب، دل تو به شدت سوخت.
گرچه خواندند به مهمانیت از شهر مدینه
کوفیان از چه بریدند لب تشنه سرت را
هوش مصنوعی: اگرچه مردم کوفه از مدینه برای مهمانی‌ات دعوت کردند، اما چرا سرت به خاطر تشنگی بریده شد؟
طایر باغ جنان بودی و، با سنگ شقاوت
بشکستند به هم دوزخیان، بال و پرت را
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در باغ بهشت زندگی می‌کرد، با سنگی از سوی آدم‌های بی‌رحم، بال و پرش را شکستند.
نه شکستند همین صدر تو را از سم اسبان
که شکستند دل مادر و جد و پدرت را
هوش مصنوعی: نتوانستند خودت را از نیروی اسب‌ها بشکنند، اما دل مادر و جد و پدرت را به شدت شکسته‌اند.
کوفیان از پدرت شرم نکردند و بریدند
با دم تیغ ستم، رشتهٔ عمر پسرت را
هوش مصنوعی: کوفیان از پدرت خجالت نکشیدند و با شمشیر ستم، عمر پسرت را قطع کردند.
لعن حق باد بر آن طایفهٔ زشت نهادی
که نمودند خم از مرگ برادر کمرت را
هوش مصنوعی: نفرین بر آن گروه ناپاک که به خاطر مرگ برادر تو، تو را به زحمت انداختند و تحقیر کردند.
کاش از کرب و بلا قاصدی از مهر رساندی
در نجف نزد علی ساقی کوثر خبرت را
هوش مصنوعی: ای کاش کسی از کربلا برایم پیام محبت را به نجف نزد علی، ساقی کوثر، می‌آورد.
کی علی یک نظر ازلطف سوی کرب و بلا کن!
غرق در خون بنگر پیکر شمس و قمرت را
هوش مصنوعی: علی، ای کاش یک نگاه محبت‌آمیز به کربلا بیندازی! بدن شمس و قمر را که در خون غرق شده است، تماشا کن.
کاش در آن دم آخر که ز تن، رفت روانت
مادرت بود که بستی ز وفا چشم ترت را
هوش مصنوعی: ای کاش در لحظه آخر که جان از بدن تو خارج می‌شد، مادرت در کنارت بود تا با محبت و وفای خود، چشمانت را ببندد.
ترسم ای خسرو خوبان! که برد «ترکی» مسکین
به لحد همره خود آرزوی خاک درت را
هوش مصنوعی: بر من ترس است ای پادشاه زیبا، که زحمت‌کش فقیر را به قبر ببرند و او همیشه در آرزوی خاک در دامان تو باشد.
روز و شب، پیشهٔ او نیست بجز نوحه سرایی
ناامید از سر کویت منما نوحه گرت را
هوش مصنوعی: او در روز و شب جز نوحه‌سرایی کار دیگری ندارد و از تو می‌خواهد که اگر نوحه‌ای می‌سرایی، آن را برای او نخوانی.
از تو آن روز که بر فرق نهی تاج شفاعت
چشم دارد که ز وی باز نگیری نظرت را
هوش مصنوعی: از زمانی که بر سر تو تاج شفاعت قرار گیرد، چشمان تو منتظرند که نگاهت را از آن‌جا برنگردانی.