شمارهٔ ۳۳ - فزون از ستاره زخم
شاهی که جان سپرد و، ببر مادرش نبود
جز خاک گرم کرب و بلا بسترش نبود
لب تشنه جان سپرد میان دو نهرآب
گویا که آب، مهریهٔ مادرش نبود
در حال احتضار، به هر سو نظر نمود
غیر از سنان و شمر، کسی بر سرش نبود
بر سینه اش که داشت فزون از ستاره زخم
اما چو زخم داغ علی اکبرش نبود
از بس رسیده بود به جسمش سنان و تیر
جای درست در همهٔ پیکرش نبود
پوشیده بود بر تن خود کهنه پیرهن
آن جامه بعد کشته شدن، در برش نبود
احساس بین که او به غمستان کربلا
غیر از غم سکینه غم دیگرش نبود
شمر لعین برید سرش را زتن مگر
خوف از خدا و شرم ز پیغمبرش نبود
آه از دمی که زینب کبری ز کربلا
می رفت سوی شام و، به سر افسرش نبود
شمارهٔ ۳۲ - واقعهٔ کربلا: یاران مگر حسین ولی خدا نبود؟شمارهٔ ۳۴ - مژهٔ چشم تر: شوری که حسین بهر شهادت به سرش بود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاهی که جان سپرد و، ببر مادرش نبود
جز خاک گرم کرب و بلا بسترش نبود
هوش مصنوعی: شاهی که فوت کرد، در کنار مادرش نبود و تنها خاک گرم کربلا زیر او قرار داشت.
لب تشنه جان سپرد میان دو نهرآب
گویا که آب، مهریهٔ مادرش نبود
هوش مصنوعی: او در حالی که به شدت تشنه بود و میان دو رودخانه قرار داشت، جانش را از دست داد. به نظر میرسد که آب برای او همچون هدیهای از جانب مادرش نبود.
در حال احتضار، به هر سو نظر نمود
غیر از سنان و شمر، کسی بر سرش نبود
هوش مصنوعی: در لحظات پایانی عمر، هر طرف را نگاه کرد و جز سنان و شمر، هیچکس را بر بالین خود نیافت.
بر سینه اش که داشت فزون از ستاره زخم
اما چو زخم داغ علی اکبرش نبود
هوش مصنوعی: بر روی سینهاش زخمی وجود داشت که به مراتب بیشتر از ستارهها بود، اما این زخم از زخم داغ علی اکبرش نبود.
از بس رسیده بود به جسمش سنان و تیر
جای درست در همهٔ پیکرش نبود
هوش مصنوعی: به علت شدت جراحتها و آسیبهایی که به بدنش وارد شده بود، دیگر هیچ قسمتی از پیکرش سالم باقی نمانده بود.
پوشیده بود بر تن خود کهنه پیرهن
آن جامه بعد کشته شدن، در برش نبود
هوش مصنوعی: او بر تن خود کهنهپوشی داشت، اما پس از کشته شدنش، هیچ لباس دیگری بر تنش نبود.
احساس بین که او به غمستان کربلا
غیر از غم سکینه غم دیگرش نبود
هوش مصنوعی: او در کربلا جز غم سکینه، هیچ غم دیگری نداشت و تنها اندوه او به خاطر دخترش بود.
شمر لعین برید سرش را زتن مگر
خوف از خدا و شرم ز پیغمبرش نبود
هوش مصنوعی: شمر بدجنس سرش را از تن جدا کرد، مگر اینکه از خدا ترسی یا از پیامبرش شرمی در دل نداشت.
آه از دمی که زینب کبری ز کربلا
می رفت سوی شام و، به سر افسرش نبود
هوش مصنوعی: ای وای بر لحظهای که زینب کبری از کربلا به سمت شام میرفت و بر سرش افسر و فرماندهای نبود.