گنجور

شمارهٔ ۲۴ - دشت عشق

عید قربان است و می بایست قربانی نمود
کعبهٔ عشق است باید حج روحانی نمود
خیز تا خود را به راه دوست قربانی کنیم
تا به کی باید در این عالم، گران جانی نمود
آفرین بر همت سلطان مظلومان حسین
کو به دشت عشق، هفتاد و دو قربانی نمود
شد پریشان گیسوی اکبر ز خونش لاله رنگ
زان پریشان زلف خونین، دل پریشانی نمود
نوح دشت کربلا شد غرق در موج بلا
کشتی آل علی را چرخ طوفانی نمود
شمر کافر کشت سبط مصطفی را تشنه لب
صد هزاران رخنه در دین مسلمانی نمود
شد به خاک و خون تن شاهی که جبریل امین
از سر اخلاص او را مهد جنبای نمود
روزگار از کربلا افکند زینب را به شام
روز روشن را به چشمش شام ظلمانی نمود
در خرابه دختر خیرالنسا را شد مقام
آن که بر درگاه او جبریل دربانی نمود
« ترکیا » دنیای فانی را نمی باشد بقا
در رضای دوست باید خویش را فانی نمود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.