گنجور

شمارهٔ ۲۲ - آفتاب برج امانت

باران مگر به کرب وبلا قحط آب بود
کاطفال راز سوز عطش، دل کباب بود
سلطان ملک عشق حسین آنکه جبریل
دربان خاص بارگه آن جناب بود
از صدر زین فتاد به گودال قتلگاه
مهر افسری که حلقهٔ ماهش رکاب بود
آن آفتاب برج امامت، به روی خاک
افتاد و سایبان سرش آفتاب بود
شاهی به خاک خفت، که در عهد کودکی
دایم کنار فاطمه اش جای خواب بود
مظلوم وار کشته شد آن بی گنه دریغ
یا رب مگر که کشتن آن شه ثواب بود
می کرد بهر آب از آن ناکسان سئوال
او را سنان و نیزه زبان جواب بود
یک تن شفیع او نشد و کشته شد به ظلم
آن خسروی که شافع یوم الحساب بود
آتش ز کین، به خیمهٔ بی صاحبش زدند
شاهنشهی که خیمه اش این نه قباب بود
عباس شیر صف شکن دشت کربلا
مقتول از ستیزهٔ خیل کلاب بود
از کربلا به کوفه و، از کوفه تا به شام
بسته به بازوی ولی حق، طناب بود
لیلا ز هجر اکبر گل پیرهن مدام
بر عارضش سر شک روان، چون گلاب بود
دردا سکینه گوهر یکدانه حسین
اشکش روان به چهره چو در خوشاب بود
گریم به حال نجمه که در دشت کربلا
دستش ز خون پیکر قاسم خضاب بود
زینب که بود بند نقابش ز زلف حور
در مجلس یزید لعین، بی نقاب بود
« ترکی » چو این مصیبت جان سوز می سرود
در سینه داشت آتش و چشمش پرآب بود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باران مگر به کرب وبلا قحط آب بود
کاطفال راز سوز عطش، دل کباب بود
هوش مصنوعی: باران در کربلا به خاطر کمبود آب نبود، بلکه کودکان به خاطر شدت عطش و دلخوشی‌هایشان در هجر، رنج می‌کشیدند.
سلطان ملک عشق حسین آنکه جبریل
دربان خاص بارگه آن جناب بود
هوش مصنوعی: سلطان عشق، حسین است؛ او که جبرئیل، فرشته الهی، در درگاه او خدمت می‌کند.
از صدر زین فتاد به گودال قتلگاه
مهر افسری که حلقهٔ ماهش رکاب بود
هوش مصنوعی: مهر افسری که در اوج مقام و منزلت بود، به ناگاه از آن جایگاه بلند به دالان مرگ سقوط کرد.
آن آفتاب برج امامت، به روی خاک
افتاد و سایبان سرش آفتاب بود
هوش مصنوعی: خورشید امامت بر زمین افتاد و در حالی که سایه‌اش هم از نور خورشید بود، بر خاک نشسته است.
شاهی به خاک خفت، که در عهد کودکی
دایم کنار فاطمه اش جای خواب بود
هوش مصنوعی: یک پادشاه که در دوران کودکی‌اش همیشه در کنار فاطمه‌اش می‌خوابید، اکنون در زمین آرام گرفته است.
مظلوم وار کشته شد آن بی گنه دریغ
یا رب مگر که کشتن آن شه ثواب بود
هوش مصنوعی: کسی که بی‌گناه بود مظلومانه کشته شد. ای کاش می‌دانستیم آیا قتل او به نحوی پاداشی دارد یا نه.
می کرد بهر آب از آن ناکسان سئوال
او را سنان و نیزه زبان جواب بود
هوش مصنوعی: او از آن افراد نادان درباره آب سوال می‌کرد و زبانش در پاسخ به او، تیری و نیزه‌ای بود.
یک تن شفیع او نشد و کشته شد به ظلم
آن خسروی که شافع یوم الحساب بود
هوش مصنوعی: هیچ کس برای او شفاعت نکرد و به ناحق به دست آن پادشاهی که در روز قیامت شفیع است، کشته شد.
آتش ز کین، به خیمهٔ بی صاحبش زدند
شاهنشهی که خیمه اش این نه قباب بود
هوش مصنوعی: آتش دشمنی به خیمۀ بی‌صاحب ضربه زد، همان خیمه‌ای که شایسته‌ی پادشاهی و سلطنت بود.
عباس شیر صف شکن دشت کربلا
مقتول از ستیزهٔ خیل کلاب بود
هوش مصنوعی: عباس، شیر دل و دلاور میدان کربلا بود که در نبرد با دشمنان جان خود را فدای اصول و آرمان‌هایش کرد.
از کربلا به کوفه و، از کوفه تا به شام
بسته به بازوی ولی حق، طناب بود
هوش مصنوعی: از کربلا به کوفه و از کوفه تا شام، راهی که طی شد به وسیله‌ی اسیران، با طناب به دستان ولی حق بسته شده بود.
لیلا ز هجر اکبر گل پیرهن مدام
بر عارضش سر شک روان، چون گلاب بود
هوش مصنوعی: لیلا به خاطر جدایی از اکبر، دائماً به گونه‌ای غمگین و متاثر در لباس خود، مانند گلابی که بر چهره‌اش می‌ریزد، به نظر می‌رسد.
دردا سکینه گوهر یکدانه حسین
اشکش روان به چهره چو در خوشاب بود
هوش مصنوعی: وای که سکینه، دختر گرانبها و یگانه حسین، چهره‌اش پر از اشک شده مانند زمانی است که آب صاف و زلال در جوی روان است.
گریم به حال نجمه که در دشت کربلا
دستش ز خون پیکر قاسم خضاب بود
هوش مصنوعی: به خاطر حال نجمه، مادر قاسم، در دشت کربلا به شدت افسرده و نگران هستم، زیرا دستان او به خون پسرش آغشته شده است.
زینب که بود بند نقابش ز زلف حور
در مجلس یزید لعین، بی نقاب بود
هوش مصنوعی: زینب، دختر علی و فاطمه، در مجلس یزید، با وجود اینکه نقاب از چهره‌اش برداشت نشده بود، زیبایی و عشق او از دنیای فرشتگان به وضوح نمایان بود.
« ترکی » چو این مصیبت جان سوز می سرود
در سینه داشت آتش و چشمش پرآب بود
هوش مصنوعی: ترکی، در حالی که این درد جان‌سوز را شعر می‌سرود، در قلبش آتش می‌سوخت و چشمانش پر از اشک بود.