گنجور

شمارهٔ ۱۰۷ - طایر بی آشیان

نام دشت نینوا، هر گه که آید بر زبانم
همچو نی آتش فتد در بند بند استخوانم
شد خزان، در کربلا چون گلشن آل پیمبر
بلبل آسا، روز و شب، در ناله و آه فغانم
هر زمان خواهم نویسم داستان کربلا را
خون شود جاری ز نوک خامهٔ عنبرفشانم
هر زمان آرم به یادم ، غربت و مظلومیَش را
جای اشک، از دیدهٔ غمدیده خون دل فشانم
آه از آن ساعت که گفتا شاه دین، با لشکر کفر
کی گروه از تشنگی در کام، خشکیده زبانم
گر به مهمانی مرا خواندید از شهر مدینه
پس چرا ممنوع کردید آخر از آب روانم
شرط مهمانی نه این است ای گروه بی حمیت
گز برای قطرهٔ آبی زنید آتش به جانم
شهر بطحا شد خراب، از ظلمتان ای اهل کوفه!
وینک از جور شما چون طایر بی آشیانم
من حسینم زینت آغوش ختم الانبیایم
مصطفی گلبوسه ها زد بر لب معجز بیانم
باب من باشد علی شیر خدا ساقی کوثر
مادرم خیرالنساء خود سرور آزادگانم
از جفا کشتید یکسر، نوجوانان رشیدم
دربدر کردید از کین، دختران و خواهرانم
مرگ عباس دلاور سرو قدم را کمان کرد
کرده پیرم داغ هجر اکبر رعنا جوانم
پس به سوی آسمان، رو کرد آن آیینهٔ حق
با خدای خویش گفت ای کردگار مهربانم!
من در این وادی دهم لب تشنه جان، از کف به راهت
تا که در محشر، به من بخشی گناه شیعیانم
رو به درگاهت نهاده «ترکی» از صدق و ارادت
گوید ای تنها امیدم! از در احسان مرانم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نام دشت نینوا، هر گه که آید بر زبانم
همچو نی آتش فتد در بند بند استخوانم
هوش مصنوعی: وقتی نام دشت نینوا به زبانم می‌آید، مانند آهنگ نی، آتشی در تمام وجودم شعله‌ور می‌شود.
شد خزان، در کربلا چون گلشن آل پیمبر
بلبل آسا، روز و شب، در ناله و آه فغانم
هوش مصنوعی: فصل خزان در کربلا، جایی که همیشه حال و هوای گلستان را دارد، من مانند بلبل در روز و شب به ناله و آه و درماندگی مشغولم.
هر زمان خواهم نویسم داستان کربلا را
خون شود جاری ز نوک خامهٔ عنبرفشانم
هوش مصنوعی: هر بار که بخواهم داستان کربلا را بنویسم، از شدت احساس و غم آنچنان متاثر می‌شوم که انگار خون از نوک قلمم می‌ریزد.
هر زمان آرم به یادم ، غربت و مظلومیَش را
جای اشک، از دیدهٔ غمدیده خون دل فشانم
هوش مصنوعی: هر وقت به یاد او می‌افتم، غم و تنهایی‌اش باعث می‌شود که از چشمانم اشک‌های خونین بریزم.
آه از آن ساعت که گفتا شاه دین، با لشکر کفر
کی گروه از تشنگی در کام، خشکیده زبانم
هوش مصنوعی: آه از وقتی که فرمانده مسیحی با لشکر کافران به میدان آمد و ما از تشنگی در چنین وضعی به زبان خشکیده‌ای رسیدیم.
گر به مهمانی مرا خواندید از شهر مدینه
پس چرا ممنوع کردید آخر از آب روانم
هوش مصنوعی: اگر مرا به مهمانی دعوت کرده‌اید و از شهر مدینه هستید، چرا پس مرا از آب زلال و پاکیزه محروم کرده‌اید؟
شرط مهمانی نه این است ای گروه بی حمیت
گز برای قطرهٔ آبی زنید آتش به جانم
هوش مصنوعی: شرط مهمانی این نیست که بخواهید بی‌احساس باشید و فقط نگران خودتان باشید. بلکه باید به نیازهای دیگران توجه کنید و برای یک قطره آب، حتی به جان خودتان هم خطر بیندازید.
شهر بطحا شد خراب، از ظلمتان ای اهل کوفه!
وینک از جور شما چون طایر بی آشیانم
هوش مصنوعی: شهر بطحا به خاطر ظلم و ستم شما ای اهل کوفه ویران شد و من از ستم شما مانند پرنده‌ای هستم که آشیانه‌ای ندارد.
من حسینم زینت آغوش ختم الانبیایم
مصطفی گلبوسه ها زد بر لب معجز بیانم
هوش مصنوعی: من حسین هستم و زینت آغوش پیامبر آخر زمان، محمد (ص) هستم. او با گل‌های محبت بر لبم معجزه گفتار را به نمایش گذاشت.
باب من باشد علی شیر خدا ساقی کوثر
مادرم خیرالنساء خود سرور آزادگانم
هوش مصنوعی: علی، شیر خدا و در ورودی بهشت من است. او مشکلات را حل می‌کند و مادرم، که بهترین زنان است، نیز مقام والایی دارد. من سرور و رهبر همه آزادگان هستم.
از جفا کشتید یکسر، نوجوانان رشیدم
دربدر کردید از کین، دختران و خواهرانم
هوش مصنوعی: شما به طور کامل و بی‌رحمانه نوجوانان قهرمانم را از بین بردید و به خاطر دشمنی‌تان، دختران و خواهرانم را دربدر کردید.
مرگ عباس دلاور سرو قدم را کمان کرد
کرده پیرم داغ هجر اکبر رعنا جوانم
هوش مصنوعی: مرگ عباس، دلیر و ریشه‌دار، همچون کمانی درنوردید و اکنون من، زخم جدایی از اکبر جوان را احساس می‌کنم.
پس به سوی آسمان، رو کرد آن آیینهٔ حق
با خدای خویش گفت ای کردگار مهربانم!
هوش مصنوعی: آیینه حق به سمت آسمان نگاه کرد و با خداوند خود گفتگو کرد و از او خواست ای خدای مهربان!
من در این وادی دهم لب تشنه جان، از کف به راهت
تا که در محشر، به من بخشی گناه شیعیانم
هوش مصنوعی: من در این مسیر با دلی تشنه به انتظارت نشسته‌ام و از همه چیز گذشته‌ام، تا در روز قیامت، تو گناهان شیعیانم را ببخشی.
رو به درگاهت نهاده «ترکی» از صدق و ارادت
گوید ای تنها امیدم! از در احسان مرانم
هوش مصنوعی: ترکی با صداقت و ارادت خود به درگاه تو آمده و می‌گوید: ای امید یگانه من! مرا از در رحمت و بخشش خود دور نکن.

حاشیه ها

1403/03/28 20:05
سیدمحمد جهانشاهی

هر زمان آرَم به یادم ، غربت و مظلومیَش را،