شمارهٔ ۱۰۴ - آتش غم
چه شد که ای گل من! این چنین تو پژمردی
چراغ محفل من از چه زود افسردی
مگر به خواب چه دیدی که لب فرو بستی
دل شکسته ما را دوباره بشکستی
شوم فدای تو ای نوگل گلستانم!
چرا خموش شدی بلبل خوش الحانم؟
تو از برادر من، یادگار من بودی
انیس و مونس شب های تار من بودی
به راه شام، که بودی ز جان همآوردم
ز سوزن مژه خارت ز پا درآوردم
میان را چو بسیار صدمه ها دیدم
تو ز شام، ز کرب و بلا رسانیدم
پرید از قفس تن، کبوتر جانت
الهی آنکه شود عمه ات به قربانت
به حیرتم که چرا عمه ات نمی میرد؟
اجل کجاست چرا جان من نمی گیرد؟
چه صدمه ها که ز کفار دیدی ای دختر!
به روی خار پیاده دویدی ای دختر!
کسی نگفت که این طفل، بی مددکار است
کسی نگفت پدر کشته و عزادار است
رخت ز ضربت سیلی خصم، گشت کبود
مگر که جرم تو ای نازدانه طفل چه بود
تو پاره جگر و نور و دیده ام بودی
گل ریاض دل غم رسیده ام بودی
گمان نداشتم ای دختر برادر من!
که می روی تو بهنگام طفلی از بر من
ز رفتنت نه همین جان ناتوان سوخت
که آتش غم تو در دلم شرر افروخت
سکینه خواهرت از درد هجر، گریان است
ببین ز مرگ تو چون موی خود پریشان است
کنون کفن، از برای تو از کجا آرم
که در خرابه، تنت را به خاک بسپارم
دریغ و درد که کامی ندیدی از دنیا
چو مرغ دام گسسته، پریدی از دنیا
کلام «ترکی» از این رهگذر اثر دارد
که از مصائب زینب دلش خبر دارد
شمارهٔ ۱۰۳ - حلقهٔ ماتم: به شام چون اسرارا خرابه شد منزلشمارهٔ ۱۰۵ - شبستان عمر: « پدر درد هجرت دوایی ندارد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه شد که ای گل من! این چنین تو پژمردی
چراغ محفل من از چه زود افسردی
هوش مصنوعی: چرا ای گل من! اینقدر زود ناراحت و پژمرده شدی؟ چراغ روشنیبخش محفل من، چرا اینقدر زود کمنور شدی؟
مگر به خواب چه دیدی که لب فرو بستی
دل شکسته ما را دوباره بشکستی
هوش مصنوعی: آیا در خواب چیزی دیدهای که سکوت کردهای؟ آیا دل شکسته ما را دوباره میشکنی؟
شوم فدای تو ای نوگل گلستانم!
چرا خموش شدی بلبل خوش الحانم؟
هوش مصنوعی: ای نوگلی که در باغ وجود داری، من جانم را فدای تو میکنم! چرا تو هم سکوت کردهای، ای بلبل خوش صدا؟
تو از برادر من، یادگار من بودی
انیس و مونس شب های تار من بودی
هوش مصنوعی: تو یادگاری از برادر من بودی و در شبهای تار و سخت، همراه و همدم من بودی.
به راه شام، که بودی ز جان همآوردم
ز سوزن مژه خارت ز پا درآوردم
هوش مصنوعی: در مسیر شام، آنچنان به تو تعلق خاطر داشتم که از شدت عشق، میتوانستم با سوزن مژهات تو را از پا بیندازم.
میان را چو بسیار صدمه ها دیدم
تو ز شام، ز کرب و بلا رسانیدم
هوش مصنوعی: در میانهی مشکلات و جراحات بسیار، تو را از شام و کربلا به اینجا آوردم.
پرید از قفس تن، کبوتر جانت
الهی آنکه شود عمه ات به قربانت
هوش مصنوعی: روحت از محدودیتهای جسمانی آزاد شده، مانند کبوتر که از قفس میپرد. ای کسی که جانت در راه الهی است، امیدوارم کسی که به تو نزدیک است، همیشه در خدمت تو باشد.
به حیرتم که چرا عمه ات نمی میرد؟
اجل کجاست چرا جان من نمی گیرد؟
هوش مصنوعی: در شگفتم که چرا عمهات نمیمیرد؟ چرا مرگ نمیآید و جان مرا نمیگیرد؟
چه صدمه ها که ز کفار دیدی ای دختر!
به روی خار پیاده دویدی ای دختر!
هوش مصنوعی: ای دختر! چه زخمها و آسیبهایی که از دست کافران دیدی! تو با پای برهنه بر روی خارها دویدی.
کسی نگفت که این طفل، بی مددکار است
کسی نگفت پدر کشته و عزادار است
هوش مصنوعی: هیچکس نگفت که این کودک به تنهایی و بدون کمک است، هیچکس نگفت که پدرش به قتل رسیده و در وضعیت سوگواری به سر میبرد.
رخت ز ضربت سیلی خصم، گشت کبود
مگر که جرم تو ای نازدانه طفل چه بود
هوش مصنوعی: لباس تو از ضربههای سیلی دشمن کبود شده است، اما مگر تو، ای نازنین کودک، چه گناهی داشتی؟
تو پاره جگر و نور و دیده ام بودی
گل ریاض دل غم رسیده ام بودی
هوش مصنوعی: تو عزیزترین و نور چشم من هستی، مثل گلی در باغ محبت، اما حالا به دل من غم رسیده است.
گمان نداشتم ای دختر برادر من!
که می روی تو بهنگام طفلی از بر من
هوش مصنوعی: نمیدانستم که تو ای دختر برادر من، در دوران کودکیات از کنار من نخواهی رفت و مرا تنها خواهی گذاشت.
ز رفتنت نه همین جان ناتوان سوخت
که آتش غم تو در دلم شرر افروخت
هوش مصنوعی: رفتنت فقط باعث سوختن جان ناتوان من نشد، بلکه آتش غم تو در دل من شعلهور شد.
سکینه خواهرت از درد هجر، گریان است
ببین ز مرگ تو چون موی خود پریشان است
هوش مصنوعی: خواهر سکینه به خاطر دوری تو بسیار گریه میکند و حالش دگرگون شده است؛ او از غم مرگ تو به شدت ناراحت و پریشان است.
کنون کفن، از برای تو از کجا آرم
که در خرابه، تنت را به خاک بسپارم
هوش مصنوعی: حالا از کجا کفنی برای تو بیاورم که در این ویرانه بدنت را به خاک بسپارم؟
دریغ و درد که کامی ندیدی از دنیا
چو مرغ دام گسسته، پریدی از دنیا
هوش مصنوعی: افسوس و ناراحتی که از این دنیا هیچ بهرهای نبردی، همچون پرندهای که از دام رسته، از این دنیا پرواز کردی.
کلام «ترکی» از این رهگذر اثر دارد
که از مصائب زینب دلش خبر دارد
هوش مصنوعی: زبان «ترکی» تاثیرگذار است زیرا که از دردها و رنجهای زینب آگاه است.