شمارهٔ ۱۰۲ - ستاره می شمرم
پدر ز درد فراقت خون شده جگرم
ز هجر روی تو چون طایر شکسته پرم
پدر بیا و ز بحر غمم رهایی بخش
که سیل اشک، ز هجرت رسیده تا کمرم
مرا ز دیده بود از غم تو خون جاری
چو طفل اشک، فکندی چرا تو از نظرم
خرابه منزل و لخت جگر، طعام من است
ببین زمانه چسان کرده خوار و دربدرم
دگر نظر به مه آسمان نخواهم کرد
به خواب اگر شبی آید رخ تو در نظرم
چو آفتاب رخت در تنور کرد غروب
بیاد روی تو شب ها ستاره می شمرم
شبان تیره دو چشمم نمی رود در خواب
چگونه خواب به چشمم رود که بی پدرم
ربود خواب زچشم تمام اهل حرم
فغان نیم شب و، آه و نالهٔ سحرم
بهای قطرهٔ خون گلوی تو نشود
به جای اشک، اگر خون رود ز چشم ترم
سرت به طشت طلا و تنت به کرب و بلا
کجا روم چکنم شکوه جانب که برم؟
در این خرابه تنم ز آفتاب گرم گداخت
پدر بیا ز وفا سایه ای فکن به سرم
بیا و دختر خود را از انتظار برآر
روا مدار که من، از غم تو جان سپرم
ز گریه، دیدهٔ «ترکی» چو بحر عمان شد
ببین که صفحهٔ دفتر پر است از گهرم
شمارهٔ ۱۰۱ - آتش فراق: تا سایهٔ مبارک تو بود بر سرمشمارهٔ ۱۰۳ - حلقهٔ ماتم: به شام چون اسرارا خرابه شد منزل
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پدر ز درد فراقت خون شده جگرم
ز هجر روی تو چون طایر شکسته پرم
هوش مصنوعی: پدر از دوری تو به شدت ناراحت است و دلش به شدت میسوزد. من نیز به خاطر فاصله از تو، مثل پرندهای که بالهایش شکسته، ناتوان و غمگینم.
پدر بیا و ز بحر غمم رهایی بخش
که سیل اشک، ز هجرت رسیده تا کمرم
هوش مصنوعی: پدر، بیا و به من کمک کن تا از غم و اندوهی که دارم رهایی پیدا کنم، زیرا اشکهای من به خاطر دوریات تا کمرم رسیده است.
مرا ز دیده بود از غم تو خون جاری
چو طفل اشک، فکندی چرا تو از نظرم
هوش مصنوعی: دلم پر از غم توست و به همین دلیل مانند یک کودک که از درد و ناراحتی گریه میکند، اشک میریزم. چرا تو از جلوی چشمانم دور شدی؟
خرابه منزل و لخت جگر، طعام من است
ببین زمانه چسان کرده خوار و دربدرم
هوش مصنوعی: خانه ویران و دل شکستهام، اینها برای من بهعنوان غذاست. ببین که زمانه چگونه مرا حقیر و بیکس کرده است.
دگر نظر به مه آسمان نخواهم کرد
به خواب اگر شبی آید رخ تو در نظرم
هوش مصنوعی: دیگر به ماه آسمان نگاه نخواهم کرد، اگر شب، چهره تو در خواب من بیاید.
چو آفتاب رخت در تنور کرد غروب
بیاد روی تو شب ها ستاره می شمرم
هوش مصنوعی: وقتی چهرهات مانند خورشید در آتش تنور غروب میکند، شبها به یاد تو ستارهها را میشمارم.
شبان تیره دو چشمم نمی رود در خواب
چگونه خواب به چشمم رود که بی پدرم
هوش مصنوعی: دیدههای تیرهام خواب ندارند، چطور میتوانم بخوابم در حالی که پدرم در کنارم نیست؟
ربود خواب زچشم تمام اهل حرم
فغان نیم شب و، آه و نالهٔ سحرم
هوش مصنوعی: تمام اهل خانه در نیمه شب خوابشان ربوده شده است و با آه و ناله از سحر بیدار شدهاند.
بهای قطرهٔ خون گلوی تو نشود
به جای اشک، اگر خون رود ز چشم ترم
هوش مصنوعی: اگرچه اشک از چشمانم بریزد، اما ارزش قطرهٔ خون تو را نمیتواند بسنجد.
سرت به طشت طلا و تنت به کرب و بلا
کجا روم چکنم شکوه جانب که برم؟
هوش مصنوعی: سرت در طشت طلا و بدنت در کربلاست، نمیدانم کجا بروم و چه شکایتی کنم.
در این خرابه تنم ز آفتاب گرم گداخت
پدر بیا ز وفا سایه ای فکن به سرم
هوش مصنوعی: در این ویرانه، بدنم از گرمای آفتاب به شدت رنج میبرد. ای پدر، لطفاً برای وفا، سایهای بر سرم بگستران.
بیا و دختر خود را از انتظار برآر
روا مدار که من، از غم تو جان سپرم
هوش مصنوعی: بیا و دخترت را از انتظار نجات بده، نگذار که من به خاطر غمت جان بسپارم.
ز گریه، دیدهٔ «ترکی» چو بحر عمان شد
ببین که صفحهٔ دفتر پر است از گهرم
هوش مصنوعی: چشمم از بس که گریه کرده شبیه دریای عمان شده است؛ ببین که دفتر زندگیام پر از جواهرات و ارزشهاست.