شمارهٔ ۱۰۱ - آتش فراق
تا سایهٔ مبارک تو بود بر سرم
فرخنده بود طالع و، رخشنده اخترم
تا آفتاب روی توام رفت از نظر
روزم چو شام تار شد و تیره معجرم
من روز و شب دلم به تو خوش بود حالیا
تنها به شهر شام، چسان شب به سر برم
گویند رفته باب تو چندی سوی سفر
طفلم ولی نمی شود این حرف باورم
دوران فشانده گرد یتیمی به چهره ام
گردون فکنده زهر اسیری به ساغرم
من بلبل ریاض تو بودم ولی کنون
در آتش فراق تو همچون سمندرم
ز آیینهٔ دلم نرود عکس این دو تن
گه در خیال اکبر و گه فکر اصغرم
ای ناخدای آرزوی من بیا ببین
در بحر غم، چو کشتی بگسسته لنگرم
گرداب غصه حایل و مواج بحر غم
زین ورطه مشکل است که جانی بدر برم
گویم به حضرتت گله های شب فراق
روزی اگر وصال تو گردد میسرم
خشکید آب چشم من از بس گریستم
جای سرشک، خون چکد از دیدهٔ ترم
یکدم اگر به دفتر «ترکی» نظر کنی
دانی که روزگار، چه آورده بر سرم
شمارهٔ ۱۰۰ - بوی مشک و عنبر: صدایی عمه زین طشت زر آیدشمارهٔ ۱۰۲ - ستاره می شمرم: پدر ز درد فراقت خون شده جگرم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا سایهٔ مبارک تو بود بر سرم
فرخنده بود طالع و، رخشنده اخترم
هوش مصنوعی: تا زمانی که سایهٔ نیکو و پر برکت تو بر سرم بود، سرنوشت من خوشیمن و ستارهام درخشان بود.
تا آفتاب روی توام رفت از نظر
روزم چو شام تار شد و تیره معجرم
هوش مصنوعی: وقتی که نور چهرهات از نظرم دور شد، روزم مانند شب تاریک و کسلکننده شد و حجابم نیز تیره و نا امیدکننده گردید.
من روز و شب دلم به تو خوش بود حالیا
تنها به شهر شام، چسان شب به سر برم
هوش مصنوعی: من در تمام روز و شب به تو فکر میکردم و شادم بودم، اما حالا که تنها در شهر شام هستم، نمیدانم چطور شب را بگذرانم.
گویند رفته باب تو چندی سوی سفر
طفلم ولی نمی شود این حرف باورم
هوش مصنوعی: میگویند که پدر تو برای مدتی به سفر رفته، اما من نمیتوانم به این گفته اعتماد کنم.
دوران فشانده گرد یتیمی به چهره ام
گردون فکنده زهر اسیری به ساغرم
هوش مصنوعی: سرنوشت و زمانه، تنها یتیمی را در چهره من ثابت کرده است و آسمان، زهر اسارت را در جام من ریخته است.
من بلبل ریاض تو بودم ولی کنون
در آتش فراق تو همچون سمندرم
هوش مصنوعی: من در باغ تو مانند بلبل بودم، اما اکنون در آتش دوری تو مانند سمند آتشین در عذابم.
ز آیینهٔ دلم نرود عکس این دو تن
گه در خیال اکبر و گه فکر اصغرم
هوش مصنوعی: در دل من، تصویر این دو نفر از بین نمیرود؛ گاهی در خیال اکبر و گاهی در فکر اصغر.
ای ناخدای آرزوی من بیا ببین
در بحر غم، چو کشتی بگسسته لنگرم
هوش مصنوعی: ای فرمانده آرزوهای من، بیا و ببین که در دریای غم، مانند کشتیای که دچار طوفان شده و لنگرش شکسته، گرفتار شدهام.
گرداب غصه حایل و مواج بحر غم
زین ورطه مشکل است که جانی بدر برم
هوش مصنوعی: در این دکلمه، شاعر از دشواری و سختیهای زندگی صحبت میکند. او به این اشاره دارد که غم و اندوه مانند گردابی عمیق و پرموج، او را احاطه کرده است و فرار از این وضعیت بسیار دشوار است. به طور کلی، احساس میکند که از این وضعیت پرخطر و غمانگیز رهایی ندارد و برای او فرار از آن تقریباً غیرممکن شده است.
گویم به حضرتت گله های شب فراق
روزی اگر وصال تو گردد میسرم
هوش مصنوعی: میگویم به مهرت که دلخوشیها و ناراحتیهای شب جدایی را یادآوری کنم، اگر روزی وصال تو ممکن شود.
خشکید آب چشم من از بس گریستم
جای سرشک، خون چکد از دیدهٔ ترم
هوش مصنوعی: چشم من از شدت گریه خشک شده و به جای اشک، خون از چشمانم میریزد.
یکدم اگر به دفتر «ترکی» نظر کنی
دانی که روزگار، چه آورده بر سرم
هوش مصنوعی: اگر لحظهای به نوشتههای من نگاه کنی، متوجه خواهی شد که روزگار چه مصائبی بر سر من آورده است.