گنجور

شمارهٔ ۷۴ - پیر مغان

شنو تو این سخن ای زاهد مرقع پوش!
بیا به میکده همراه ما و، باده بنوش
سری بنه به ارادت به پای پیر مغان
غلام درگه او باش و، عبد حلقه به گوش
ز دوش خویش بینداز خرقهٔ پشمین
که تا نهند به میخانه ات صنوبر دوش
تو را نصیحت رندانه می کنم امروز
مر این نصیحت رندانه را، ز من کن گوش
گرت هواست که باشی به دوست محرم راز
زما سوی به جز از دوست، چشم خویش بپوش
مقیم کوی خرابات باش و، لیک آنجا
ز هر که هر چه ببینی ببین و، باش خموش
بیا و خرقه تقوی و زهد چون «ترکی»
به رهن باده بنه، پیش پیر باده فروش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنو تو این سخن ای زاهد مرقع پوش!
بیا به میکده همراه ما و، باده بنوش
هوش مصنوعی: ای زاهد که لباس ساده و زاهدانه به تن داری، به این سخن توجه کن! بیا به میخانه با ما و شراب بنوش.
سری بنه به ارادت به پای پیر مغان
غلام درگه او باش و، عبد حلقه به گوش
هوش مصنوعی: سر خود را به خاطر ارادت به پای پیر مغان بگذار و غلام درگاه او باش و عبد حلقه به گوش او گرد.
ز دوش خویش بینداز خرقهٔ پشمین
که تا نهند به میخانه ات صنوبر دوش
هوش مصنوعی: لباس پشمی را از روی دوش خود بردار تا در میخانه‌ات درخت تنومندی بکارند.
تو را نصیحت رندانه می کنم امروز
مر این نصیحت رندانه را، ز من کن گوش
هوش مصنوعی: امروز می‌خواهم به تو به شکل زیرکی نصیحتی کنم. این نصیحت را از من بشنو و به آن توجه کن.
گرت هواست که باشی به دوست محرم راز
زما سوی به جز از دوست، چشم خویش بپوش
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در کنار دوست، به رازداری بپردازی، پس باید از دیگران چشم‌پوشی کنی و تنها به او توجه کنی.
مقیم کوی خرابات باش و، لیک آنجا
ز هر که هر چه ببینی ببین و، باش خموش
هوش مصنوعی: در گلیمی که پر از شور و شوق است، بگذار دل و جانت در آنجا بماند، اما هر آنچه که می‌بینی، حتی اگر زشت باشد، فقط تماشا کن و حرفی نزن.
بیا و خرقه تقوی و زهد چون «ترکی»
به رهن باده بنه، پیش پیر باده فروش
هوش مصنوعی: بیایید و لباس تقوا و زهد را کنار بگذارید و مانند «ترکی» باده را تماشا کنید، پیش فروشنده باده.