شمارهٔ ۷۰ - رایحهٔ مشک
شورچه شرابی ست که بر سر زده ای باز
جامی مگر از بادهٔ اخگر زده ای باز
ساغر زده رسوا شود از خفتگی چشم
از چشم تو پیداست که ساغر زده ای باز
جامی زده ای باز از آن آب چو آذر
بر جان من سوخته آذر زده ای باز
پیداست که داری سر خون ریزی عشاق
زین دست که بر قبضهٔ خنجر زده ای باز
با کس اگرت نیست نگارا! سر کشتی
پس چیست که دامن به کمر، بر زده ای باز
دیروز، ز هر روز، فزون می زده بودی
امروز، ز دیروز، فزونتر زده ای باز
هر تیر جفایی که تو را بود به ترکش
بر جان من خستهٔ مضطر زده ای باز
از باد صبا می شنوم رایحهٔ مشک
یا شانه بر آن زلف چو عنبر زده ای باز
بوی سر زلفین تو یا بوی عبیر است
یا روغنی از غالیه، بر سر زده ای باز
«ترکی» اگرت رام شد آن اهوی وحشی
هشدار که خود را به غضنفر زده ای باز
شمارهٔ ۶۹ - پند حکیمانه: ساقی قدمی نه سوی میخانه تو امروزشمارهٔ ۷۱ - محرم راز: راز عشق تو با که گویم باز
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شورچه شرابی ست که بر سر زده ای باز
جامی مگر از بادهٔ اخگر زده ای باز
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن احساس و حالتی از سرخوشی و شگفتی است که ناشی از نوشیدن شراب و لذتهای زندگی است. شاعر به نوعی به ما میگوید که آیا به خاطر شوق و شعف ناشی از این تجربه، دوباره به سراغ شرابی رفتهای که با خود شعلۀ عشق و شور را به همراه دارد؟ این احساس میتواند هم از شادی و هم از درد ناشی شود، انگار که میخواهیم از ناامیدیها و چالشها فرار کنیم و به دنیای دلپذیرتری وارد شویم.
ساغر زده رسوا شود از خفتگی چشم
از چشم تو پیداست که ساغر زده ای باز
هوش مصنوعی: اینجا سخن از کسی است که به شدت تحت تأثیر مشروبات الکلی قرار گرفته و این حالت او را رسوا کرده است. خوابآلودگی و گیجی او به حدی است که هر کسی با یک نگاه میتواند بفهمد که او شراب نوشیده است. در واقع، او نمیتواند پنهان کند که حالش خوب نیست و نشانههای مستیاش کاملاً مشهود است.
جامی زده ای باز از آن آب چو آذر
بر جان من سوخته آذر زده ای باز
هوش مصنوعی: مستی تازهای به من دادهای همچون آتش، که جانم را مانند آتش سوزاندهای.
پیداست که داری سر خون ریزی عشاق
زین دست که بر قبضهٔ خنجر زده ای باز
هوش مصنوعی: به وضوح معلوم است که عشق تو باعث زخمی شدن دل عاشقان شده، چرا که تو با کنایه به خنجر خود دلت را آغشته به خون کردهای.
با کس اگرت نیست نگارا! سر کشتی
پس چیست که دامن به کمر، بر زده ای باز
هوش مصنوعی: اگر با هیچ کس رابطهای نداری، پس دلیل این که دامن خود را به کمر زدهای و خیلی با اعتماد به نفس ایستادهای چیست؟
دیروز، ز هر روز، فزون می زده بودی
امروز، ز دیروز، فزونتر زده ای باز
هوش مصنوعی: دیروز، نسبت به همهی روزهای قبل، پیشرفت بیشتری کرده بودی و امروز، نسبت به دیروز، پیشرفت بیشتری داشتهای.
هر تیر جفایی که تو را بود به ترکش
بر جان من خستهٔ مضطر زده ای باز
هوش مصنوعی: هر نیش و آزاری که به تو تعلق دارد، به مانند یک تیر که به سوی من پرتاب شده، بر جان من که در حال رنج و زحمت است، فرود آمده است.
از باد صبا می شنوم رایحهٔ مشک
یا شانه بر آن زلف چو عنبر زده ای باز
هوش مصنوعی: از نسیم صبحگاهی بوی خوش مشک را حس میکنم، یا شاید تو با شانه بر آن موهای مشکیات مانند عطر عنبر کار کردهای.
بوی سر زلفین تو یا بوی عبیر است
یا روغنی از غالیه، بر سر زده ای باز
هوش مصنوعی: بوی نرم و دلپذیر زلفهای تو یا بوی خوش عطر است و یا روغنی معطر که بر سرت استفاده کردهای.
«ترکی» اگرت رام شد آن اهوی وحشی
هشدار که خود را به غضنفر زده ای باز
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی آن آهوی وحشی را آرام کنی، باید مواظب باشی که به شیر نزدیک نشدهای.

ترکی شیرازی