شمارهٔ ۶۴ - آب جنت
ای پیکرت لطیف تر از مخمل و حریر!
زلفت شکسته رونق خوشبویی عبیر
قدت چو نخل طوبی و، لعلت چو سلسبیل
با آب جنت است تو گویی گلت خمیر
از بس که خوش ادایی و، شیرین تکلمی
پرورده دایه ات مگر از شهد، جای شیر
از آن زمان که گندم خال تو دیده ام
بر دیده ام جهان شده کمتر ز یک شعیر
مویم شده سپید، ز هجر تو همچو برف
روزم شده سیاه، ز هجر تو همچو قیر
دل برنگیرم از تو، گرم می کشی به تیغ
روبر نتابم از تو، گم می زنی به تیر
«ترکی» به کوی توست فقیری، ستم کشی
یک روز پرسشی ننموده ای از این فقیر
شمارهٔ ۶۳ - قرص قمر: آفتاب رویت ای قرص قمر!شمارهٔ ۶۵ - طفل اشک: ای رخت چون صبح روشن، گیسویت چون شام تار!
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای پیکرت لطیف تر از مخمل و حریر!
زلفت شکسته رونق خوشبویی عبیر
هوش مصنوعی: ای زیبای باریک و نرمتر از مخمل و حریر! موهایت به شکلی افتاده است که زیبایی عطر خوشبو را به یاد میآورد.
قدت چو نخل طوبی و، لعلت چو سلسبیل
با آب جنت است تو گویی گلت خمیر
هوش مصنوعی: تو به قد و قامت خود مانند درخت زیبای طوبی هستی و رنگ لبت مانند جویبارهای بهشتی میدرخشد. انگار که گل وجودت از خمیری لطیف و دلچسپ درست شده است.
از بس که خوش ادایی و، شیرین تکلمی
پرورده دایه ات مگر از شهد، جای شیر
هوش مصنوعی: تو آنچنان خوشبیان و شیرینزبان هستی که انگار مادر تو، جز از شهد، چیزی به تو نداده است.
از آن زمان که گندم خال تو دیده ام
بر دیده ام جهان شده کمتر ز یک شعیر
هوش مصنوعی: از وقتی که مهر و زیبایی تو را دیدهام، همهی زیباییهای دنیا در نظر من به اندازهی یک دانهی جو کوچک شده است.
مویم شده سپید، ز هجر تو همچو برف
روزم شده سیاه، ز هجر تو همچو قیر
هوش مصنوعی: موهایم به خاطر دوری تو سفید شده، و روزهایم به خاطر جدایی تو تیره و تار مانند قیر شده است.
دل برنگیرم از تو، گرم می کشی به تیغ
روبر نتابم از تو، گم می زنی به تیر
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از تو دل بکنم، چون تو با زیباییات مرا تسخیر میکنی. هرگز نمیتوانم در برابر تو مقاومتی داشته باشم، چون با کلام و نگاهت به من حمله میکنی.
«ترکی» به کوی توست فقیری، ستم کشی
یک روز پرسشی ننموده ای از این فقیر
هوش مصنوعی: در محله تو، کسی فقیر و ستمدیدهای وجود دارد که هرگز از او دربارهٔ مشکلاتش سوال نکردهای.

ترکی شیرازی