گنجور

شمارهٔ ۶۱ - لوح دل

بیاور قاصدا! از یار، کاغذ
ببر از من، سوی دلدار، کاغذ
رسان از من، به آن یار دل آزار
نهان از دیدهٔ اغیار، کاغذ
زبانی کو که ای شوخ دل آرام!
نوشتم بادل خونبار، کاغذ
یقین دارم که ننویسی جوابی
نویسم گر هزاران بار، کاغذ
به یک کاغذ، غمم بزدایی از دل
که باشد نیمی از دیدار، کاغذ
ز بس از چشم «ترکی» خون روان شد
چو لوح دل شده گلنار، کاغذ

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیاور قاصدا! از یار، کاغذ
ببر از من، سوی دلدار، کاغذ
هوش مصنوعی: بیا، پیام‌رسان! از من یادداشتی به سوی محبوبم ببر.
رسان از من، به آن یار دل آزار
نهان از دیدهٔ اغیار، کاغذ
هوش مصنوعی: به شخصی که مورد نظر من است، پیغام برسان که عشق من نسبت به او پنهان مانده و تنها از چشم دیگران دور است.
زبانی کو که ای شوخ دل آرام!
نوشتم بادل خونبار، کاغذ
هوش مصنوعی: دل شاد و خوشحالی دارم، اما با این حال نوشته‌ام بر کاغذ با دلی سرشار از غم و احساس، گویی که خون در دل دارم.
یقین دارم که ننویسی جوابی
نویسم گر هزاران بار، کاغذ
هوش مصنوعی: من مطمئنم که اگر تو جوابی ندهی، من هر بار که لازم باشد، پاسخ می‌نویسم و حتی اگر به هزاران برگ کاغذ نیاز باشد.
به یک کاغذ، غمم بزدایی از دل
که باشد نیمی از دیدار، کاغذ
هوش مصنوعی: به یک تکه کاغذ، درد و ناراحتی خود را بیرون بریز که این کاغذ می‌تواند نمادی از نیمی از ارتباط و دیدار باشد.
ز بس از چشم «ترکی» خون روان شد
چو لوح دل شده گلنار، کاغذ
هوش مصنوعی: به خاطر زیاد بودن غم و اندوهی که از دیدن «ترکی» به وجود آمده، دل مانند لوحی مستحکم شده که حالا به گلی سرخ و زیبا تبدیل گشته و همچون کاغذی می‌درخشد.