شمارهٔ ۴۹ - یاقوت لب
تا مَهِ روی تو از پرده عیان میگردد
ماه از شرم تو در ابر، نهان میگردد
به مشام از نفس باد رسد بوی عبیر
به سر زلف تو چون باد، وزان میگردد
هست یاقوت لبت قوت روان و، دل من
روز و شب در پیِ آن قوت روان میگردد
زنگیِ زلف تو بگشوده هنر سوی کمند
دل من کرده اسیر و، پی جان میگردد
ترک چشم تو اگر راهزنی کارش نیست
پس سبب چیست؟ که با تیر و کمان میگردد
خال در گوشهٔ ابروت، شده گوشهنشین
حالیا در پی جایی به از آن میگردد
سختم آید عجب از لعل لب چون شکرت
که چنین شهد نصیب مگسان میگردد
من به فکر تو و، تو مانده به فکر دگران
چرخ پیوسته به کام دگران میگردد
از خیال رخ چون شمع تو هرشب تا صبح
اشک گرمم به رخ زرد، روان میگردد
پیر شد «ترکی» از آن روز که رفتی ز برش
گر بیایی به برش، باز جوان میگردد
شمارهٔ ۴۸ - نخل نیکی: تا کی؟ ای دل! تو گرفتار جهان خواهی شدشمارهٔ ۵۰ - لعل گهربار: آن یار دل آرا که بلای دل ما شد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا مَهِ روی تو از پرده عیان میگردد
ماه از شرم تو در ابر، نهان میگردد
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهرهات روشن و نمایان میشود، ماه به خاطر شرم تو در ابر پنهان میشود.
به مشام از نفس باد رسد بوی عبیر
به سر زلف تو چون باد، وزان میگردد
هوش مصنوعی: بوی خوش عطر از نسیم به مشام میرسد و همچون بادی که در زلف تو میپیچد، حس زیبایی و رایحهای دلنشین را به همراه دارد.
هست یاقوت لبت قوت روان و، دل من
روز و شب در پیِ آن قوت روان میگردد
هوش مصنوعی: لبهای تو مانند یاقوت هستند که قوتی برای جان من به شمار میروند و دل من به طور مداوم در تلاش است تا به آن انرژی و شادابی دست یابد.
زنگیِ زلف تو بگشوده هنر سوی کمند
دل من کرده اسیر و، پی جان میگردد
هوش مصنوعی: موهای تو همچون زنگی، بر هنر عشق خود گشوده شده است. این زیبایی، دل من را به دام انداخته و اکنون در پی جان من است.
ترک چشم تو اگر راهزنی کارش نیست
پس سبب چیست؟ که با تیر و کمان میگردد
هوش مصنوعی: اگر زیبایی چشمان تو سرقتی نیست، پس چه دلیلی دارد که کسی با تیر و کمان به دنبال آن باشد؟
خال در گوشهٔ ابروت، شده گوشهنشین
حالیا در پی جایی به از آن میگردد
هوش مصنوعی: خال زیبای تو در گوشهٔ ابرویت، حالا مثل کسی که گوشهنشین شده، به دنبال جایی بهتر از آن میگردد.
سختم آید عجب از لعل لب چون شکرت
که چنین شهد نصیب مگسان میگردد
هوش مصنوعی: عجیب است که لبهای زیبا و باارزش چقدر شبیه به شیرینیای هستند که عسل را برای مگسها فراهم میکند.
من به فکر تو و، تو مانده به فکر دگران
چرخ پیوسته به کام دگران میگردد
هوش مصنوعی: من در اندیشهی تو هستم، اما تو درگیر افکار دیگران هستی. زندگی همیشه بر اساس خواستههای دیگران پیش میرود.
از خیال رخ چون شمع تو هرشب تا صبح
اشک گرمم به رخ زرد، روان میگردد
هوش مصنوعی: هر شب تا صبح به یاد چهرهی تو، اشک گرمم بر گونهام سرازیر میشود و راهم را به همراه حسرت میگرداند.
پیر شد «ترکی» از آن روز که رفتی ز برش
گر بیایی به برش، باز جوان میگردد
هوش مصنوعی: از زمانی که تو از کنارش رفتی، «ترکی» پیر شده است. اگر دوباره به کنارش برگردی، او دوباره جوان خواهد شد.

ترکی شیرازی