شمارهٔ ۱۹ - دو زلف پر خم
پرده بردار از رخ چون آفتاب
حیف باشد آفتاب اندر حجاب
آفتاب از شرم ننماید طلوع
گر ز رخ یک لحظه برداری نقاب
هر که بیند آفتاب روی تو
آفتابش نیم شب آید به خواب
تاب از دلهای مردم می بری
زان دو زلف پرخم و، پرپیچ و تاب
زلف پرچینت کمند رستم است
گردن ما گردن افراسیاب
مانده چشمم خیره در رخسار تو
دیده نتوان بست حربا ز آفتاب
از لب لعلت چسان دل برکنم
صبر نتوان کرد مستسقی بر آب
چشم مستت خنجر از مژگان به کف
دارد و، دارد به قتل ما شتاب
بی گنه، خون کسی را ریختن
گوییا در کیش وی باشد ثواب
گرنه خون عاشقان ریزی چرا؟
روز و شب سر پنجه داری در خضاب
نیست ما را تاب مهجوری ز تو
بی سبب از ما نگارا! رخ متاب
داده «ترکی» را بده ورنه کند
شکوه از دست تو پیش بوتراب
شیر حق صهر نبی فخر بشر
سرور دین، شافع یوم الحساب
شمارهٔ ۱۸ - فرقت دلدار: آن پری کز من به یغما برده آرام و شکیبشمارهٔ ۲۰ - وصال دوست: نازنینا! رحم کن بر این غریب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پرده بردار از رخ چون آفتاب
حیف باشد آفتاب اندر حجاب
هوش مصنوعی: زیبایی و نور چهرهات مانند آفتاب است و حیف است که این نور در حجاب و پوشش قرار بگیرد.
آفتاب از شرم ننماید طلوع
گر ز رخ یک لحظه برداری نقاب
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه نقاب از چهرهات برداری، خورشید از شرم هرگز طلوع نخواهد کرد.
هر که بیند آفتاب روی تو
آفتابش نیم شب آید به خواب
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و نور چهرهات را ببیند، دیگر شب و تاریکی خوابش را نمیگیرد و در روشنی تو غرق میشود.
تاب از دلهای مردم می بری
زان دو زلف پرخم و، پرپیچ و تاب
هوش مصنوعی: دو زلف پر پیچ و تاب تو، به دلهای مردم جادو میزند و آنها را به تسخیر و حیرت وا میدارد.
زلف پرچینت کمند رستم است
گردن ما گردن افراسیاب
هوش مصنوعی: زلفهای پیچیده و زیبا تو همچون دام رستم است و گردن ما به گردن افراسیاب میماند.
مانده چشمم خیره در رخسار تو
دیده نتوان بست حربا ز آفتاب
هوش مصنوعی: چشمم به چهرهات خیره مانده و نمیتوانم آن را ببندم، زیرا همچون تابش آفتاب جذاب و دلفریب است.
از لب لعلت چسان دل برکنم
صبر نتوان کرد مستسقی بر آب
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از لب شیرین تو دل بکنم؟ صبر کردن برایم امکانپذیر نیست، مانند کسی که به شدت تشنه است و به آب دسترسی ندارد.
چشم مستت خنجر از مژگان به کف
دارد و، دارد به قتل ما شتاب
هوش مصنوعی: چشم زیبای تو مانند خنجری بیرحم از مژگانش برنده است و به سرعت به سمت نابودی ما میرود.
بی گنه، خون کسی را ریختن
گوییا در کیش وی باشد ثواب
هوش مصنوعی: کشتن بیگناهی، مثل این است که کسی در دین و مذهب او اجر و پاداش بگیرد.
گرنه خون عاشقان ریزی چرا؟
روز و شب سر پنجه داری در خضاب
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی دلباختگان را به درد بیاوری، پس چرا اینهمه با ناز و فریب بازی میکنی؟ تو همیشه به طرز خاصی نمایش میدهی.
نیست ما را تاب مهجوری ز تو
بی سبب از ما نگارا! رخ متاب
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم دوری از تو را تحمل کنیم، ای محبوب! بیدلیل از ما رو برمگردان.
داده «ترکی» را بده ورنه کند
شکوه از دست تو پیش بوتراب
هوش مصنوعی: اگر «ترکی» را به او ندهی، ممکن است که از تو ناراحت شود و نزد بوتراب شکایت کند.
شیر حق صهر نبی فخر بشر
سرور دین، شافع یوم الحساب
هوش مصنوعی: شیر حق، که به معنای قدرت و شجاعت الهی است، پسر نبی (پیامبر) و الگوی انسانها، رهبر دین و شفیع در روز جزا است.