شمارهٔ ۱۷ - کوی حبیب
دلشده گانیم ما، بر سر کوی حبیب
باک نداریم ما یک سر مو، از رقیب
درد دل عاشقان به نشود از دوا
درد سر ما مده بیش از این ای طبیب!
داروی درد دل عاشق بیچاره نیست
جز لب عناب گون یا، زنخ همچو سیب
سرو ز رشک قدت مانده فرو پا به گل
ماه ز شرم رخت گشته نهان در حجیب
ساخته پا بستم آن گیسوی همچون کمند
برده دل از دستم آن نرگس جادو فریب
بس دل صید افکنان زیر کمند آوری
گر تو به عزم شکار پای نهی در رکیب
جان و دل خویش را برخی قاصد کنم
گر ز سر کوی تو سوی من آرد کتیب
خواهش «ترکی» بود از لب تو بوسهای
نیست تو را آن کرم، نیست مرا این نصیب
شمارهٔ ۱۶ - درد عاشق: حسن تو شکسته نور مهتابشمارهٔ ۱۸ - فرقت دلدار: آن پری کز من به یغما برده آرام و شکیب
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلشده گانیم ما، بر سر کوی حبیب
باک نداریم ما یک سر مو، از رقیب
هوش مصنوعی: ما دل باختهایم و در کوچهی محبوب هیچ نگرانی نداریم، حتی اگر یک تار مو از رقیب در خطر باشد.
درد دل عاشقان به نشود از دوا
درد سر ما مده بیش از این ای طبیب!
هوش مصنوعی: عاشقان از بیان غمها و مشکلات خود نمیتوانند به دارو و درمانی روی بیاورند. ای پزشک، از این بیشتر زحمت ما را نبر!
داروی درد دل عاشق بیچاره نیست
جز لب عناب گون یا، زنخ همچو سیب
هوش مصنوعی: درمان اندوه و درد عاشق بیچاره به غیر از لبهای سرخ و زیبا و یا خطوطی مشابه با سیب، نیست.
سرو ز رشک قدت مانده فرو پا به گل
ماه ز شرم رخت گشته نهان در حجیب
هوش مصنوعی: قد بلند تو مانند سرو است که به خاطر زیباییات، گلها را تطمیع کرده و خود را در پنهانی و حجاب نگه داشتهاند. چهره ماه هم از شرم زیبایی تو پوشیده شده است.
ساخته پا بستم آن گیسوی همچون کمند
برده دل از دستم آن نرگس جادو فریب
هوش مصنوعی: من با گیسویی که مانند کمند است، دلم را به دام انداختهام و آن نرگس زیبا و فریبنده، جانم را از من گرفته است.
بس دل صید افکنان زیر کمند آوری
گر تو به عزم شکار پای نهی در رکیب
هوش مصنوعی: اگر تو در عزم شکار بر شانههای خود پا بگذاری، دل شکارچیان بسیاری زیر دام تو خواهد افتاد.
جان و دل خویش را برخی قاصد کنم
گر ز سر کوی تو سوی من آرد کتیب
هوش مصنوعی: اگر بتوانم، جان و دل خود را به قاصدی میسپارم تا از سر کوی تو پیامی به من بیاورد.
خواهش «ترکی» بود از لب تو بوسهای
نیست تو را آن کرم، نیست مرا این نصیب
هوش مصنوعی: خواهش و نیاز من به بوسهای از توست، اما تو آنقدر بیرحم هستی که این نیکی را به من عطا نمیکنی و من هم از این شانس بیبهرهام.