گنجور

شمارهٔ ۲

عاقبت ابروی تو تاراج ایمان کرد و رفت
چشم مخمورت ز مستی غارت جان کرد و رفت
کعبه دل را رخت بگداخت ویران کرد و رفت
شربت لعلت خلل در شکرستان کرد و رفت
عکس رخسار تو صد آیینه حیران کرد و رفت
بس که زاهد آورد با طاق ابرویت سجود
زهره از تاب جمالت نغمه و افغان سرود
ذره‌ای از پرتو حسنت به یوسف رو نمود
صد زلیخا در رهش افتاد رخ در خاک سود
ورنه یوسف را فراقت محو زندان کرد و رفت
دم به دم از نکهتت باد صبا آرد به من
قامت زلف کژت بشکست بازار چمن
از خجالت سر به زیر افکند سرو یاسمن
از سواد نرگست بی‌پرده شد مشک ختن
تار گیسوی تو سنبل را پریشان کرد و رفت
از فراقت لعل و یاقوت و صدف دریا گرفت
بلبل از شوق گل رویت چمن مأوا گرفت
آهو از شست خدنگت دامن صحرا گرفت
هرکه از میخانه چشم تو یک صهبا گرفت
همچو مجنون عمرها سر در بیابان کرد و رفت
لب به ذکر مدح تو زیبا ترنم می‌کند
غنچه طبعم به توصیف تو جانا بشکفد
قامتم از لاغری چو بید هر سو می‌خمد
اینچنین رعنا تو را کردست سلطان احد
خامه تقدیر را خط تو حیران کرد و رفت!
رحم کی دارد دو ابرویت ز قتل مردمان
خنجر مژگان تو صد رخنه زد با قلب و جان
می‌رباید هوشم از سر مردم چشمت چنان
می‌کشد زنار زلفت دین ز دستم هر زمان
کشور ملک وجودم کافرستان کرد و رفت!

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاقبت ابروی تو تاراج ایمان کرد و رفت
چشم مخمورت ز مستی غارت جان کرد و رفت
هوش مصنوعی: در نهایت، زیبایی ابروهای تو باعث شد که ایمانم را از دست بدهم و برود. چشمان مست تو نیز به قدری نشاط‌آور بودند که جانم را از من گرفتند و رفتند.
کعبه دل را رخت بگداخت ویران کرد و رفت
شربت لعلت خلل در شکرستان کرد و رفت
هوش مصنوعی: دل را به کعبه‌ای تشبیه کرده‌اند که با رفتن معشوق، ویران شده است. همچنین می‌توان گفت که زیبایی و خاصیت محبت او، طعمی شیرین مانند شکر را تحت تأثیر قرار داده و در ابتدا دل چشیدنی بوده اما اکنون به دلیل فراق، آن لذت از بین رفته است.
عکس رخسار تو صد آیینه حیران کرد و رفت
هوش مصنوعی: چهره زیبایت به حدی جذاب است که تمام آینه‌ها به تماشای آن مشغول شده و از تماشایش شگفت‌زده شده‌اند و سپس به یاد تو رفته‌اند.
بس که زاهد آورد با طاق ابرویت سجود
زهره از تاب جمالت نغمه و افغان سرود
هوش مصنوعی: زاهد به خاطر زیبایی و جذابیت چهره‌ات، با کمان ابرویت به سجده می‌افتد و به خاطر درخشش جمال تو، زهره (سیاره ونوس) آواز و ناله سر می‌دهد.
ذره‌ای از پرتو حسنت به یوسف رو نمود
صد زلیخا در رهش افتاد رخ در خاک سود
هوش مصنوعی: پرتو زیبایی تو، به یوسف نشان داده شد و به همین دلیل صدها زلیخا در حین عشق ورزی به او، به خاک افتادند و فریفته شدند.
ورنه یوسف را فراقت محو زندان کرد و رفت
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه یوسف به خاطر جدایی‌اش از تو در زندان محو و غمگین شد و روانه شد.
دم به دم از نکهتت باد صبا آرد به من
قامت زلف کژت بشکست بازار چمن
هوش مصنوعی: هر لحظه باد صبا بوی خوش تو را به من می‌آورد و موی تاب‌دار تو بازار گلزار را به هم می‌ریزد.
از خجالت سر به زیر افکند سرو یاسمن
از سواد نرگست بی‌پرده شد مشک ختن
هوش مصنوعی: به خاطر خجالت، سرو و یاسمن سرهایشان را پایین انداخته‌اند و از رنگ تیره نرگس، عطر خوش مشک ختن بی‌پرده و نمایان شده است.
تار گیسوی تو سنبل را پریشان کرد و رفت
هوش مصنوعی: موهای تو به قدری زیبا و جذاب است که حتی سنبل را هم به هم ریخته و از چیدمانش خارج کرده است و سپس رفته است.
از فراقت لعل و یاقوت و صدف دریا گرفت
بلبل از شوق گل رویت چمن مأوا گرفت
هوش مصنوعی: پرنده‌ای از عشق چهره‌ی تو، زیبایی‌های لعل و یاقوت و صدف دریا را فراموش کرده و به خاطر شوق دیدار گل، در چمن جا گرفته است.
آهو از شست خدنگت دامن صحرا گرفت
هرکه از میخانه چشم تو یک صهبا گرفت
هوش مصنوعی: آهو به خاطر تیر تو دامنش را از دشت برداشت و هرکس که از میخانه چشم تو را دید، دچار شگفتی و شوق شد.
همچو مجنون عمرها سر در بیابان کرد و رفت
هوش مصنوعی: مانند مجنون که سال‌ها در بیابان سرگردان بود و سرانجام رفت.
لب به ذکر مدح تو زیبا ترنم می‌کند
غنچه طبعم به توصیف تو جانا بشکفد
هوش مصنوعی: زبان من، با ذکر خوبی‌ها و زیبایی‌های تو، به نغمه‌ای دلنشین می‌پردازد و روح و وجودم مانند یک غنچه، با یاد تو شگفت‌انگیز و شکوفا می‌شود.
قامتم از لاغری چو بید هر سو می‌خمد
اینچنین رعنا تو را کردست سلطان احد
هوش مصنوعی: اندام من به خاطر لاغری مثل بید خم شده است، اما این زیبایی و لطافت، به خاطر قدرت و سلطنت الهی بر تو است.
خامه تقدیر را خط تو حیران کرد و رفت!
هوش مصنوعی: سرنوشت همانطور که بر روی کاغذ نوشته شده، با خط تو دچار چالش و شگفتی شد و سپس به راه خود ادامه داد.
رحم کی دارد دو ابرویت ز قتل مردمان
خنجر مژگان تو صد رخنه زد با قلب و جان
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و ابروهای تو همچون چاقویی بر جان و دل مردم تاثیر می‌گذارد و باعث درد و رنج آن‌ها می‌شود.
می‌رباید هوشم از سر مردم چشمت چنان
می‌کشد زنار زلفت دین ز دستم هر زمان
هوش مصنوعی: چشمان تو آنقدر جذاب و فریبنده هستند که تمام توجه من را جلب می‌کنند و از فکر و هوش من می‌ربایند. هر لحظه وقتی به زلفت نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم که دین و ایمانم از دست می‌رود.
کشور ملک وجودم کافرستان کرد و رفت!
هوش مصنوعی: کشور وجود من را مانند کافران ویران کرد و ترک کرد.