گنجور

شمارهٔ ۷

شوخ من هرگه کشاید طره چون قیر را
می‌کند شیرازه دامان گل زنجیر را!
کرده استاد ازل شرح گلستان رخش
از غبار خط ریحان شیوه تحریر را!
من شهید تیغ ابرویم برای قتل من
از شکست ماه نو کن قبضه شمشیر را!
مانی از صورتگری بگذر که نتوان یافتن
در تتبع‌خانه چین نقش این تصویر را!
از قضا من با جفا و جبر ظلمش راضی‌ام
بس که تغییری نباشد خامه تقدیر را!
بر دلم از زخم پیکانش اثر پیدا نشد
از پر عنقا بود بال رسا این تیر را!
هیچ دیدستی که اندر مزرع‌آباد جهان
مرغ معنی رام گردد دانه انجیر را
می‌زند چشمش کمان فتنه گر آرد به زه
با پر یک ناوک بیداد صد نخچیر را!
بیش ازین الفت‌پرست و هم حیرانی مباش
تا به کی در خواب مخمل قرعه تعبیر را؟!
بگذر از سودای اوهام خیال سیم و زر
تا کجا خواهی کشیدن منت اکسیر را؟!
در بلای هجر او طغرل تحمل پیشه کن
رحم نبود هیچ خوی آن جفا تخمیر را!

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شوخ من هرگه کشاید طره چون قیر را
می‌کند شیرازه دامان گل زنجیر را!
هوش مصنوعی: دختر playful من هر بار که موهایش را باز می‌کند، مانند قیر، که سفت و چسبنده است، زنجیر لباس گل را شل و بی‌نظم می‌کند!
کرده استاد ازل شرح گلستان رخش
از غبار خط ریحان شیوه تحریر را!
هوش مصنوعی: استاد ازل، زیبایی و شکوه چهره گلستان را با دقت و هنرمندی توصیف کرده است، گویی که جامه‌ای از غبار روی گل‌های ریحان بر تن دارد.
من شهید تیغ ابرویم برای قتل من
از شکست ماه نو کن قبضه شمشیر را!
هوش مصنوعی: من به خاطر جذابیت ابروهایم جان می‌دهم، برای از پا درآوردم خودم، چهره‌ام را مانند شمشیری رها کن!
مانی از صورتگری بگذر که نتوان یافتن
در تتبع‌خانه چین نقش این تصویر را!
هوش مصنوعی: از هنر تصویرسازی فراتر برو، زیرا در جستجوی تصویر این چهره در خانه چین نمی‌توانی چیزی پیدا کنی!
از قضا من با جفا و جبر ظلمش راضی‌ام
بس که تغییری نباشد خامه تقدیر را!
هوش مصنوعی: به طور غیرمنتظره‌ای من از ستم و سختی‌هایی که او به من می‌کند راضی هستم، چون هیچ چیز در سرنوشت من تغییر نخواهد کرد.
بر دلم از زخم پیکانش اثر پیدا نشد
از پر عنقا بود بال رسا این تیر را!
هوش مصنوعی: زخم تیر او بر دلم اثر نگذاشت؛ زیرا بال رسا و توانای این تیر از پرهای پرنده‌ای افسانه‌ای و نادر است.
هیچ دیدستی که اندر مزرع‌آباد جهان
مرغ معنی رام گردد دانه انجیر را
هوش مصنوعی: آیا تا به حال دیده‌ای که در دنیای آباد و کشاورزی، پرنده‌ای در جستجوی دانه انجیر آرامش پیدا کند؟
می‌زند چشمش کمان فتنه گر آرد به زه
با پر یک ناوک بیداد صد نخچیر را!
هوش مصنوعی: چشم او مانند کمان است که فتنه و آشوب خلق می‌کند و با تیر ناوک خود، معصیت و ظلم را به سمت هزاران دام و گرفتارگاه رها می‌کند.
بیش ازین الفت‌پرست و هم حیرانی مباش
تا به کی در خواب مخمل قرعه تعبیر را؟!
هوش مصنوعی: دیگر به محبت و دوستی افراط نکن و بیش از این در حیرت و سردرگمی نمان. تا کی می‌خواهی در خواب و خیال به تفسیر تقدیر و سرنوشت بپردازی؟
بگذر از سودای اوهام خیال سیم و زر
تا کجا خواهی کشیدن منت اکسیر را؟!
هوش مصنوعی: از خیال‌های بی‌ثمر و عشق به ثروت و زر پرهیز کن، چون تا کی می‌خواهی انتظار منت و لطف چیزهای بی‌ارزش را بکشی؟
در بلای هجر او طغرل تحمل پیشه کن
رحم نبود هیچ خوی آن جفا تخمیر را!
هوش مصنوعی: در شرایط سخت دوری از او، مانند طغرل با صبوری رفتار کن، چرا که رحم و محبت در دل کسی که با جفا و سختی رفتار می‌کند، وجود ندارد.