گنجور

شمارهٔ ۱۰

اگر اینست اکنون قدر رفعت آشنایش را
ز چرخ آید به شاگردی مسیحا پاسبانش را!
به روی صفحه هردم از نی کلکم شکر ریزد
به هنگام رقم گر در قلم آرم زبانش را!
به مضمون میانش گر کمر بندم ز مو لیکن
خلل از سایه مو می‌رسد موی میانش را!
نخندد غنچه در گلشن ز حسرت خون دل گردد
اگر در باغ ناگه بشنود وصف دهانش را!
بود درس خط او بی‌اشارات لبش مشکل
که باشد ترجمان دیگری مر ترجمانش را!
جهانی بسمل داغ خدنگ او بود لیکن
نشانی جز دل من کی بود تیر کمانش را؟!
نباشد هیچ ممکن بوالهوس را ذره‌ای مهرش
که می‌باشد اثر از سایه عنقا نشانش را!
مکن جز آه بلبل شعله شمع دلیل خود
که غیر از ناله کی گیرد درین راه کس عنانش را؟!
شود در باغ آخر طوق قمری پایبند غم
گر آزادی همین باشد قد سرو روانش را!
خوشا طغرل ازین یک مصرع بیدل که می‌گوید
که یا رب مهربان گردان دل نامهربانش را!

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر اینست اکنون قدر رفعت آشنایش را
ز چرخ آید به شاگردی مسیحا پاسبانش را!
هوش مصنوعی: اگر چنین است، پس هم‌اکنون باید ارزش و مقام آشنای او را از آسمان و از مسیحی که نگهبانش است، فرا بگیریم!
به روی صفحه هردم از نی کلکم شکر ریزد
به هنگام رقم گر در قلم آرم زبانش را!
هوش مصنوعی: هر بار که قلمان را قلمی می‌کنم، از نی به جاری می‌آید و شکر و نیکی می‌افشاند، اگر زبانش را به هنگام نوشتن به کار گیرم!
به مضمون میانش گر کمر بندم ز مو لیکن
خلل از سایه مو می‌رسد موی میانش را!
هوش مصنوعی: اگرچه من رشته‌ای از موی او را به کمر بزنم، اما با این حال، سایه آن مو همچنان به من آسیب می‌زند.
نخندد غنچه در گلشن ز حسرت خون دل گردد
اگر در باغ ناگه بشنود وصف دهانش را!
هوش مصنوعی: غنچه در باغ به خاطر حسرتی که در دل دارد نمی‌تواند بخندد، اگر ناگهان بشنود که کسی از زیبایی و لذت دهان او صحبت می‌کند.
بود درس خط او بی‌اشارات لبش مشکل
که باشد ترجمان دیگری مر ترجمانش را!
هوش مصنوعی: هنر نوشتن او به گونه‌ای است که بدون اشاره به لبانش، دیگران نمی‌توانند معنای آن را به درستی درک کنند.
جهانی بسمل داغ خدنگ او بود لیکن
نشانی جز دل من کی بود تیر کمانش را؟!
هوش مصنوعی: در این جهان، اثر تیر و کمان او بر دل‌های مردم بسیار عمیق و ویرانگر است، اما فقط دل من نشانه‌ای از آن تیراندازی است.
نباشد هیچ ممکن بوالهوس را ذره‌ای مهرش
که می‌باشد اثر از سایه عنقا نشانش را!
هوش مصنوعی: هیچ‌گونه تأثیری از محبت در دل کسی که پر از هوس است وجود ندارد، حتی اگر نشانی از عشق در وجودش دیده شود.
مکن جز آه بلبل شعله شمع دلیل خود
که غیر از ناله کی گیرد درین راه کس عنانش را؟!
هوش مصنوعی: جز آه بلبل و شعله شمع، هیچ نشانی از خود نداشته باش. در این مسیر، کسی جز ناله تو را درک نخواهد کرد و هیچ‌کس قادر به هدایت مسیر خود نیست.
شود در باغ آخر طوق قمری پایبند غم
گر آزادی همین باشد قد سرو روانش را!
هوش مصنوعی: در باغِ پایانی، اگر کمر طوق قمری به غم بسته شود، آیا همین آزادی کافی است، در حالی که قامتِ بلند او همچنان روان و آزاد است؟
خوشا طغرل ازین یک مصرع بیدل که می‌گوید
که یا رب مهربان گردان دل نامهربانش را!
هوش مصنوعی: چه خوب است که طغرل با این یک بیت از بیدل می‌گوید: پروردگارا، دل کسی که مهربانی نمی‌کند را به مهربانی مبدل کن!