شمارهٔ ۳ - در مدح گلشنی
ساقی بده جام می رونق گلزار شد
چنگ بزن مطربا چشم بسی تار شد
هی تو برآر از حرم دختر رز را به باغ
چیست تأمل بود گل به سر خار شد!
هی تو به تار رباب ناخن مضراب زن
گوش به هر پرده تاب عیش به یک بار شد
خیز که آمد بهار وقت گل است و هزار
صحن چمن زین شعار طبله عطار شد
صلصل و کبک و تذرو نغمهسرا زیر سرو
بر زبر شاخ گل بلبله سار شد
فاخته و عندلیب طوطی و طاوس و زاغ
بهر تماشا به باغ بر سر دیوار شد
گل به چمن جامه را کرده ز مستی قبا
از می عیشش سبو گویی تو سرشار شد
غنچه دهن کرده وا خنده زده بیابا
نوبتش از بیخودی یک دو سه تکرار شد
بلبل بیدل شنو مدح گل از «گلشنی»
کش ز خرامش چمن گلشن اشعار شد
بانی قصر سخن مانی نقش زمن
گوهر و در عدن از سخنش خوار شد
آنکه به چوگان نظم گوی ز سعدی برد
وآنکه به دانش ازو بوعلی بیکار شد
آنکه ز راه سخن فصحت صحبان شکست
وآنکه به حسان مرا نسبت او عار شد
موی شکافد به نظم گوی ستاند به عزم
هرچه که او کرد جزم لؤلؤی شهوار شد
آنکه به فضل و کمال طعنه زند با کمال
وآنکه به جود و نوال مرحمت ایثار شد
بحر به پیش دلش ریخته بود از سراب
ابر به نزد کفش آمده بیمار شد
از قلم مشکبار هرچه که بنوشت او
بر سر نبض خرد لیک چو طومار شد
صبح که از صادقی دم زده بر سد شرق
از دم صبح دمش دم به دم نار شد
خاک سمرقند را طعنه سزد بر فلک
کش به سر او تو را شیوه رفتار شد!
ای به همه علم یک زآمدنت خوشدلم
از چه فراموش تو سلسله پار شد؟!
ای که نپرسی مرا آمده در کلبهام
دیده من ز انتظار در ره تو چار شد
گوش به عرضم نما بین که چه گویم تو را
کلبه احزان من بر رخ تو زار شد!
طغرل آشفتهام مدح تو را میکنم
خلعت مهمانیات زاده افکار شد!
شمارهٔ ۲ - نصیب قصیده: ساقی قدح لبریز کن زان می که طغیان پروردشمارهٔ ۴: ساقی به فصل ربیع باده گلگون بیار!
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقی بده جام می رونق گلزار شد
چنگ بزن مطربا چشم بسی تار شد
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک جام مشروب بده که حال و هوای گلزار شاداب و زیبا شده است. ای مطرب، به نوا پرداز که چشمان بسیاری تحت تاثیر قرار گرفتهاند.
هی تو برآر از حرم دختر رز را به باغ
چیست تأمل بود گل به سر خار شد!
هوش مصنوعی: بیا دختر زیبای گل را از حرم به باغ بیاور، چرا که گل در سر خار گشته و جایی برای تأمل باقی نمانده است!
هی تو به تار رباب ناخن مضراب زن
گوش به هر پرده تاب عیش به یک بار شد
هوش مصنوعی: ای دوست! با ساز رباب، نغمهای بزن و به هر پردهای گوش بسپار. لذت زندگی را در یک لحظه تجربه کن.
خیز که آمد بهار وقت گل است و هزار
صحن چمن زین شعار طبله عطار شد
هوش مصنوعی: بپا خیز که بهار آمده و زمان شکفتن گلهاست، و صدها باغ و چمن به خاطر آواز خوش عطار، زنده شدهاند.
صلصل و کبک و تذرو نغمهسرا زیر سرو
بر زبر شاخ گل بلبله سار شد
هوش مصنوعی: پرندگان مانند صلصل، کبک و تذرو در زیر درخت سرو آواز میخوانند و بر روی شاخههای گل و بلبلی که در کنارشان است، سر و صدا راه انداختهاند.
فاخته و عندلیب طوطی و طاوس و زاغ
بهر تماشا به باغ بر سر دیوار شد
هوش مصنوعی: پرندههایی مانند فاخته، بلبل، طوطی، طاوس و زاغ برای تماشای زیباییهای باغ به کنار دیوار آمدهاند.
گل به چمن جامه را کرده ز مستی قبا
از می عیشش سبو گویی تو سرشار شد
هوش مصنوعی: در اینجا گل به خاطر شادابی و نشاطش، لباس زیبایی به تن کرده و مینوشد. گویی جامی پر از شراب، او را سرشار از خوشی و لذت کرده است.
غنچه دهن کرده وا خنده زده بیابا
نوبتش از بیخودی یک دو سه تکرار شد
هوش مصنوعی: غنچهای به گل باز شده و با شوق و ذوقی بدون نگرانی میخندد، گویی که از حیرت خود بیخبر است و این حالت شادیاش ناگهان چندین بار تکرار میشود.
بلبل بیدل شنو مدح گل از «گلشنی»
کش ز خرامش چمن گلشن اشعار شد
هوش مصنوعی: بلبل—که نماد عشق و زیبایی است—به زیباییهای گل گوش فراداده و از لذت خرامش آن در باغ، شعرهای زیبا و دلنشینی را میسراید.
بانی قصر سخن مانی نقش زمن
گوهر و در عدن از سخنش خوار شد
هوش مصنوعی: خالق و سازنده قصر سخن، تو هستی که در گوشهای از زمان مانند جواهر میدرخشی و در بهشت، تاثیر کلامت باعث افتخار و ارزشیابی شده است.
آنکه به چوگان نظم گوی ز سعدی برد
وآنکه به دانش ازو بوعلی بیکار شد
هوش مصنوعی: کسی که با مهارت در بازی چوگان، شعر سعدی را خوب میسازد و کسی که با دانش خود باعث میشود بوعلی سینا به کارهایش نپردازد.
آنکه ز راه سخن فصحت صحبان شکست
وآنکه به حسان مرا نسبت او عار شد
هوش مصنوعی: کسی که در بیان و سخن گفتن، فصاحت و بلاغت را از دیگران پیشی گرفت و کسی که به خاطر نسبت دادن من به حسان، احساس شرمندگی کرد.
موی شکافد به نظم گوی ستاند به عزم
هرچه که او کرد جزم لؤلؤی شهوار شد
هوش مصنوعی: موهای من به زیبایی نظم مییابند و با ارادهای قوی، هر کاری که او انجام دهد، به مرواریدهای درخشانی تبدیل میشود.
آنکه به فضل و کمال طعنه زند با کمال
وآنکه به جود و نوال مرحمت ایثار شد
هوش مصنوعی: کسی که به دیگران به خاطر فضایل و کمالاتشان خرده میگیرد، خود بهرهای از کمال ندارد و کسی که به بخشندگی و نیکی به دیگران میپردازد، خود همواره مورد محبت و احترام قرار میگیرد.
بحر به پیش دلش ریخته بود از سراب
ابر به نزد کفش آمده بیمار شد
هوش مصنوعی: دریا به خاطر عشق او از سراب ابرها پر شده بود، اما با نزدیک شدن او، بیمار و ناتوان شد.
از قلم مشکبار هرچه که بنوشت او
بر سر نبض خرد لیک چو طومار شد
هوش مصنوعی: نویسنده با قلمی پر از هنر و زیبایی هر چه نوشته، بر دل و فکر انسان تأثیر گذاشته است، اما وقتی نوشتهها به صورت طومار درمیآید، به نوعی سخت و دشوار میشود.
صبح که از صادقی دم زده بر سد شرق
از دم صبح دمش دم به دم نار شد
هوش مصنوعی: صبح که از سوی صادق دمیده، از سمت شرق، نفسش به آرامی گرم و اشتعالزا شد.
خاک سمرقند را طعنه سزد بر فلک
کش به سر او تو را شیوه رفتار شد!
هوش مصنوعی: خاک سمرقند به آسمان اعتراض میکند که چرا تو بر سر او رفتاری نیکو نداری!
ای به همه علم یک زآمدنت خوشدلم
از چه فراموش تو سلسله پار شد؟!
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر حضور تو به علم و دانش خوشحال هستم، چرا فراموش کردی که ارتباط ما قطع شده است؟
ای که نپرسی مرا آمده در کلبهام
دیده من ز انتظار در ره تو چار شد
هوش مصنوعی: ای آنکه از حال من نمیپرسی، من در کلبهام نشستهام و به انتظار تو هستم، دیدن من در این حال به خاطر انتظار بر تو به شدت دچار مشکل و ناراحتی شده است.
گوش به عرضم نما بین که چه گویم تو را
کلبه احزان من بر رخ تو زار شد!
هوش مصنوعی: به سخنان من توجه کن و ببین چه میگویم. کلبهی غم و اندوه من به خاطر تو، بسیار آشفته و ویران شده است!
طغرل آشفتهام مدح تو را میکنم
خلعت مهمانیات زاده افکار شد!
هوش مصنوعی: من در حالتی آشفته و پریشان هستم و برای تو تعریف و ستایش میکنم. لباس مهمانیات از دل افکار من به وجود آمده است.