بخش ۸ - مخالف انگیزی سخن
درین عصر کز نطق جز رنج نیست
سخن فهم هست و سخن سنج نیست
چو فیض سخن قسمت من شده
به من دوست از رشک، دشمن شده
خیال سخن بهتر از وصل اوست
که باب حسد، معنی فصل اوست
سخن چون درآید به کاخ ورق
ره حرف گیران پذیرد نسق
یکی گوید این قافیه گشته لنگ
چه سان همرهی کرده با نظم شنگ؟
یکی از ردیفش بود نکته گیر
که این لفظ اولی چرا شد اخیر؟
سخن را ازین شعر نافهم چند
تو گویی که معنی فتاده به بند
اگر بخت یار است با نکته دان
کلامش بخوبی دود بر زبان
چو گردیده بخت سیه، دشمنم
چه سان رو دهد فیض خوش گفتنم؟
مرا از سخن حل نشد مشکلی
چو خامه ندیدم ازو حاصلی
درین شغل کز وی مراکام نیست
سرانجام باید، سرانجام نیست
شود چون رقم کاری شعر، فرض
دوات و قلم می ستانم به قرض ...
چه یاری که از من ندیده سخن
ولیکن نکرده تلافی به من
نیفشرده پایی به همراهی ام
نبرده به سر منزل شاهی ام
سخن عزت شهریارم نداد
به گفتار خود اعتبارم نداد ...
سخن مایه درد سر بوده است
ز سوداش چندین ضرر بوده است
اگر از توارد شود عیب دار
به دزدی دهد عیبجویش قرار
وگر بی توارد درآید به فرد
ازو بیسوادان برآرند گرد
سخن گر چو مصحف بود در نظام
برون ناید از دست کاتب تمام
قلم چون به تحریر او سر کند
به خاک سیاهش برابر کند
به لب از نسیم دل آزردگی
بیانم بود گرم افسردگی
سخن نیست کآورده ام تازه پیش
تراشیده ام دشمنی بهر خویش
کنم عمر خود گر به تصحیح صرف
نگردد دلم ایمن از سهو حرف
شب و روز درمانده ام چون قلم
به دست سیه کافران رقم
چه نظم و چه نثر، آنچه آید به لب
بود وقت تحریر، محنت طلب ...
مقرر چنین است در وقت فکر
که ناظم شود خوش ز مضمون بکر
چو مضمون بکری به من رو نمود
خورم غصه کاین را که خواهد ربود؟
گل باغ طبعم ز بیم درو
بود پیش فصل خموشی گرو
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درین عصر کز نطق جز رنج نیست
سخن فهم هست و سخن سنج نیست
هوش مصنوعی: در این زمان که صحبت کردن فقط عذاب و زحمت به همراه دارد، اگر چه حرفها قابل فهم هستند، اما هیچ کس نمیتواند سخن را درست و به خوبی اندازهگیری کند.
چو فیض سخن قسمت من شده
به من دوست از رشک، دشمن شده
هوش مصنوعی: وقتی که نعمت سخن به من رسیده، دوست من از حسادت به من تبدیل به دشمن شده است.
خیال سخن بهتر از وصل اوست
که باب حسد، معنی فصل اوست
هوش مصنوعی: اندیشه و تصور درباره گفتوگو و ارتباط با او از خود ارتباط واقعی بهتر است، زیرا حسد و کینهورزی در آن ارتباط وجود دارد و مفهومی از جدایی و فاصله را به همراه دارد.
سخن چون درآید به کاخ ورق
ره حرف گیران پذیرد نسق
هوش مصنوعی: وقتی که گفتار به یک مکان مهم و رسمی وارد شود، به گونهای مورد توجه و استقبال قرار میگیرد که شایسته آن است.
یکی گوید این قافیه گشته لنگ
چه سان همرهی کرده با نظم شنگ؟
هوش مصنوعی: یکی میگوید چرا این قافیه ناهماهنگ شده و چگونه با این نظم نامنظم همراه شده است؟
یکی از ردیفش بود نکته گیر
که این لفظ اولی چرا شد اخیر؟
هوش مصنوعی: شخصی که در دقت و نکتهسنجی مهارت دارد، از خود میپرسد که چرا این واژهای که باید اول بیاید، در انتها قرار گرفته است؟
سخن را ازین شعر نافهم چند
تو گویی که معنی فتاده به بند
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اگر کسی قادر به فهمیدن یک سخن یا شعر نباشد، نباید به سادگی به تفسیر یا بیان آن بپردازد، چون ممکن است مفهوم واقعی و عمیق آن فراموش شده یا نادیده گرفته شود. به بیان دیگر، گاهی اوقات تفاسیر سطحی و نادرست میتوانند به برداشتهای نادرست از معنای اصلی منجر شوند.
اگر بخت یار است با نکته دان
کلامش بخوبی دود بر زبان
هوش مصنوعی: اگر شانس یار باشد، کسی که به نکات ظریف آگاه است میتواند به خوبی حرفش را به زبان بیاورد.
چو گردیده بخت سیه، دشمنم
چه سان رو دهد فیض خوش گفتنم؟
هوش مصنوعی: وقتی که شانس من بد شده، چگونه ممکن است که دشمنم از بیان خوب من بهرهمند شود؟
مرا از سخن حل نشد مشکلی
چو خامه ندیدم ازو حاصلی
هوش مصنوعی: من نتوانستم از کلامم مشکلی را حل کنم، چون در نوشتن، نتیجهای از آن نگرفتم.
درین شغل کز وی مراکام نیست
سرانجام باید، سرانجام نیست
هوش مصنوعی: در این کار که هیچ نتیجهای از آن نمیبینم، در نهایت باید بدانم که پایانش هم نامعلوم است.
شود چون رقم کاری شعر، فرض
دوات و قلم می ستانم به قرض ...
هوش مصنوعی: وقتی که شعر به اندازهای زیبا و مهم شود که مانند یک اثر هنری با ارزش باشد، من با دوات و قلم، به شکل موقت و قرضی، آن را به وجود میآورم.
چه یاری که از من ندیده سخن
ولیکن نکرده تلافی به من
هوش مصنوعی: کسی که با من سخنی نگفته، اما انتقامی از من نگرفته، چه یاری است.
نیفشرده پایی به همراهی ام
نبرده به سر منزل شاهی ام
هوش مصنوعی: هیچ کسی به همراهی من نیامده است تا مرا به خانهی پادشاهی برساند.
سخن عزت شهریارم نداد
به گفتار خود اعتبارم نداد ...
هوش مصنوعی: من به سخن و کلامی که عزت و جایگاه شهریاری را به من بخشیده، اعتماد نکردم و به گفتههایم نیز ارزش و اعتباری ندادم.
سخن مایه درد سر بوده است
ز سوداش چندین ضرر بوده است
هوش مصنوعی: سخن گفتن باعث شده که دردسرهای زیادی به وجود بیاید و از این حرفها، ضررهای زیادی هم حاصل شده است.
اگر از توارد شود عیب دار
به دزدی دهد عیبجویش قرار
هوش مصنوعی: اگر اتفاقی باعث شود که به کسی عیب و نقصی نسبت داده شود، آن فرد میتواند برای آرام کردن خود به دزدی متوسل شود.
وگر بی توارد درآید به فرد
ازو بیسوادان برآرند گرد
هوش مصنوعی: اگر بی تو کسی به تنهایی به فردا بیفتد، بیدانشها بر او خواهند خیزید.
سخن گر چو مصحف بود در نظام
برون ناید از دست کاتب تمام
هوش مصنوعی: اگر سخن مانند قرآن در نظم و ترتیب باشد، هیچگاه از دستان نویسنده خارج نخواهد شد و تمام خواهد بود.
قلم چون به تحریر او سر کند
به خاک سیاهش برابر کند
هوش مصنوعی: وقتی قلم بر روی کاغذ حرکت میکند، کلمات را با سیاهی خود رقم میزند و به نوعی با خاک سیاه کاغذ برابر میشود.
به لب از نسیم دل آزردگی
بیانم بود گرم افسردگی
هوش مصنوعی: احساسات دلشکستهام را به آرامی بیان میکنم، در حالی که از گرمای غم و اندوه رنج میبرم.
سخن نیست کآورده ام تازه پیش
تراشیده ام دشمنی بهر خویش
هوش مصنوعی: من سخنی جدید برای تو آوردهام که به دقت و با کوشش آماده شده است، تا نشان دهم که این دشمنی برای خودم است.
کنم عمر خود گر به تصحیح صرف
نگردد دلم ایمن از سهو حرف
هوش مصنوعی: اگر عمرم را صرف اصلاح کردن خود کنم، دلام دیگر از اشتباهات در امان نخواهد بود.
شب و روز درمانده ام چون قلم
به دست سیه کافران رقم
هوش مصنوعی: در شب و روز به شدت احساس ناامیدی میکنم، مانند قلمی در دست کسانی که کافر و تیرهدل هستند.
چه نظم و چه نثر، آنچه آید به لب
بود وقت تحریر، محنت طلب ...
هوش مصنوعی: هر چه در زمان نوشتن به ذهن برود، چه به صورت شعر باشد و چه نثر، به دنبال درد و رنج است.
مقرر چنین است در وقت فکر
که ناظم شود خوش ز مضمون بکر
هوش مصنوعی: در زمان اندیشیدن، اینگونه مشخص شده است که باید به محتوای تازه و اصیل توجه کرد تا نتیجهی خوب و مطلوبی به دست آید.
چو مضمون بکری به من رو نمود
خورم غصه کاین را که خواهد ربود؟
هوش مصنوعی: وقتی که موضوعی جدید و زیبا به من ارائه میشود، ناراحتم که کسی ممکن است آن را از من بگیرد یا از من دور کند.
گل باغ طبعم ز بیم درو
بود پیش فصل خموشی گرو
هوش مصنوعی: درختان و گلهای باغ وجودم به خاطر ترسی که از فصل سکوت دارم، هنوز به bloom نرسیدهاند.