بخش ۵ - به هوای سرمنزل سلطان خراسان
سپهری ست مشهد سعادت نشان
خیابان او نایب کهکشان
ز خاک در خسرو هشتمین
نهم آسمان گشته آن سرزمین
نگشتی چنین سدره رفعت مآب
نخوردی گر از جوی آن شهر، آب
دو صد بحر عمان چوگردد روان
نباشد به مقدار یک نهر آن
به خاکش مگو حرف مشک تتار
که بر خاطرش می نشیند غبار
در آن بوستان خوش آب و هوا
ز گل می تراود چو بلبل نوا
زمستان او چون بهاری کند
خزان هر طرف لاله کاری کند
نسیم از چمن بس که گل گل شده
به طاووسی دشت سنبل شده
چه بازار و کوچه، چه دیوار و در
مصفا چو دکان آیینه گر
ز یک خانه آن دیار طرب
توان یافت آرایش صد حلب
به هر جا که نقاش مانی نگار
رقم کرده خنیاگری بر جدار،
کشیده چنان تار برساز او
که درخانه پیچیده آواز او!
ز بازار او کوچه باغ ارم
متاع طرب می خرد دم بدم
دکانها به آرایش گنجفه
ز انبوه صنعت، کسادی خفه
مدارس ز درگاه حکمت گزین
زده تخته بر فرق یونان زمین
به هر جانب او دو صد مدرسه
ز علم لدنی پر از وسوسه
به گلچینی درگه بی نیاز
چمن کرده در مسجد او نماز
در آن تازه حمام رونق سرشت
کند غسل جمعه، نسیم بهشت
صبا چون به تهلیل پرداخته
به آب خیابان وضو ساخته
زآبش صدف گر شود بهره ور
ناستد ز موج روانی گهر
ز جویش نهال است آب حیات
ز خاکش بود سبز، شاخ نبات
روان گر شود هفت دریا قطار
نخیزد صدا همچو یک آبشار
به حوضش نخوردی اگر غوطه ای
نبستی فلک آبگون فوطه ای
چو فواره برجسته از جای خویش
به نسرین اختر زده پای خویش
گر از سردی آب شد بی قرار
خورد سبزه سیماب شبنم نهار
صبا از حریر گل و یاسمین
مهین حله ای بافت بهر زمین
ز بس تنگ شد جا ز ترتیب سرو
نهد پای بر چشم نرگس، تذرو
درختان به دمسازی آب رود
ز برگ طرب در مقام سرود
زمرد لباسان سرو سهی
نکرده به رقص طرب کوتهی
رود از خیابان به هر خانه آب
به رنگ ضو از چشمه آفتاب
در آن صحن از قاف تا قاف دهر
کشیده ست چون جدول صبح نهر
به آلودگی چون نباشد روان؟
کزو شسته شد نامه مجرمان
خضر گر نمی بود سقای شاه
به آب حیاتش که می داد راه؟
چو شد دیگ سرکار حضرت قطار
به هر سو جهانی شود آش خوار
فلک از هلال آورد ظرف پیش
که یابد ازان حصه ای بهر خویش
ز نان پزکه تفتان او گشته مهر
به یک گرده مه رسیده سپهر
نوازنده نوبت شاه دین
دمامه نوازد ز چرخ برین
نقاره به سرکار چون شد نواخت
مقام خوش آوازی خود شناخت
به آهنگ سرنا و صوت نفیر
جوانانه رقصان شود چرخ پیر
دم کرنایش برآرد چو گرد
ز ایوان گردون طلا لاجورد
به هر جانب روضه آن امام
کند سجده صد فیض بیت الحرام
شدی شسته گر لاجورد سپهر
گرفتی زرافشان نمایش ز مهر
شفق را نمودی به لعلی حساب
سفیداب صبح ار شدی نیز باب
قلم را ز انداز طرح جدار
به هر مو درآویخته صد بهار
نگون لاله زاری بود سقف او
که سرچشمه فیض شد وقف او
زرین گنبدش در صفاپروری
بود خرمنی از گل جعفری
بر اوج پیمای این هفت پل
مه و مهر از خرمن او دوگل
دل عندلیبان مقری خطاب
مقید به گلدسته اش همچو آب
نه قالی ست فرش زمین حرم
شده فرش از خوش هوایی ارم
در کبریا نصب شد در رهش
بود پرده غیب از درگهش
ز قندیلهای پسر از آب و تاب
نمایان ز هر گوشه صد آفتاب
درین آستان گشته هر شامگاه
سپهر برین مشعل افروز ماه
پی نذر درگاه او آسمان
کند نقره صبح را شمعدان
شب آید بدین روضه از راه نور
به پروانه حق، چراغان طور
دعاها رسیده ست بی نطق و سمع
ز نسرین انجم به گلهای شمع
چو فانوس گلگون قبا شد قطار
بود رقص پروانه در لاله زار
به مقراض خادم فتاده ز مهر
سر شمع در طاس چارم سپهر
ز تاکید عودآزمای سرور
هوای حرم تانیفتد ز نور،
چو آتش ز مجمر کند رو به عود
دهد بوی خوش بی ملاقات دود
کبوتر کند چون به آن روضه میل
شود بیضه در آشیانش سهیل
نشاط محجر یکی صد شده
که از چارسو رو به مرقد شده
نگردم چرا من به گرد ضریح؟
که او گشته برگرد مرقد صریح
شود گم در آن بارگاه عظیم
ردای خضر با عصای کلیم
دل از دار حفاظ جوید نشاط
که دارد ز مصحف گل انبساط
صف رحلها از دو سو جلوه گر
یکی از زمرد، یکی از گهر
چو حافظ به قرآن شده ترصدا
شنیده به تحسین ز ایزد ندا
نماندی چنین مصحف گل سقیم
رساندی به حفاظ او گر نسیم
ز دارالسیاده علم گشته نور
شده چلچراغش به از نخل طور
به ذوقی که جاروب آن در شود
مه از هاله گلدسته تر شود
به مشهد ز خلد آمده سلسبیل
که گردد ز سقای حضرت سبیل
مرصع نشد تا در آن جناب
جواهر نگردید عزت مآب
درو برده استاد عرض اقتدار
ز نه آسمان یک زبرجد به کار
شمارد دل شب نشین حرم
ز الماس او شام را صبحدم
نبودی اگر تخته اش در سخت
به آب زمرد شدی چون درخت
محرک نمی جوید آن در زکس
به موج گهر می رود پیش و پس
برآورده گردون به فیروزه نام
که چون لعل یابد بر آن در، مقام
چو یاقوت را گشت آن در، پناه
نکرد آتش از بیم بر وی نگاه
کبابم که سیلانی اشک من
نشد باب درگاه شاه زمن
چه سان باشدم رنگی از مرتبه؟
که مقبول آن در نیم چون شبه
تنم گر شود کان فرخندگی
نبیند ز من جوهر بندگی
ز من کرد چون آستانش ابا
شد از زردرویی تنم کهربا
خزف طینتم، از ره احترام
چه سان جا کنم در لآلی مقام
بده ساقی آن آب مرجان نمود
که خاکم عقیقی کند در وجود
مگر زین صفا، پاسبان درش
مکانم دهد ز آستان زرش
چو مینای صبحم بود سر بلند
که بینم بر آن بزم انجم سپند
ز نزدیک آن بزم قدسی سرور
مرا چرخ مینایی افکند دور
سزد گر به مستی ز کوه فغان
زنم سنگ بر شیشه آسمان
مغنی مخوان نغمه طرز عراق
که آید مخالف مرا در مذاق
بود در خور نغمه سنجان رند
سرود خراسان و محبوب هند
ز ناسازی چرخ پرریو و رنگ
به خود، سرفرو برده ام همچو چنگ
نشد راست این بربط کج نهاد
ز نه پرده، یک صوت عیشم نداد
همان به کزین طعنه مضراب وار
به قانون نمایم دلش را فگار
بخش ۴ - به سیرآهنگی وصف آن عربستان قول: حکیمی که ساقی و سازنده ساختبخش ۶ - کیفیت سخنسازی: سخن گرچه دارد بسی می پرست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپهری ست مشهد سعادت نشان
خیابان او نایب کهکشان
هوش مصنوعی: مشهد به عنوان نماد سعادت و خوشبختی به تصویر کشیده شده است، و خیابان او به نوعی به نمایندگی از کهکشان و عظمت آن توصیف شده است. این بیان نشاندهنده جایگاه ویژه مشهد و اهمیت آن در زندگی و روح انسان است.
ز خاک در خسرو هشتمین
نهم آسمان گشته آن سرزمین
هوش مصنوعی: از زمین خاکی که مربوط به شاه هشتم است، آسمان نهم گشته و در آنجا واقع شده است.
نگشتی چنین سدره رفعت مآب
نخوردی گر از جوی آن شهر، آب
هوش مصنوعی: اگر درختی با این بلندی و عظمت را ندیدید، به این دلیل است که از چشمهساری که در این شهر جاری است، آب ننوشیدهاید.
دو صد بحر عمان چوگردد روان
نباشد به مقدار یک نهر آن
هوش مصنوعی: اگر دو صد دریا مانند عمان به حرکت درآید، باز هم نمیتواند به اندازهی یک نهر باشد.
به خاکش مگو حرف مشک تتار
که بر خاطرش می نشیند غبار
هوش مصنوعی: به او راجع به دلمشغولیهایش نگو که این موضوع در ذهنش باقی میماند و اثر منفی میگذارد.
در آن بوستان خوش آب و هوا
ز گل می تراود چو بلبل نوا
هوش مصنوعی: در آن باغ دلانگیز و خوشهوایی، صدای بلبل مانند صدای گلها به گوش میرسد.
زمستان او چون بهاری کند
خزان هر طرف لاله کاری کند
هوش مصنوعی: زمستان او مانند بهار است و در هر گوشهای از زمین خزانی که بوجود آمده، گلهای لاله میرویند.
نسیم از چمن بس که گل گل شده
به طاووسی دشت سنبل شده
هوش مصنوعی: نسیم به قدری از گلها عبور کرده که دشت پر از گلهای زیبا و خوشبو شده است و مانند طاووسی درخشان به نظر میرسد.
چه بازار و کوچه، چه دیوار و در
مصفا چو دکان آیینه گر
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و پاکی محیط اطراف اشاره شده است، جایی که همهجا شفاف و دلانگیز است، مانند مغازهای پر از آینه که همه چیز را به خوبی منعکس میکند. این توصیف حس سرزندگی و روشنی را منتقل میکند.
ز یک خانه آن دیار طرب
توان یافت آرایش صد حلب
هوش مصنوعی: از یک خانه در آن دیار لذتی میتوان به دست آورد که صد زینت و زیبایی را در خود جای دهد.
به هر جا که نقاش مانی نگار
رقم کرده خنیاگری بر جدار،
هوش مصنوعی: هر کجا که هنرمند مانی تصویر کشیده، خوشنوازی بر دیوارها طنینانداز شده است.
کشیده چنان تار برساز او
که درخانه پیچیده آواز او!
هوش مصنوعی: صدای ساز او به قدری زیبا و دلنشین است که در خانه پیچیده و در فضا پخش شده است.
ز بازار او کوچه باغ ارم
متاع طرب می خرد دم بدم
هوش مصنوعی: از بازار او در کوچه باغ ارم افسوس و شادی را هر لحظه خریداری میکند.
دکانها به آرایش گنجفه
ز انبوه صنعت، کسادی خفه
هوش مصنوعی: دکانها از زیبایی و تنوع صنایع در گنجینهها پر است، اما بر اثر کسادی و رکود، حال و هوا خوبی ندارند.
مدارس ز درگاه حکمت گزین
زده تخته بر فرق یونان زمین
هوش مصنوعی: مدارس از دروازههای حکمت و دانش به سمت یونان روی آوردهاند و زمین آنجا را با فرزانگی خود آراستهاند.
به هر جانب او دو صد مدرسه
ز علم لدنی پر از وسوسه
هوش مصنوعی: در هر طرف او، دو صد مدرسه وجود دارد که پر از دانش الهی و افکار پیچیده است.
به گلچینی درگه بی نیاز
چمن کرده در مسجد او نماز
هوش مصنوعی: به باغی که نیاز به چمن ندارد، گلی انتخاب کرده و در مسجد او نماز میخواند.
در آن تازه حمام رونق سرشت
کند غسل جمعه، نسیم بهشت
هوش مصنوعی: در آنجا که تازه و پربار است، نسیم بهشتی در روز جمعه، حالتی از تروتازهگی و سرزندگی را به ارمغان میآورد.
صبا چون به تهلیل پرداخته
به آب خیابان وضو ساخته
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی زمانی که در حال دمیدن است، با صدای دلنشینی به طور غیر مستقیم به آب خیابان میپردازد و به نوعی روح تازگی و طهارت را به ارمغان میآورد.
زآبش صدف گر شود بهره ور
ناستد ز موج روانی گهر
هوش مصنوعی: اگر صدفی از آب به دست بیاید، بدون توجه به موجهای روان، ارزشمندی خود را حفظ میکند.
ز جویش نهال است آب حیات
ز خاکش بود سبز، شاخ نبات
هوش مصنوعی: آب حیات از جویش سرچشمه میگیرد و از خاکش نهالی سبز و شاخ نبات رشد میکند.
روان گر شود هفت دریا قطار
نخیزد صدا همچو یک آبشار
هوش مصنوعی: اگر روح انسان آزاد و رها شود، مانند هفت دریا در آرامش خواهد بود و در این حالت هیچ صدایی مانند صدای آبشار به گوش نمیرسد.
به حوضش نخوردی اگر غوطه ای
نبستی فلک آبگون فوطه ای
هوش مصنوعی: اگر در حوضی که متعلق به اوست غوطهور نشدی، به آسمان آبی که شیرین و زیباست دست نزن.
چو فواره برجسته از جای خویش
به نسرین اختر زده پای خویش
هوش مصنوعی: شبیه فوارهای که از دل زمین به بیرون میجوشد و بر روی گل نرگس میافتد.
گر از سردی آب شد بی قرار
خورد سبزه سیماب شبنم نهار
هوش مصنوعی: اگر آب سرد باشد، انسان به شدت مضطرب میشود و در روز مانند سبزهای که صبحگاهان با شبنم یخ زده است، احساس سرزندگی و شادابی میکند.
صبا از حریر گل و یاسمین
مهین حله ای بافت بهر زمین
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی با گل و یاسمن زیبا جلوهای خاص به زمین بخشید.
ز بس تنگ شد جا ز ترتیب سرو
نهد پای بر چشم نرگس، تذرو
هوش مصنوعی: به دلیل رونق و زیبایی سرو، فضای اطراف او بسیار تنگ شده است، به طوری که تذرو (پرندهای زیبا) پا بر روی چشم نرگس میگذارد.
درختان به دمسازی آب رود
ز برگ طرب در مقام سرود
هوش مصنوعی: درختان به زیبایی و هماهنگی با صدای آب رود، برگهایشان را به تلاطم درآوردهاند و مانند نوازندگان سرودی شاداب و دلانگیز را به نمایش میگذارند.
زمرد لباسان سرو سهی
نکرده به رقص طرب کوتهی
هوش مصنوعی: سرو بلند و زیبا که لباس زمردین بر تن دارد، به خاطر شادی و نشاط به رقص درآمده است.
رود از خیابان به هر خانه آب
به رنگ ضو از چشمه آفتاب
هوش مصنوعی: آب جاری از خیابانها به هر خانه میرسد و رنگ آن به خاطر نور خورشید مثل نور درخشان است.
در آن صحن از قاف تا قاف دهر
کشیده ست چون جدول صبح نهر
هوش مصنوعی: در آن مکان، همه چیز از ابتدا تا انتهای زمان به زیبایی جریان دارد، مانند جویبار صبح که به آرامی حرکت میکند.
به آلودگی چون نباشد روان؟
کزو شسته شد نامه مجرمان
هوش مصنوعی: چگونه میتواند روانی که آلوده است، پاک و بیگناه باشد؟ که نامه مجرمان از آن شسته و پاک شده است.
خضر گر نمی بود سقای شاه
به آب حیاتش که می داد راه؟
هوش مصنوعی: اگر خضر نبود، آن سقا (آبرسان) شاه چگونه میتوانست به او نشان دهد که به آب حیات دست یابد؟
چو شد دیگ سرکار حضرت قطار
به هر سو جهانی شود آش خوار
هوش مصنوعی: وقتی دیگ سرکار حضرت قطار به جوش میآید، همه جا پر از آش خواهد شد.
فلک از هلال آورد ظرف پیش
که یابد ازان حصه ای بهر خویش
هوش مصنوعی: آسمان از ماه زیبایی ظرفی را به وجود آورد تا هر کس بخواهد سهمی از آن را برای خود بر دارد.
ز نان پزکه تفتان او گشته مهر
به یک گرده مه رسیده سپهر
هوش مصنوعی: نانپزی که نان تفتان میپزد، به قدری با هنر و مهارت کار میکند که نان او مانند خورشید در آسمان میدرخشد و به اوج خود رسیده است.
نوازنده نوبت شاه دین
دمامه نوازد ز چرخ برین
هوش مصنوعی: نوازنده در نوبت خود ساز میزند و صدای ساز او به آسمان میرسد.
نقاره به سرکار چون شد نواخت
مقام خوش آوازی خود شناخت
هوش مصنوعی: چون صدای نقاره در خدمت به گوش رسید، مقام خوشآوای خود را شناخت و به آن اعتنا کرد.
به آهنگ سرنا و صوت نفیر
جوانانه رقصان شود چرخ پیر
هوش مصنوعی: چرخ زندگی به صدای سرنا و نغمههای جوانی به رقص درمیآید.
دم کرنایش برآرد چو گرد
ز ایوان گردون طلا لاجورد
هوش مصنوعی: وقتی که بادهای ملایم به وزش درمیآید، همانطور که گرد و غبار از ایوان آسمان به پرواز درمیآید، جنبههای زیبا و درخشان طبیعت نیز نمایان میشود.
به هر جانب روضه آن امام
کند سجده صد فیض بیت الحرام
هوش مصنوعی: هر طرفی که نگاه کنی، آن امام در حال سجده است و از هر سو، فیض و برکت کعبه را میسازد.
شدی شسته گر لاجورد سپهر
گرفتی زرافشان نمایش ز مهر
هوش مصنوعی: به آسمان لاجوردی رنگی تبدیل شدی و نور درخشان خورشید را به دست آوردی.
شفق را نمودی به لعلی حساب
سفیداب صبح ار شدی نیز باب
هوش مصنوعی: تو رنگ شفق را به زیبایی نگینی نشان دادی، و اگر صبح هم در کار بودی، آن را هم به زیبایی در میآوردهای.
قلم را ز انداز طرح جدار
به هر مو درآویخته صد بهار
هوش مصنوعی: قلم را به حالت افقی و به گونهای نگهدار که به هر رشته، هزار داستان و زندگی زیبا داشته باشد.
نگون لاله زاری بود سقف او
که سرچشمه فیض شد وقف او
هوش مصنوعی: سقف او مانند دشتی پر از لاله بود که به عنوان منبعی از برکت و نعمت وقف شده است.
زرین گنبدش در صفاپروری
بود خرمنی از گل جعفری
هوش مصنوعی: گنبد طلاییاش درخشانی خاصی داشت و مانند تودهای از گلهای خوشبو و زیبا به نظر میرسید.
بر اوج پیمای این هفت پل
مه و مهر از خرمن او دوگل
هوش مصنوعی: در اوج این هفت پل، نور ماه و خورشید از خرمن او دو گل میروید.
دل عندلیبان مقری خطاب
مقید به گلدسته اش همچو آب
هوش مصنوعی: دل عاشقان مانند پرندگانی است که در مکانی زیبا و محدود، زیر گنبدی بلند، زندگی میکنند. آنها از زیباییها و احساسات غنی در دل خود برخوردارند، همچون آب که در چنین جایی جاری است.
نه قالی ست فرش زمین حرم
شده فرش از خوش هوایی ارم
هوش مصنوعی: این جمله به وصف زیبایی و لطافت فرش حرم میپردازد و میگوید که این فرش مانند قالی نیست، بلکه از هوای خوش بهشتی و به دلیل جلال و زیبایی معنوی، فرش شده است. به عبارت دیگر، فرش حرم را نشانگر از شادی و لطافت روحانی میداند که فراتر از یک کالای مادی است.
در کبریا نصب شد در رهش
بود پرده غیب از درگهش
هوش مصنوعی: در عظمت و بزرگی او، پردهای از اسرار و امور غیبی قرار دارد که راه او را میپوشاند.
ز قندیلهای پسر از آب و تاب
نمایان ز هر گوشه صد آفتاب
هوش مصنوعی: از زیبایی و درخشش نورانی پسر، در هر گوشهای، همچون صد آفتاب، نمایان است.
درین آستان گشته هر شامگاه
سپهر برین مشعل افروز ماه
هوش مصنوعی: هر شب در این مکان، آسمان مانند مشعلی روشن با نور ماه درخشان میشود.
پی نذر درگاه او آسمان
کند نقره صبح را شمعدان
هوش مصنوعی: بر اساس درخواست، معنی بیت به صورت زیر است:
دعای کسی که به درگاه پروردگارش میرود، مانند این است که صبحگاهان نوری نقرهگون بر افق میتابد و روشنیای همانند شمعدانی را به وجود میآورد.
شب آید بدین روضه از راه نور
به پروانه حق، چراغان طور
هوش مصنوعی: شب فرا میرسد و این باغ به واسطه نور، روشن و زیبا میشود، مانند پروانهای که در برابر نور چراغ میدرخشد.
دعاها رسیده ست بی نطق و سمع
ز نسرین انجم به گلهای شمع
هوش مصنوعی: دعاها به شکل خاموش و بدون صدا از گلهای نسرین و ستارهها به سوی گلهای شمع آمده است.
چو فانوس گلگون قبا شد قطار
بود رقص پروانه در لاله زار
هوش مصنوعی: وقتی که نور زیبا و گرم بهار میدرخشد، به مانند چراغی رنگین، پروانهها در گلهای لاله به رقص و بازی درمیآیند.
به مقراض خادم فتاده ز مهر
سر شمع در طاس چارم سپهر
هوش مصنوعی: بر اثر محبت، خادم همچون قیچی، شمع را در دستانش گرفته و نور آن را در ظرفی که به مانند آسمان چهارم است، قرار داده است.
ز تاکید عودآزمای سرور
هوای حرم تانیفتد ز نور،
هوش مصنوعی: از شدت عطش و شوق به وجود مقدس حرم، نور و روشنی آن همواره در دلها باقی میماند.
چو آتش ز مجمر کند رو به عود
دهد بوی خوش بی ملاقات دود
هوش مصنوعی: وقتی آتش از منبع خود شعلهور میشود و به عود میرسد، بوی خوشی را پخش میکند بدون آنکه دود به وجود آورد.
کبوتر کند چون به آن روضه میل
شود بیضه در آشیانش سهیل
هوش مصنوعی: وقتی کبوتر به باغی زیبا و دلانگیز توجه کند، مانند زمانی است که تخمگذاری در آشیانهاش را آغاز میکند.
نشاط محجر یکی صد شده
که از چارسو رو به مرقد شده
هوش مصنوعی: شادی و سرزندگی محفل به اندازهای است که از هر طرف به سمت آرامگاه راه یافته است.
نگردم چرا من به گرد ضریح؟
که او گشته برگرد مرقد صریح
هوش مصنوعی: چرا من به دور ضریح نمیچرخم؟ در حالی که او خود به دور مرقد روشن میگردد.
شود گم در آن بارگاه عظیم
ردای خضر با عصای کلیم
هوش مصنوعی: در آن مکان بزرگ و باشکوه، نشانهها و آثار وجود خضر و عصای کلیم به طور کامل محو و ناپدید میشود.
دل از دار حفاظ جوید نشاط
که دارد ز مصحف گل انبساط
هوش مصنوعی: دل به دنبال شادی و آرامش است، زیرا از دفتری پر از زیبایی و سرزندگی الهام میگیرد.
صف رحلها از دو سو جلوه گر
یکی از زمرد، یکی از گهر
هوش مصنوعی: در دو سمت صف، زیباییهایی نمایان است، یکی به رنگ زمرد و دیگری به درخشش گوهر.
چو حافظ به قرآن شده ترصدا
شنیده به تحسین ز ایزد ندا
هوش مصنوعی: وقتی حافظ به قرآن روی میآورد، صدای تحسین و ستایش از سوی خداوند را میشنود.
نماندی چنین مصحف گل سقیم
رساندی به حفاظ او گر نسیم
هوش مصنوعی: تو اینگونه نماندی، با گلهای بیمار، کتابی زینتبخش را به دست آوردهای؛ اگر نسیم بوزد.
ز دارالسیاده علم گشته نور
شده چلچراغش به از نخل طور
هوش مصنوعی: از محل علم و دانش، نورانی و روشن شده است، چراغی که از آن ایجاد شده بهتر از درخت طور است.
به ذوقی که جاروب آن در شود
مه از هاله گلدسته تر شود
هوش مصنوعی: اگر ذوق و سلیقه ای داشته باشیم که باعث شود فضای اطرافمان زیبا و دلپذیرتر شود، این احساس و زیبایی میتواند به قدری قوت بگیرد که جلوه های دیگر، مثل نور مهتاب، نیز در مقایسه با آن زیباتر به نظر برسند.
به مشهد ز خلد آمده سلسبیل
که گردد ز سقای حضرت سبیل
هوش مصنوعی: در اینجا به یک آبشار یا چشمهی زلال اشاره میشود که از بهشت به مشهد آمده و به نوعی شبیه به سقا یا نوشیدنیدهندهای است که به زائران آب میدهد. این تصویر، میخواهد چنین احساسی را منتقل کند که در این مکان مقدس، آب زلال و شفابخشی وجود دارد که پیوندی با حضرت و معنویت دارد.
مرصع نشد تا در آن جناب
جواهر نگردید عزت مآب
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آن شخصیت محترم جواهرها به کار نرود، زیبایی و ارزشش به چشم نمیآید.
درو برده استاد عرض اقتدار
ز نه آسمان یک زبرجد به کار
هوش مصنوعی: استاد با قدرت و تسلط خود، دنیای خود را به زیبایی و شکوهی شبیه به سنگ زبرجد توصیف کرده است؛ به طوری که زیباییاش از آسمان هم فراتر میرود.
شمارد دل شب نشین حرم
ز الماس او شام را صبحدم
هوش مصنوعی: دل شب نشین حرم، زیباییهای شام را مانند الماس میشمارد و به صبح مینگرد.
نبودی اگر تخته اش در سخت
به آب زمرد شدی چون درخت
هوش مصنوعی: اگر تو در سختیها پایدار نبودی، مانند درختی میشدی که در آب زمردی غرق میشود.
محرک نمی جوید آن در زکس
به موج گهر می رود پیش و پس
هوش مصنوعی: محرک به دنبال آن نیست که به علت جستوجو برود، بلکه همچون موجی از جواهر به سمت جلو و عقب حرکت میکند.
برآورده گردون به فیروزه نام
که چون لعل یابد بر آن در، مقام
هوش مصنوعی: آسمان به فیروزهای نامیده شده است، زیرا که مانند لعل (سنگ قیمتی) بر آن درخشش و جلال دارد.
چو یاقوت را گشت آن در، پناه
نکرد آتش از بیم بر وی نگاه
هوش مصنوعی: وقتی یاقوت در درون آتش قرار گرفت، آتش به خاطر ترس از شکوه و زیبایی او به او آسیب نرساند.
کبابم که سیلانی اشک من
نشد باب درگاه شاه زمن
هوش مصنوعی: من در دشتِ دل خود، به مانند کبابی هستم که اشکهایم نتوانستهاند راهی به درگاه پادشاه بگشایند.
چه سان باشدم رنگی از مرتبه؟
که مقبول آن در نیم چون شبه
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم به مرتبهای برسم که از آن مقبول و پسندیده باشم، در حالی که حضور من در این دنیا در تضاد با آن است؟
تنم گر شود کان فرخندگی
نبیند ز من جوهر بندگی
هوش مصنوعی: اگر بدنم به خوشی و سعادت برسد، دیگر جلوهای از صفات بندگی در من دیده نخواهد شد.
ز من کرد چون آستانش ابا
شد از زردرویی تنم کهربا
هوش مصنوعی: او از من دوری کرد چون به آستانش نزدیک شدم، و رنگ زرد روی من را که مانند کهربا بود، نپسندید.
خزف طینتم، از ره احترام
چه سان جا کنم در لآلی مقام
هوش مصنوعی: من از خاک و گل ساخته شدهام، اما چگونه میتوانم با احترام در میان سنگهای گرانبها و ارزشمند قرار گیرم؟
بده ساقی آن آب مرجان نمود
که خاکم عقیقی کند در وجود
هوش مصنوعی: بده به من آن نوشیدنی را که باعث شود وجود من باارزش و دوستداشتنی شود، مانند عقیق.
مگر زین صفا، پاسبان درش
مکانم دهد ز آستان زرش
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که پاسبان این در، اجازه ورود مرا از آستان طلا بدهد؟
چو مینای صبحم بود سر بلند
که بینم بر آن بزم انجم سپند
هوش مصنوعی: چنانکه صبح مانند مینا سر من بلند است، تا بتوانم در آن مجلس ستارههای درخشان را ببینم.
ز نزدیک آن بزم قدسی سرور
مرا چرخ مینایی افکند دور
هوش مصنوعی: از نزدیک آن جشن آسمانی، شادی و خوشی مرا به دور پرتاب کرد.
سزد گر به مستی ز کوه فغان
زنم سنگ بر شیشه آسمان
هوش مصنوعی: اگر در حال مستی از بلندی فریاد بزنم، اما آیا این کار درست است که سنگی به آسمان بیندازم؟
مغنی مخوان نغمه طرز عراق
که آید مخالف مرا در مذاق
هوش مصنوعی: نگذار صدای خوانندهای که سبک عراقی میخواند، مرا دلزده کند، زیرا این نوع موسیقی با ذائقه من سازگار نیست.
بود در خور نغمه سنجان رند
سرود خراسان و محبوب هند
هوش مصنوعی: در آن زمان که سنجان، انسانی آزاد و بیپروا، آواز خراسان و دلبر هندی را سر میداد.
ز ناسازی چرخ پرریو و رنگ
به خود، سرفرو برده ام همچو چنگ
هوش مصنوعی: به خاطر ناهماهنگی و مشکلات زندگی، سرم را مانند ساز چنگ پایین آوردهام.
نشد راست این بربط کج نهاد
ز نه پرده، یک صوت عیشم نداد
هوش مصنوعی: این بربط به درستی نواخته نشد و از پرده خارج شده است، به همین خاطر نتوانستهام هیچ صدای شادیبخشی را بشنوم.
همان به کزین طعنه مضراب وار
به قانون نمایم دلش را فگار
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که با برخوردهای تند و تلخی که به دل دارم، میتوانم حس و حال او را به خوبی نشان دهم.