بخش ۴ - به سیرآهنگی وصف آن عربستان قول
حکیمی که ساقی و سازنده ساخت
می و نغمه را کرد با هم، نواخت
ز صوت دَرا، در تن خرمی
مقامات جان شد تن آدمی
نخوردی گر این نغمه بر گوش روح
به قالب نرفتی ز بهر فتوح
بود نغمه گنجی ز سِرّ اله
که آمد به چنگ نی طرف چاه
دل بسته، از نغمه وا میشود
حزین را ترنم دوا میشود
چو در بزم حق گشت مُصحَف گزین
رَهاوی سرایید قوال دین
اگر نغمه ز آیات رحمت نبود
چه سان در کلام الهش نمود
اصولی که بی نغمه آید به دف
نیابد روانی چو خطهای کف
گلوی سبو تا نوا پرور است
قدح را چو تاج شرف بر سر است
لب آسیا چون ترنم گرفت
طرب دامن رقص گندم گرفت
چو بلبل به تسخیر گلها شتافت
فسونی به از نغمه سازی نیافت
دَرا چون دهد تن به جوش فغان
شود گرم، محمل کش کاروان
ز صوت حدی، ناقه کندرو
کند تیزگامی چو اسب بدو
چو ناقوس را دل به افغان کشید
نوازش ز ارباب بتخانه دید
کسی کو به آهنگ، قرآن سرود
فرستد ملک بر صدایش درود
چو مطرب به دروازه دل رسید
کلیدی بجز نغمه در کف ندید
نباشد اگر ساز با نغمه یار
چه فرق است از ساز تا چوب دار؟
ترنم اگر نیست ز اسرار حق
چرا منع مطرب کند یار حق؟
حسینی، مقام خدایی بود
نوا، پرده کبریایی بود
دو گاه و سه گه را نواسنج راز
نخواند کم از پنجگاه نماز
نهفتی عرب، راز دین از عجم
نبودی اگر پرده دار نغم
مخالف چو از شعبگی یافت نام
چو اهل حجازش کنند احترام
شد از ربط زنگوله، کام جرس
بر محمل آرا، همایون نفس
چو نوروز را نغمه آهنگ داد
غم کهنه شد از سرودش به باد
مقامی چو در نغمه دارد عراق
خراسان نباشد به آن طمطراق
به شه، نازها می کند زنده رود
که شد اصفهان یک مقام سرود
نشابور تا شعبه شد چون حصار
شمارد بیاتش به از سبزوار
نهاوند چون گوشه نغمه گشت
در آوازه دارد نشان از گَوَشت
به هر جا که شد نغمه با حسن راست
طرب، غیر عشّاق، صوتی نخواست
بود نغمه حرفی ز تصنیف عشق
ترنم، حدیثی ز تالیف عشق
کند عشق چون ساز و برگ سخن
نخیزد بجز نغمهاش از دهن
به پای نوا، عشق هر سو دوید
زبان فهم نغمه، کسی را ندید
چو در بزم مستان وحدت شتافت
مقام زبان فهمی نغمه یافت
در آن بزم، چون نغمه گردد بلند
ثریا بر آتش گذارد سپند ...
بخش ۳ - غزل: که گوید جز آیینه بر روی تو؟بخش ۵ - به هوای سرمنزل سلطان خراسان: سپهری ست مشهد سعادت نشان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حکیمی که ساقی و سازنده ساخت
می و نغمه را کرد با هم، نواخت
هوش مصنوعی: حکیمی که شراب و موسیقی را به هم پیوند داد و آنها را به شکل هماهنگی اجرا کرد.
ز صوت دَرا، در تن خرمی
مقامات جان شد تن آدمی
هوش مصنوعی: از صدای پرندگان، روح انسان در آرامش و نشاط به سر میبرد و وجود آدمی از آن تأثیر میپذیرد.
نخوردی گر این نغمه بر گوش روح
به قالب نرفتی ز بهر فتوح
هوش مصنوعی: اگر از این نغمه زیبا که به گوش روح میرسد استفاده نکنی، نمیتوانی به موفقیت و پیروزی دست یابی.
بود نغمه گنجی ز سِرّ اله
که آمد به چنگ نی طرف چاه
هوش مصنوعی: نغمهای گرانبها از رازهای الهی وجود داشت که به دست نی(فلوت) افتاد، نه اینکه به چاه بیفتد.
دل بسته، از نغمه وا میشود
حزین را ترنم دوا میشود
هوش مصنوعی: دل با آهنگها و نغمهها گره خورده است و از این رو، به حالت اندوه و غم دچار میشود. اما این نغمه و موسیقی، در عین حال، میتواند تسکیندهنده و درمانکننده هم باشد.
چو در بزم حق گشت مُصحَف گزین
رَهاوی سرایید قوال دین
هوش مصنوعی: وقتی در مجلس حق، قرآن به عنوان متن اصلی و معتبر انتخاب شد، قوال دین (خواننده مذهبی) آغاز به سرودن و بیان حقایق کرد.
اگر نغمه ز آیات رحمت نبود
چه سان در کلام الهش نمود
هوش مصنوعی: اگر نوى بشارت از آیات رحمت الهی وجود نداشت، چگونه میتوانستیم زیبایی و معانی کلام خداوند را درک کنیم؟
اصولی که بی نغمه آید به دف
نیابد روانی چو خطهای کف
هوش مصنوعی: اگر اصول و قواعد بدون آهنگ و لحن بیان شوند، هیچگاه تأثیر عمیق و احساسی نخواهند داشت، همانطور که نشانها و خطوط روی دست بدون معنا و فهم باقی میمانند.
گلوی سبو تا نوا پرور است
قدح را چو تاج شرف بر سر است
هوش مصنوعی: هرگاه که سبو پر از نوا باشد، گلویش زیباتر و دلنوازتر میشود و در این حال، قدح مانند تاجی با ارزش و شریف بر سرش جلوهگری میکند.
لب آسیا چون ترنم گرفت
طرب دامن رقص گندم گرفت
هوش مصنوعی: وقتی لبهای آسیا شروع به آواز خواندن کردند، شادی و سرور دامنگیر رقص گندم شد.
چو بلبل به تسخیر گلها شتافت
فسونی به از نغمه سازی نیافت
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر زیبایی گلها و عشق به آنها به شوق آمده است، اما هیچ چیز به اندازهی جادو و سحر آن گلها او را جذب نمیکند.
دَرا چون دهد تن به جوش فغان
شود گرم، محمل کش کاروان
هوش مصنوعی: وقتی دریا با خروش و هیجان به حرکت درمیآید، گرمای زندگی به اوج میرسد و بار و بنه کاروان به راه میافتد.
ز صوت حدی، ناقه کندرو
کند تیزگامی چو اسب بدو
هوش مصنوعی: از صدای حدی، شتری سریع میتازد و سرعتش همچون اسب میشود.
چو ناقوس را دل به افغان کشید
نوازش ز ارباب بتخانه دید
هوش مصنوعی: زمانی که ناقوس با صدای خود دل مردم را جلب میکند، نواختن آن شبیه لطفی است که از سوی صاحبخانهی بتی مشاهده میشود.
کسی کو به آهنگ، قرآن سرود
فرستد ملک بر صدایش درود
هوش مصنوعی: کسی که با آهنگ خوش، آیات قرآن را بخواند، فرشتگان بر او درود میفرستند.
چو مطرب به دروازه دل رسید
کلیدی بجز نغمه در کف ندید
هوش مصنوعی: وقتی نوازنده به دروازه دل رسید، چیزی جز نغمه را در دست نداشت تا آن را باز کند.
نباشد اگر ساز با نغمه یار
چه فرق است از ساز تا چوب دار؟
هوش مصنوعی: اگر سازندهای در کار نباشد که با نغمه هماهنگ شود، چه فرقی میکند که ساز در دست باشد یا اینکه تنها چوب دار باشد؟
ترنم اگر نیست ز اسرار حق
چرا منع مطرب کند یار حق؟
هوش مصنوعی: اگر صدای دلنوازی از رازهای الهی وجود ندارد، پس چرا محبوب الهی نوازنده را منع میکند؟
حسینی، مقام خدایی بود
نوا، پرده کبریایی بود
هوش مصنوعی: حسینی، جایگاه و مرتبهای شبیه به مقام خداوند داشته و نوا و آواز او نماد عظمت و کبریایی است.
دو گاه و سه گه را نواسنج راز
نخواند کم از پنجگاه نماز
هوش مصنوعی: اگر انسان فقط در زمانهای محدودی از روز به عبادت و یاد خداوند بپردازد، این کافی نیست و باید به معنای عمیقتری از گفتمان با خدا و انجام عبادت در سرتاسر روز فکر کند. در واقع، نماز فقط در پنج وقت مشخص نیست، بلکه میتوان در هر لحظهای به روح معنوی و ارتباط با خداوند اشاره کرد.
نهفتی عرب، راز دین از عجم
نبودی اگر پرده دار نغم
هوش مصنوعی: عرب رازهای دین را پنهان کرده است و اگر کسی نبود که این نکات را با نغمه و طرب بیان کند، فهم آن برای عجم (غیرعربها) ممکن نمیبود.
مخالف چو از شعبگی یافت نام
چو اهل حجازش کنند احترام
هوش مصنوعی: وقتی کسی که مخالف است و از تبار ناپسند به حساب میآید، نامش را میبرند، مانند افرادی که اهل حجاز هستند، به او احترام میگذارند.
شد از ربط زنگوله، کام جرس
بر محمل آرا، همایون نفس
هوش مصنوعی: به دنبال ارتباطی که زنگوله برقرار میکند، در مسیر حرکت، صدای جرس به زیبایی میپیوندد و نفس فرشتهگون در فضا به طرز دلانگیزی حس میشود.
چو نوروز را نغمه آهنگ داد
غم کهنه شد از سرودش به باد
هوش مصنوعی: زمانی که نوروز با شادی و نغمهای تازه فرا میرسد، غمهای قدیمی و کهنه ناگهان فراموش میشوند و به باد میروند.
مقامی چو در نغمه دارد عراق
خراسان نباشد به آن طمطراق
هوش مصنوعی: عراق در هنر موسیقی و نغمهسازی جایگاه و مقام ویژهای دارد که خراسان نمیتواند به آن اندازه و آوازه برسد.
به شه، نازها می کند زنده رود
که شد اصفهان یک مقام سرود
هوش مصنوعی: زندهرود با زیباییهایش، اصفهان را به جایگاهی دلنشین و شاعرانه تبدیل کرده است.
نشابور تا شعبه شد چون حصار
شمارد بیاتش به از سبزوار
هوش مصنوعی: وقتی نشابور به دو شعبه تقسیم شد، به خاطر دیوار محاصرهاش، محترمتر از سبزوار به حساب آمد.
نهاوند چون گوشه نغمه گشت
در آوازه دارد نشان از گَوَشت
هوش مصنوعی: نهاوند وقتی که به گوشهای از نغمه تبدیل شد، در آوازش نشانی از یک حالت خاص و خاصیت خود دارد.
به هر جا که شد نغمه با حسن راست
طرب، غیر عشّاق، صوتی نخواست
هوش مصنوعی: هر جا که صدای خوشی با زیبایی همراه شد، فقط عاشقان بودند که این موسیقی را خواستند و دیگران تمایل نداشتند.
بود نغمه حرفی ز تصنیف عشق
ترنم، حدیثی ز تالیف عشق
هوش مصنوعی: در حقیقت، نغمه و آواز عشق، داستانی دلنشین و زیبا از عشق را روایت میکند.
کند عشق چون ساز و برگ سخن
نخیزد بجز نغمهاش از دهن
هوش مصنوعی: عشق مانند ابزار و وسایل سخن نیست که هر زمان از آن استفاده کنیم، بلکه فقط آواز و نغمه عشق از دل ما بیرون میآید.
به پای نوا، عشق هر سو دوید
زبان فهم نغمه، کسی را ندید
هوش مصنوعی: در زیر سایهی نغمهی موسیقی، عشق در هر سمت و سو به حرکت درآمد، اما هیچکس نتوانست این صدا را درک کند.
چو در بزم مستان وحدت شتافت
مقام زبان فهمی نغمه یافت
هوش مصنوعی: وقتی در جمع افراد سرمست از حقیقت و اتحاد حضور پیدا میکنیم، به زودی جایگاهی برای بیان درک و احساسات پیدا میشود و نغمهای به وجود میآید.
در آن بزم، چون نغمه گردد بلند
ثریا بر آتش گذارد سپند ...
هوش مصنوعی: در آن جشن و مهمانی، زمانی که موسیقی به اوج میرسد، مثل ستاره ثریا بر آتش عطر و بخور میافزاید.