بخش ۲ - در اصفهان والامقامی بر بساط گوهر فکر به قانون دلخواه گردیدن
چو مطرب کند ساز و برگ نوا
رسد مرغ را خرمی در هوا
ز باغ رخش کز طرب شد پدید
توان دسته دسته گل ذوق چید...
ز صافی در آواز آن خوش سرود
نمایان شده عکس آهنگ رود
به چنگ آرد آن زینت محفلم
ز تکرار نغمه مکرر دلم
چو گردد سراینده پیشرو
ز «تن تن» به مستان دهد جان نو
شب از نغمه گویی کرامات کرد
که نارفته سیر مقامات کرد
نوایی که در پرده غیب بود
ز سرخانه نقش سلمک نمود
اگر نغمه سنجی کند در عراق
شود صبر اهل نشابور، طاق
عرب می دود از مقام حشم
کزو بشنود نغمه ای در عجم
به یک گوشه گیری، قد چارگاه
شده از فراق سه گاهش دو تاه
ز غم گر دل راستان درهم است
به عزال معزول ساز غم است
به زابل چو صوتش کند ترکتاز
بیاتش دود در جلو ز اهتزاز
ز آواز او پنجگاه از گوشت
شش آوازه را هفتمین صوت گشت
چو کوچک ازو نی سواری کند
بزرگ فغان را حصاری کند
ز بس حسن صوتش بود دلربا
مقام فدایش گرفته صبا
ز نوروزخوانی درین کهنه دیر
بهار گل نغمه شد وقت سیر
چو خارا ز ابریشم ساز بافت
حسینی به وجه حسن پرده یافت
بت نغمه اش چون مبرقع شده
نواخوان ماه مقنع شده
نماید چو از پرده، بسته نگار
کند ساز تحسین حنابند یار
توان یافت از شعبه تازه اش
که تا اصفهان رفته آوازه اش
به تصنیف ساز ره بوسلیک
ز مغلوب خوانی ست غالب شریک
سخن تا ز نیریز وحدت نگفت
نشد آشکارا سرود نهفت
شهش چون به بزم خود آواز کرد
ز والامقامی به شه ناز کرد
نوا ریخت بر دوستان حجاز
چه سان خواندش کس مخالف نواز
شترغو زده پشت پا بر جرس
که زنگوله او بود دسترس
به سازش چو عشاق پرداختند
ز صندوق دل، ارغنون ساختند ...
نگارا ندانم چرا سرکشی
به گلدستگی شعله آتشی
اگر بی تو بینم صراحی به پیش
نهم چون سبو دست بر حلق خویش
ز تن چون مسافر شود هوش من
برآواز پایت بود گوش من
ز شوق تو پیچیده در نامه ام
صدای غزلخوانی خامه ام
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو مطرب کند ساز و برگ نوا
رسد مرغ را خرمی در هوا
هوش مصنوعی: وقتی که نوازنده ساز و آوازش را آغاز میکند، خوشحالی و سرزندگی به پرنده در آسمان میرسد.
ز باغ رخش کز طرب شد پدید
توان دسته دسته گل ذوق چید...
هوش مصنوعی: از باغ زیبایی چهرهاش، شور و شادی نمایان شد و به همین دلیل میتوان دستهدسته گلهای نشاط را چید...
ز صافی در آواز آن خوش سرود
نمایان شده عکس آهنگ رود
هوش مصنوعی: از صدای دلنشین او، تصویری از آهنگ رودخانه نمایان میشود.
به چنگ آرد آن زینت محفلم
ز تکرار نغمه مکرر دلم
هوش مصنوعی: دلم میخواهد که زیبایی محفل خود را با نوای تکراری که در دل دارم، بیابم و به دست آورم.
چو گردد سراینده پیشرو
ز «تن تن» به مستان دهد جان نو
هوش مصنوعی: وقتی شاعر به مسیری پیشرفت میکند و به مقام بالایی میرسد، به عشق و شور و شوقی نو جان میدهد.
شب از نغمه گویی کرامات کرد
که نارفته سیر مقامات کرد
هوش مصنوعی: شب با آواز خواندن، کارهای شگفتانگیزی انجام داد که بدون رفتن، مسیرهای بلندی را طی کرد.
نوایی که در پرده غیب بود
ز سرخانه نقش سلمک نمود
هوش مصنوعی: صدایی که در دنیای نهانی وجود داشت، از بین پردهها ظهور کرد و تصویری زیبا و جذاب همچون سلمک را به نمایش گذاشت.
اگر نغمه سنجی کند در عراق
شود صبر اهل نشابور، طاق
هوش مصنوعی: اگر در عراق ملودیخوانی انجام شود، صبر مردم نشابور مثل یک طاق خواهد شکست.
عرب می دود از مقام حشم
کزو بشنود نغمه ای در عجم
هوش مصنوعی: یک عرب از جایگاه خود به سوی جایی میدود که صدای موسیقیای از سرزمین عجم را بشنود.
به یک گوشه گیری، قد چارگاه
شده از فراق سه گاهش دو تاه
هوش مصنوعی: در گوشهای نشستهام و از غم جدایی، به اندازه قد یک چارگاه، دچار مشکل شدهام. این جدایی برایم بسیار سخت است و ناتوانیام بیشتر شده است.
ز غم گر دل راستان درهم است
به عزال معزول ساز غم است
هوش مصنوعی: اگر دل از غم در هم ریخته و نگران است، به یاد داشته باش که این غم تنها موجب سرافکندگی و عزلت میشود.
به زابل چو صوتش کند ترکتاز
بیاتش دود در جلو ز اهتزاز
هوش مصنوعی: وقتی صدای او به زابل میرسد، مانند این است که گرد و غبار ناشی از حرکت سریعش در جلو بهوجود میآید.
ز آواز او پنجگاه از گوشت
شش آوازه را هفتمین صوت گشت
هوش مصنوعی: صدای او به قدری زیبا و دلنشین است که حتی پنج صدای دیگر هم از آن تأثیر میپذیرند و آن صدا به عنوان صدای هفتم به گوش میرسد.
چو کوچک ازو نی سواری کند
بزرگ فغان را حصاری کند
هوش مصنوعی: وقتی کوچکتر از او سوار بر او شود، بزرگتر برای جلوگیری از فریاد او دیواری میسازد.
ز بس حسن صوتش بود دلربا
مقام فدایش گرفته صبا
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی صدایش، دلها را تسخیر کرده است و نسیم به احترام او سر فرود آورده است.
ز نوروزخوانی درین کهنه دیر
بهار گل نغمه شد وقت سیر
هوش مصنوعی: در این سال نو که در این کهنه مکان برگزار میشود، بهار با گلها و آوازهای شیرین خود، زمان مناسبی برای گردش و تماشای زیباییهاست.
چو خارا ز ابریشم ساز بافت
حسینی به وجه حسن پرده یافت
هوش مصنوعی: همچون سنگ قیمتی که با ابریشم شکل گرفته، حسینی به زیبایی خود جلوهگری میکند.
بت نغمه اش چون مبرقع شده
نواخوان ماه مقنع شده
هوش مصنوعی: آواز بت چون نغمهای زیباست که همچون دختری با چادر زیبا در پناه ماه قرار گرفته است.
نماید چو از پرده، بسته نگار
کند ساز تحسین حنابند یار
هوش مصنوعی: وقتی که معشوقه از پرده خارج میشود، زیباییاش به قدری دلنشین است که دلها را به تحسین وادار میکند.
توان یافت از شعبه تازه اش
که تا اصفهان رفته آوازه اش
هوش مصنوعی: میتوان از شاخهی جدیدی که به اصفهان رفته، شهرت و آوازهای به دست آورد.
به تصنیف ساز ره بوسلیک
ز مغلوب خوانی ست غالب شریک
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هر کس به تنهایی در مسیری حرکت کند، ممکن است با شکست مواجه شود، اما اگر با همفکری و همکاری دیگران پیش برود، احتمال موفقیت بیشتری دارد. همکاری و تقسیم مسئولیتها، کلید موفقیت در کارهاست.
سخن تا ز نیریز وحدت نگفت
نشد آشکارا سرود نهفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که سخن از وحدت و یگانگی نیاید و در دل نگنجد، به روشنی و وضوح بیان نمیشود و سرودی در دل نهفته باقی میماند.
شهش چون به بزم خود آواز کرد
ز والامقامی به شه ناز کرد
هوش مصنوعی: وقتی شاه به مهمانی خود شروع به آواز خواندن کرد، به دلیل مقام والایی که داشت، به شاه ناز و دلبری کرد.
نوا ریخت بر دوستان حجاز
چه سان خواندش کس مخالف نواز
هوش مصنوعی: آوای خوشی بر دوستان حجاز فرستاده شد، اما هیچکس نتوانست آن را به تنهایی بخواند.
شترغو زده پشت پا بر جرس
که زنگوله او بود دسترس
هوش مصنوعی: شتر به دنبال چیزی رفته و پا بر روی زنگولهای گذاشته که به آن متصل بوده و به راحتی نمیتوان به آن دسترسی پیدا کرد.
به سازش چو عشاق پرداختند
ز صندوق دل، ارغنون ساختند ...
هوش مصنوعی: عاشقان وقتی که به توافق رسیدند، از دل خود نغمهای سرودند.
نگارا ندانم چرا سرکشی
به گلدستگی شعله آتشی
هوش مصنوعی: عزیزم، نمیدانم چرا سرکشی تو مرا به یاد شعلههای آتش میاندازد و گلدان را به خاطر میآورم.
اگر بی تو بینم صراحی به پیش
نهم چون سبو دست بر حلق خویش
هوش مصنوعی: اگر بدون تو بادهای ببینم، آن را به پیش خود میگذارم، مانند کاسهای که دست بر گردن خود میزنم.
ز تن چون مسافر شود هوش من
برآواز پایت بود گوش من
هوش مصنوعی: وقتی تنم مانند یک مسافر بیگانه میشود، هوشم همواره به صدای قدمهای تو گوش میدهد.
ز شوق تو پیچیده در نامه ام
صدای غزلخوانی خامه ام
هوش مصنوعی: از شوق تو، صدای شعرخوانی قلمم در نامهام به گوش میرسد.