گنجور

شمارهٔ ۴۸

می برد گل رویت، رنگ صد گلستان را
می زند لب لعلت، راه صد بدخشان را
شانه ای نمی باید، سرمه ای نمی شاید
آن دو زلف پیچان را، آن دو چشم فتان را
در بساط خود طغرا، داشت دین و ایمانی
نرد عشق پیش آمد، باخت دین و ایمان را

اطلاعات

وزن: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن (مقتضب مثمن مطوی مقطوع)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می برد گل رویت، رنگ صد گلستان را
می زند لب لعلت، راه صد بدخشان را
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو، رنگ و بوی صد گلزار را می‌برد و لب زیبایت، مسیرهای بسیاری را چون لعل درخشان به خود جلب می‌کند.
شانه ای نمی باید، سرمه ای نمی شاید
آن دو زلف پیچان را، آن دو چشم فتان را
هوش مصنوعی: نیازی به شانه کردن نیست و سرمه هم لازم نیست، چون آن دو زلف پیچیده و آن دو چشم جذاب خود به تنهایی زیبایی خاصی دارند.
در بساط خود طغرا، داشت دین و ایمانی
نرد عشق پیش آمد، باخت دین و ایمان را
هوش مصنوعی: در زندگی‌اش، زیبایی و کمالی داشت که به او ایمان و اعتقادی داده بود، اما زمانی که عشق به سراغش آمد، آن ایمان و اعتقاد را در مقابل عشق از دست داد.