شمارهٔ ۴۴
شمع! بنشین ز طربخانه پروانه جدا
ترک فانوس مکن،گور جدا، خانه جدا
تا لب شیشه به صد بوسه نگردد ضامن
لب ساغر نشود از لب جانانه جدا
شانه و زلف به هم تا سر الفت دارند
می کند خون به دلم، زلف جدا، شانه جدا
بس که ناراستی از ساغر دوران گل کرد
همچو نرگس نکنم دست ز پیمانه جدا
بوی آبادی اگر پا نگذارد به میان
چون خرابی، نشود جغد ز ویرانه جدا
در قفس تا نکنم زمزمه با خاطر جمع
داد صیاد به من آب جدا، دانه جدا
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شمع! بنشین ز طربخانه پروانه جدا
ترک فانوس مکن،گور جدا، خانه جدا
هوش مصنوعی: ای شمع! در کنار ما بنشین و از شادی پروانه دور نشو، زیرا که تو نور زندگی ما هستی و ما هر یک دنیای جداگانهای داریم.
تا لب شیشه به صد بوسه نگردد ضامن
لب ساغر نشود از لب جانانه جدا
هوش مصنوعی: تا زمانی که لب شیشه به صد بوسه نرسیده باشد، لب ساغر نمیتواند از لب محبوبش جدا شود.
شانه و زلف به هم تا سر الفت دارند
می کند خون به دلم، زلف جدا، شانه جدا
هوش مصنوعی: شانه و موهای تو به هم آمیختهاند و این باعث میشود که دل من پر از درد و حسرت شود؛ چرا که موها جدا هستند و شانه هم جدا.
بس که ناراستی از ساغر دوران گل کرد
همچو نرگس نکنم دست ز پیمانه جدا
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه زمان و شرایط زندگی به شدت نادرست و ناخوشایند شده است، مثل نرگسی که به خاطر لطافتش از زمین جدا نمیشود، من هم نمیتوانم از این نوشیدنی دور شوم.
بوی آبادی اگر پا نگذارد به میان
چون خرابی، نشود جغد ز ویرانه جدا
هوش مصنوعی: اگر عطر و بوی یک شهر و آبادی به میان نیاید، در این صورت جغد که نماد ویرانی است، هرگز از خرابی جدا نخواهد شد.
در قفس تا نکنم زمزمه با خاطر جمع
داد صیاد به من آب جدا، دانه جدا
هوش مصنوعی: تا وقتی در قفس هستم، نمیتوانم با خیال راحت صحبت کنم. صیاد به من آب و دانههای جداگانهای داد.