شمارهٔ ۴۳
چو رو دهد بر آن شوخ مست، رفتن ما
بود چو شیشه می، خون ما به گردن ما
به سان آینه کز نم به تیرگی افتد
به آب گریه شد از کار، چشم روشن ما
به غیر خار در آخر به ما نمی ماند
اگر چو صحن چمن، گل دمد ز دامن ما
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو رو دهد بر آن شوخ مست، رفتن ما
بود چو شیشه می، خون ما به گردن ما
هوش مصنوعی: وقتی که آن معشوقهی شیطنتآمیز به ما توجه کند، رفتن ما مانند شکسته شدن شیشهی شراب خواهد بود و خون ما به گردن خودمان است.
به سان آینه کز نم به تیرگی افتد
به آب گریه شد از کار، چشم روشن ما
هوش مصنوعی: چشم روشنی ما، از شدت اندوه مانند آینهای شده که بخار بر رویش نشسته و تاریک شده است. گریه کرده و حالتی غمگین دارد.
به غیر خار در آخر به ما نمی ماند
اگر چو صحن چمن، گل دمد ز دامن ما
هوش مصنوعی: اگر از زیباییهای زندگی چیزی باقی نماند، تنها زخمها و تلخیها به یادگار میماند، همانطور که در باغ، فقط خارها باقی میماند و نه گلهای خوشبو.