شمارهٔ ۲۲۸
ماندم از بس که به غربت، وطن از یادم رفت
در قفس بس که نشستم،چمن از یادم رفت
نه سمن زان چمنم ماند به خاطر، نی سرو
سرو گردید فرامش، سمن از یادم رفت
چون گریبان تاسف ندرم لاله صفت؟
سوسنی جامه گل پیرهن از یادم رفت
بال پروانگی ام دورنشین ماند ز شمع
عجبی نیست اگر سوختن از یادم رفت
غربتم گفت مگو روی وطن خواهم دید
بازگشتن چو درین آمدن از یادم رفت
نامه شوق، به نام که نمایم تحریر؟
اسم یاران چوره انجمن از یادم رفت
با دو صد فکر نیاید به زبانم یک حرف
بس که در کنج خموشی، سخن از یادم رفت
من که چون پسته ندارم خبری از لب خود
چون نگویم که زبان و دهن از یادم رفت؟
کرد طغرا چو حکایت ز کدورتگه هند
غم ایران چو نشاط دکن از یادم رفت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماندم از بس که به غربت، وطن از یادم رفت
در قفس بس که نشستم،چمن از یادم رفت
هوش مصنوعی: من به مدت طولانی در دوری و غریبی ماندهام، و به قدری از وطن فاصله گرفتم که دیگر یادم نمانده است. همچنین آنقدر در این قفس نشستم که دیگر حتی یادم نمیآید که چمن و طبیعت چطور هستند.
نه سمن زان چمنم ماند به خاطر، نی سرو
سرو گردید فرامش، سمن از یادم رفت
هوش مصنوعی: نه بوی سمن آن چمن در خاطرم مانده است، نه یاد سرود سروها در ذهنم باقی مانده. سمن از یادم رفته است.
چون گریبان تاسف ندرم لاله صفت؟
سوسنی جامه گل پیرهن از یادم رفت
هوش مصنوعی: چرا مانند لاله، که غم و اندوه کمی از آن کم است، دلم برای خودم تنگ نمیشود؟ همانطور که سوسن از گل جدا شده، من هم پیراهن خود را فراموش کردهام.
بال پروانگی ام دورنشین ماند ز شمع
عجبی نیست اگر سوختن از یادم رفت
هوش مصنوعی: پرواز من به دور شمع، طبیعی است که فراموش کنم سوختن را.
غربتم گفت مگو روی وطن خواهم دید
بازگشتن چو درین آمدن از یادم رفت
هوش مصنوعی: در غربت، به من گفتند که دیگر درباره وطن صحبت نکن، زیرا نمیتوانم به آنجا برگردم و به یاد ندارم که چگونه از اینجا بروم.
نامه شوق، به نام که نمایم تحریر؟
اسم یاران چوره انجمن از یادم رفت
هوش مصنوعی: در نامهای که میخواهم بنویسم، نمیدانم نام کدام یک از دوستانم را ذکر کنم، زیرا همهی آنها از ذهنم رفتهاند و این موضوع مرا اندوهگین میکند.
با دو صد فکر نیاید به زبانم یک حرف
بس که در کنج خموشی، سخن از یادم رفت
هوش مصنوعی: در حالی که ذهنم پر از اندیشههاست، هیچ کلمهای به زبان نمیآید. تنها در سکوت و آرامش، متوجه میشوم که حرفی که میخواستم بزنم از یادم رفته است.
من که چون پسته ندارم خبری از لب خود
چون نگویم که زبان و دهن از یادم رفت؟
هوش مصنوعی: من که مثل پسته بیخبر هستم، چگونه میتوانم از لبانم بگویم، در حالی که زبان و دهانم از یادم رفته است؟
کرد طغرا چو حکایت ز کدورتگه هند
غم ایران چو نشاط دکن از یادم رفت
هوش مصنوعی: وقتی که طغرا (نقش و نگارهای خاص) به تصویر کشیده شد، یاد داستانی از هند و کدورت آن به ذهنم آمد. اما غم و اندوه ایران در مقایسه با شادابی دکن، از یادم رفته است.

طغرای مشهدی